eitaa logo
🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
201 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
65 فایل
بصیرت دینی ، اخلاقی ، تربیتی مشاوره دینی خبرآمد خبری در راه است ... تحول در زندگی و آماده سازی زمینه ظهور ... پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان گذارید . ارتباط با مدیر: @S17140 لینک جوین: https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
مشاهده در ایتا
دانلود
در دنیایی که عشق به خدمت زائر الحسین علیه السلام، قامت نمی خواهد! جسم سالم نمی خواهد! شهرت، خزانه و‌ پول بسیار نمی خواهد! و به جای همه آنها، توفیق و خلوص می خواهد! تو آن عراقی عاشق ناقص الجسم باش نه آن سلبریتی نامردی که حتی از تخریب سفره مهربانی عشاق الحسین (ع) نیز کم نمی گذارد!!! @Ghalamzaniii
هدایت شده از ✍️قلم زنی✒️
«علم متبرک» امروز ۲۵ آبان ماه سالروز رحلت علامه محمد تقی جعفری است، او که دانشمندی بزرگ نه‌فقط در علم و دانش بلکه در عمل در وادی خلوص نیز بود و تا آنجا پیش رفت که در همین دنیا، شایسته ملاقات با مولا (ع) شد؛ علامه در چگونگی این ملاقات نقل کرده است: که در شب ولادت یکی از معصومین (ع) – به گمانم امام محمدباقر (ع) – بود. یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (ع) دیدار داشته‌باشید، کدام را انتخاب می‌کنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم، سوم بهمین ترتیب تا نوبت به علامه رسید، ایشان فرمودند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند، من در آن لحظه به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم، وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود. دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند... ایشان ادامه دادند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلاً خوانده‌ام. به راستی که ایمان آدمی در لحظات به ظاهر ناچیز است که مورد سنجش قرار می گیرد؛ همان یک‌شب هایی که عامه تصور می کنند، هزاران شب نخواهد شد! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا @Ghalamzaniii
«حال باران خورده» قطرات باران که بر کوچه های شهر می بارند، روح آدمی، پر از طراوت و شادی می شود، احساس تازه زندگی و حال خوش ثانیه های باران خورده، گاهی آنچنان زیباست که در وصف کلام نمی گنجد… اما در همین زمین خاکی، کمی آنورتر، باران که می بارد، دل های نگران مادران و‌ پدران، با قطرات باران، برخورد می کند! می شود نباری! من فرزندانی دارم که جای راحتی برای خواب ندارند! اگر تو‌ بباری، بجای زمین خشک، باید میان گل و لای بخوابند! باران من، دوستت دارم، اما اگر می شود به قطراتت بگو که بایستند، تا ریشه قساوت و جنایت خشک شود! تا بلکه رگ غیرت مسلمانان این عالم، به جوش آید، شاید آن عاملان بی درد روزهای دردناک ما، به چوب بی صدای خدا مبتلا شوند! باران من، می دانم که بر احوال ماست که می باری، اما کمی خویشتن دار باش، که اشک های تو ما را گرفتار تر می کند… عکس: فلسطین، یک روز بارانی، اردوگاه پناهندگان مسلمانان غزه😔 @Ghalamzaniii
«حال باران خورده» قطرات باران که بر کوچه های شهر می بارند، روح آدمی، پر از طراوت و شادی می شود، احساس تازه زندگی و حال خوش ثانیه های باران خورده، گاهی آنچنان زیباست که در وصف کلام نمی گنجد… اما در همین زمین خاکی، کمی آنورتر، باران که می بارد، دل های نگران مادران و‌ پدران، با قطرات باران، برخورد می کند! می شود نباری! من فرزندانی دارم که جای راحتی برای خواب ندارند! اگر تو‌ بباری، بجای زمین خشک، باید میان گل و لای بخوابند! باران من، دوستت دارم، اما اگر می شود به قطراتت بگو که بایستند، تا ریشه قساوت و جنایت خشک شود! تا بلکه رگ غیرت مسلمانان این عالم، به جوش آید، شاید آن عاملان بی درد روزهای دردناک ما، به چوب بی صدای خدا مبتلا شوند! باران من، می دانم که بر احوال ماست که می باری، اما کمی خویشتن دار باش، که اشک های تو ما را گرفتار تر می کند… عکس: فلسطین، یک روز بارانی، اردوگاه پناهندگان مسلمانان غزه😔 @Ghalamzaniii
«برای اعتکاف دهه هشتادی ها» روایت پیشرفت انوار الهی در جامعه ایران، حکایت از رشد بیش از ۳۵ درصدی داشته است! و جالب آنکه این آمار، منهای امثال ما هست که در دل حسرت جمع معتکفین را برده و‌ لاجرم وظیفه ای دیگر بر دوش داشته ایم! چقدر زیباست که می بینی، عالمی می خواهد، تو و فرزندانت دین دار نباشید، و با خلق انواع مکان های فریبنده چون اینستاگرام، هدف نامشروع خود را دنبال می کند، ساسی ها را شارژ می کند، تا نونهالان، در بی خدایی غرق شوند و‌ در نهایت می شنوی که نور خداوند، دهان هایشان را خاموش کرده است! جانم به فدایش که فرمود؛ خدا را شناختم در شکستن عزم ها و اراده ها! از چه بهراسیم که به رغم، تمام توان تبلیغات و امکانات دشمنان خدا، دهه هشتادی ها ما در دین داری خوش درخشیدند! خدا را شاکریم که اگرچه ما از حضور در این برنامه معنوی محروم بودیم، سربازان امام زمان(عج)، به عنایت خود آقا برخاسته اند! الحمدالله علی کل نعمة @Ghalamzaniii
استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی در کتاب «گذار زن از گدار تاریخ» که اثری با رویکرد زن محوری زنان در تحولات جامعه ایران است، در پاورقی کتاب، به عرض آرای خویش پرداخته که شنیدن آن نکات بسیار مطبوع است. ایشان در صفحه ۱۷۹ آورده است؛ عقیده ای هم درباره حجاب و پوشیدگی شرق دارم که البته سازگار با امروز نیست (زمان پهلوی دوم)، ولی می گویم: زنهای حجابی قدیم شرق مثل حمامهای قدیم شرق می ماندند، و زنهای اروپایی مثل ساختمانهای امروزی، زن فرنگی هنوز به او نرسیده ای، لبخندش را به طرف تو پرتاب می کند، گویی یک در ۱۲ متری خانه امروزی باز می شود که آدم با ماشین داخل آن شود، اما وقتی به خانه رفتی و گلدان گل مصنوعی را دیدی اندکی بعد در همان آشپزخانه که گوشه همان اطاق است از آدم پذیرایی می کند. اما زن قدیم ایرانی و شرق، مثل راهروهای حمام گنجعلی خان کرمان یا حمام وکیل شیراز تنگ و ترش و تاریک آدم به زحمت داخل می شود اما اندکی بعد، در ته راهرو حمام، فضایی عالی با نور ملایم صبحگاهی که از سنگهای مرمر نازک سقف حمام می تابد در انتظار شماست. فضایی روشن و جانبخش و تابناک و معطر که آدم را می تواند، ۱۲ ساعت مثل شاه طهماسب صفوی در حمام نگاه دارد. ستوده سیرت و خوش سیرت و نکوشیمی چوبامداد بهاری، دوای درد غمی چه می توان گفت به قول سعدی: که ای نیک بخت این نه روی من است ولیکن قلم در کف دشمن است…. @Ghalamzaniii
هدایت شده از ✍️قلم زنی✒️
کاش می شد مثل رویاهای کودکی مون، فکر کنیم که زندگی در بین ابرها شدنی است! حتی فکر کردن به لحظه های رویایی، احساس خوب در ذهن می آفریند و احساس خوب، حال خوش را متولد می کند! روزگارتان به پاکی آسمان، آبی باد. @Ghalamzanii
واكنش عایشه هنگام شنیدن خبر شهادت اميرالمؤمنين (عليه السلام) هنگامی که خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) به مدینه رسید عائشه اظهار شادمانی کرد و بیت شعری بدین معنا خواند؛ اکنون با شنیدن این خبر، همچون مسافری که با رسیدن به مقصد چشمم روشن شده، آرام گرفتم! با شادمانی های عائشه و شعرخوانی‌هایش، زینب دختر أم سلمه (نادختری پیغمبر) به او اعتراض کرد و گفت: آیا نسبت به علی اینگونه می گویی!؟ عائشه با خنده‌ای تمسخرآمیز و ریشخند و با تظاهر به فراموشی که انگار نمی داند، دربارۀ چه موضوعی، خوشحالی می کند گفت: هرگاه فراموش کردم، یادآوری‌ام کنید! نیز روایت شده که عائشه هنگام شنیدن خبر شهادت حضرت، از فرط خوشحالی سجدۀ شکر کرد و از مَسروق -که از مقرّبین و راویان احادیث عائشه بوده- نقل شده که می گوید: روزی بر عائشه وارد شدم، دیدم برده‌ای را با نام «عبدالرحمن» صدا زد، و گفت: بَرده‌ام است. گفتم چطور اسمش را عبدالرحمن گذاشته‌ای!؟ گفت: به حبّ عبدالرحمن بن ملجِم، قاتل علی!* پ.ن: در هر زمانی از تاریخ می توان، در خانه وحی زندگی کرد، نان‌ و نمک سفره ی رحمت اللعالمین را خورد و عائشه بود، می توان با علی علیه السلام بیعت کرد، در جمل در کنار او جنگید و ابن مجلم مرادی شد! آری براستی که با حق ماندن، به قرابت و هم نشینی با حق، ارتباطی ندارد! کافی ست که نان حلال پدر و شیر‌پاک مادر، بندبندِ وجود آدمی را در بر گرفته باشد! آن گاه با قرن ها فاصله از جسمِ علی علیه السلام، چراغ هدایت در مسیر حق جویی، به روشنی خورشید، همواره تابان خواهد بود… اللّهمَّ العَن قَتلَة اَميرَالمُومِنين(علیه السلام) *موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٧، و ٤٢٩ (پاورقی٤). @Ghalamzanii
روزهای آخر عزای حسین علیه السلام با پیراهن عزای شاه خراسان از تن برون می شود. بیاد کلام علامه طباطبایی که در وصف لطف امام رئوف معتقد بود؛ همه امامان علیهم السلام لطف دارند، اما لطف ⁧‫امام رضا‬⁩ علیه السلام محسوس است. ‏همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است. شاید به عبارتی بتوان گفت که این لطف، ارتباطی مانوس با احساس محبان حضرت مهربانی دارد! «و أَمَّن لَجَأَ إِلَيكُم... » ‏هركس به شيوه ى دل خود، به شما پناه مى آورد... الا ای شاه لطف و کرم، که شب شهادت تان هم با الطاف مهربانی تان پیوند خورده، بگیر دست فقرایی را که سالهاست به آستان شما ملتمس شده اند. شهادت شمس الشموس، امام هشتم، صاحب طوس بر محبان و شیعیان تسلیت باد. ‬⁩ @Ghalamzaniii ‏⁧‫