#دلتنگی شهدایی💚
رسیدن به عشق است...
آرے که گفته است؟
که عاشق شدن کار با دل ندارد؟
رسیدن چه نزدیک و ماندن چه دور است...🍃
و این راه جز "عشق" حاصل ندارد! :)♥️
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#دلنوشته_هاے_یک_جامونده 🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
بیسیم ها ...
حلقه وصلِ زنجیرهی
مجاهدان راه خدا بودند
#مخابرات
#بیسیم_چی
#دفاع_مقدس
#شهیداصلانی
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
#زهرامحسنی_فر
#امام_زمان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
#تلنگر🌸
میدونے
اولینکسیکهپروفایلتومیبینه 📱
امامزمانه!
میدونے
اولینکسیکهبیوتومیخونه ✉️
امامزمانه!
میدونے
اولینکسیکهاستوریهاوضعیتهاتو
پستاتومیبینه ✍🏻
امامزمانه!
میدونے
امامزمانخبردارهتوگوشیماچیامیگذره؟
تصورکنالانکنارته
ایشونتورومیبــینه
میبـینهبهچیاتـوگوشـینگاهمیکنے؟😨
بخاطرحرمتامامزمان
پروفایلها،استوریها، وضعیتها، بیوها، پستامونوگوشیمونجوریباشه
وقتیامامزمانمیبینه
لبخندبزنه... ♥️😍
ازامـروز
شرو؏کن
بسمالله...🖐🏻
#شهیداصلانی
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
#زهرامحسنی_فر
#امام_زمان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🥀خادم الشهدا🥀خادم الرضا💚:
زندگي نامه شهید عبدالحسین برونسی
#قسمت_شصت_و_ششم
با کمک فرمانده گروهانها و فرمانده دسته ها، گران را حدود همان چهل متر، بردم جلو.یکدفعه دیدم خودش
آمد.سید و چهار، پنج تا آرپی چی زن دیگر همراهش بودند.
رو کرد به سیدو پرسید:«حاضري براي شلیک.»
«بله حاج آقا.»
«به مجردي که من گفتم االله اکبر، شما رد انگشت من رو بگیر و شلیک کن به اون طرف»
پیرمرد انگار ماتش برده بود.آهسته و با حیرت گفت: «ما که چیزي نمی بینیم حاج آقا! کجا رو بزنیم؟!»
«شما چکار داري که کجا بزنی؟ به همون طرف شلیک کن دیگه.»
به چهار، پنج تا آرپی زن دیگر گفت:«شما هم صداي تکبیر روکه شنیدید، پشت سر سید به همون روبرو شلیک
کنید.»
رو کرد به من و ادامه داد:«شما هم با بقیه بچه ها بلافاصله حمله رو شروع می کنید.»
پاورقی
1 -پیرمردي بود از خراسان که در شلیک و هدفگیري با آرپی چی، مهارت زیادي داشت
من هنوز کوتاه نیامده بودم.به حالت التماس گفتم:«بیا برگردیم حاجی، همه رو به کشتن می دي ها!»
خونسرد گفت: «دیگه از این حرفهاش گذشته.»
رو کرد به سید آرپی چی زن.
«آماده اي سیدجان.»
«آماده ي آماده»
#قسمت_شصت_و_هفتم
«از ضامن خارج کردي؟»
«بله حاج آقا.»
سرش را بلند کرد رو به آسمان. این طرف و آن طرفش را جور خاصی نگاه کرد. انگار دعایی هم زیر لب خواند.یکهو
صداي نعره اش رفت به آسمان.
«االله اکبر.»
طوري گفت که گویی خواب همه ي زمین را می خواست بریزد به هم. پشت بندش سید فریاد زد:«یا حسین.»
و شلیک کرد.گلوله اش خورد به یک نفر بر که منفجر شد و روشنایی اش منطقه را گرفت.بلافاصله چهار، پنج تا
گلوله ي دیگر هم زدند و پشت بندش، با صداي تکبیر بچه ها، حمله شد.
دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد.بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند، عبدالحسین داد
زد:«بگردید دنبال تانکهاي «72- T ،«ما این همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم.»
بالاخره هم رسیدیم به هدف.وقتی چشمم به آن تانکهاي پولادین افتاد، از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم.
بچه ها هم کمی از من نداشتند. تو همان لحظه ها، از حرفهایی که به عبدالحسین زده بودم، احساس پشیمانی می
کردم.
افتادیم به جان تانکها.تو آن بحبوحه، عبدالحسین رو کرد به سید و گفت: «نگاه کن سید جان، این همون «72- T «
هست که می گن گلوله به اش اثر نمی کنه.»
و یک آرپی چی زد به طرف یکی شان که کمانه کرد.بچه هاي دیگر هم همین مشکل را داشتند. کمی بعد آمدند
پیش او.به اعتراض گفتند:«ما می زنیم به این تانکها، ولی همه اش کمانه می کنه، چکار کنیم؟»
به شوخی و جدي گفت:«پس خداوند عالم شما روساخته براي چی؟ خوب بپر بالاي تانک و نارنجک بنداز تو
برجکش، برو از فاصله ي نزدیک بزن به شنی اش.»
خودش یک آرپی چی گرفت و راه افتاد طرف تانکها.همان طورکه می رفت. گفت:«بالاخره اینها رو باید منفجر کنیم،
چون علیه اسلام جمعشون کردن این
ادامه دارد...
سلاااااااامممم
امروز با معرفی کانال شهید علی آقا عبداللهی اومدیم
شهیدی که دیگه همه میشناسید
شهیدی که آخرین جملش پشت بیسیم گفت :{من تیر خوردم 😥}
و دیگه برنگشت....
برای خوندن زندگی نامه ی شهید جاویدالاثر علی آقا عبداللهی
به جمع شهدایی ما با حضور خانواده شهید بیا
جمعی که هم با هم ختم صلوات و قرآن داریم.
و هم کلی کلیپ شهدایی
تازه خادم میخواد داستان آشناییش با شهید رو بزاره از دست نده 🤩😱😱
https://eitaa.com/joinchat/1540030508C7b19861ab2
همزمان با ایام شهادت امیرالمومنینعلی(ع)، مراسم بزرگداشت و تجدید عهد رفاقت با شهید ابراهیم هادی و شهید سید مرتضی رضاقدیری بیسیمچی کانال کمیل
🔸با روایتگری جواد تاجیک
🔸با نوای محمدحسین پویانفر
🔸و خاطرهگویی فوتبالیست محمد انصاری
🗓 پنجشنبه اول اردیبهشت - ساعت ۱۸
📍 گلزار شهدای بهشت زهرا - قطعه ۲۶
#شهیداصلانی
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
#زهرامحسنی_فر
#امام_زمان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
-|🍃🌙|-#شهید_گمنام
ـــــــــ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ـــــــــ
شهیدگرچهغریبانه
میسپاردجانولی
غریبغریبانشهیدگمناماست:)
#حاج_مهدی_رسولی
#شهادت
#شهیداصلانی
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
#زهرامحسنی_فر
#امام_زمان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
💌 آقا مصطفی برایم یک پشتیبان محکم بود...
📝 به نقل از همسر شهید
🔸 برخلاف وقتی که ازم خواستگاری کرده بود و اطرافیان داخل دانشگاه میگفتند عبوس است! و قبول نکن!
ولی بعدها داخل خانه انقدر اهل شوخی و بگو بخند و محبت بود که فهمیدم در مقابل نامحرم آن رفتارها را داشته.
🔸 روزهای غنی سازی پیش می آمد 10 روز به 10 روز همدیگر را نمیدیدیم، دوری سخت بود آن هم در سالهای اول ازدواج گرچه که مدت زندگی مشترکمان هم طولانی نبود...
اما به او افتخار میکردم و میدیدم که دارد در راه اسلام و ایران خدمت میکند ، راضی بودم و برایش دعای شهادت و برای خودم دعای عاقبت بخیری میکردم.
🔸آقا مصطفی برایم یک تکیه گاه محکم بود، برای ارشد با وجود اینکه علیرضا را هم داشتم انقدر تشویق و حمایتم کرد که شریف قبول شدم.
دوست داشت که من تحصیلاتم را ادامه دهم و به هیچ وجه مانع نبود.
🔸صدای علیرضا را که می شنید، انگار دیگر توی این دنیا نبود. عجیب و غریب بهش علاقه داشت. گاهی وقتها که علیرضا دلتنگی می کرد
و پشت تلفن گریه می کرد، خودش هم به گریه می افتاد. علیرضا که تب می کرد، باید از دو نفر مراقبت می کردم؛ هم علیرضا، هم مصطفی.
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092