ما بدین در ، نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم...
دیر وقت بود..
اسمش را روی گوشی که دیدم
تعجب کردم ،
به قول خودش زنگ زده بود که مرا دعوا کند ،
جدی بود ..
با خودم گفتم کارم ساخته است ،
متعجب و با ترس پرسیدم چیکار کردم مگه ؟!
گفت خجالت نمیکشی؟!
هر کجا میرم همش تویی ، همش جلو چشامی ،
یکم اینورتر اونورتر نه ها همش جلو چشامی ،
بابا یه خداحافظی باهات نکردم
نگاه داری چیکار میکنی با من!
بابا دست بردار بیا اینم خداحافظی...
خسته شدم از بس توی صحن ها تو رو دیدم..
خنده شده بودم دیگرکه پرسیدم
بدون خداحافظی کجا رفتید مگه؟
گفت حرم امام رضا (ع)..
یه بار خواستیم بی خبر بریم مگه گذاشتی ،
والا اگه اینجایی چرا داری
قایم موشک بازی در میاری بیا بهم بگو
این چه وضعیه همش هستی و نیستی آخه...
بغض دیگر امان نداد و به هق هق تبدیل شد...
میون اشک هام گفتم
چیکار کنم این دل رو آخه ؟
خودش بدون من میره..
بی خبر مثل شما میره..
میره و موندگار میشه... دله دیگه..
دلم اونجاست و جسمم هم هوایی اونجا...
هدایت شده از آنِ۵۷ 🇮🇷
23.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای بار هزارم پخشش میکنم و سعی میکنم از صفحه گوشی وارد اتمسفر اونجا بشم و مدت کوتاهی نفس بزنم...💔
آخرین شب از صفر دو رو
در اوج آشفتگی
و دلنگرانی برای عزیز دورم
و دنیایی از دلتنگی میگذرونم...
خدا بخیر کند...