فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعدش رسیدیم به قسمتای شاد مراسم
داماد که از بچه های فعال سوریه است و هر روز پابه پای بچه های ایران درحال خدمت هست، مدتی بود هر شب میومد دنبال سید که بریم ما رو عقد کنید😂
و بالاخره بعد چند روز انتظار روز موعود رسید.
بعد خطبه سید به داماد پیشنهاد کرد بره دست مادر خانم رو ببوسه و داماد هم از خدا خواسته از جاش پرید
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
سنگ حرم امام حسین علیه السلام و قطعه ای از فرش حرم امام رضا علیه السلام و تربت کربلا شد کادوی این عقد
و قرارشد اگه تونستیم برای این اقا داماد با کمک خیرین یه اتاق و چنتا تکه وسیله ضروری فراهم کنیم تا عروسش رو زودتر ببره خونه ان شالله بزودی
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و دامادی که از عجله زیاد بقیه شیرینی عروس رو خورد و مهلت نداد عروس شیرینی تو دهنش بزاره😂😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو مراسم عقد یه نوزاد پانزده روزه هم بود که اذان واقامه براش خونده شد
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
نیمه های شب از صدای پهبادها از خواب بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد...
ویز ویز پهباد ها و فکر وخیالهای مختلف نمیزاشت چشم رو هم بزارم
همش از خودم می پرسیدم واقعا اگه امشب هرمل رو بزنه من چقدر آمادگی شنیدن صدای مهیب، وصحنه دلخراش دارم؟
به توشه کم خودم و کوله بارسنگین از گناهم فکر میکردم
به همه اون چیزهایی که دست وپام رو به این دنیا بسته
به اینکه اگر در باغ شهادت باز بشه، من هنوز لایق عبور از این در نشدم و...
از همه بیشتر به فاطمه زهرا فکر میکردم
که الان آرام روی دستم خوابیده ولی واقعا نمیدانستم، صبح چطور بیدار میشود...
هر چند دقیقه هم از پشت پنجره بیرون را نگاه میکردم
حوالی ساعت چهار صدایی شبیه انفجار از فاصله خیلی دور شنیدم
از ترس سید را بیدار کردم، سیدکه خسته از یک روز پرکار در خوابی عمیق بود وقتی گفتم پاشو فک کنم یه جارو زدن،خیلی آروم زیر لب گفت خوب خداروشکر حالا بگیر با خیال راحت بخواب... 😂😂
فک کنم تو خواب فکر کرده بود میگم ایران اسراییل رو زده که اینجوری گفت بگیر باخیال راحت بخواب😂😂😂
یکساعتی با گوشی ور رفتم و همش برام سوال بود واقعا صدای انفجار بود یا من توهم زدم نصفه شبی...
صبح تو اخبار زده بود دیشب چند نقطه استان بقاع رو زدند که البته مکانش از ما خیلی دور بود ولی فک کنم توهمات شبانه من خیلی هم بیراه نبود
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
دو شنبه صبح
به دعوت حزب الله هرمل به جشن میلاد امیرالمومنین رفتیم.
در میان این جمع پر شور،تلألو چهرهایی زخمی با عینکهای دودی چشمها را خیره میکرد.
جانبازهای پیجری
آنقدر زخمهایشان تازه بود که معلوم بود هنوز زندگی بدون چشم را عادت نکرده اند.
سخنران جلسه از سید حسن میگفت
و اشکهای جاری شده نشان میداد، داغ سید چقدر در دلهایشان سنگینی میکند.
یکی از خواهران حزب الله گفت: ما هنوز از فراق سید می سوزیم، وبرایمان سخت است بگوییم شهید نصرالله...
گفتم ما هم این درد را تجربه کردیم
هنوز از داغ حاج قاسم می سوزیم...
هنوز هم با اسم حاج قاسم اشک
می ریزیم.
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از جشن که برگشتیم بشدت احساس بی حالی و ضعف میکردم
رفتیم خونه و فاطمه زهرا رو بغل کردم و دوتایی حسابی خوابیدیم تا کمبود خواب چند روزه مون جبران بشه 😊
طرفای غروب بود که بچه های تیم اومدند دنبالمون بریم برای جشن خودرویی شب میلاد.
برای اولین بار با امکانات کم، کاروان سیار شادی در شهر هرمل به راه افتاد...
جوانهای حزب الله انقدر از این ایده به وجد آمده بودند که در سرما پشت ماشین نشسته بودند و شادی میکردند.
واکنش مردم هم به حضور انها دیدنی بود، یا دست تکان می دادند، یا فیلم میگرفتند.
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
صبح سه شنبه روز میلاد امیرالمومنین تصمیم گرفتم فقط برم شناسایی ونیاز سنجی
طبق لوکیشنهایی که برام ارسال شده بود، رفتم حسینیه السجاد
نوزاد ده روزه ای که احتیاج به لباس داشت و مازوت و شیر خشک
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از انجا رفتم المنصوره که هم در جشن باشیم وهم حال علی هادی را که از بیمارستان مرخص شده بود بپرسم.
بچه ها دور سید و علی فوعانی از جوانهای پر شور حزب الله حلقه زده بودند وعلی مولودی میخواند وبچه ها دست میزدند
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ای که چند روز پیش از درد در بیمارستان ناله میزد و پدرش به پهنای صورت اشک می ریخت، الان در جشن بود و میخندید و با لبیک یا علی اش دلبری می کرد...
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرگرم علی هادی بودم که خانمی اومد جلو وگفت مادرم سرطان خون داره ویکماهه داروهاش تموم شده و درمانش نصفه مونده،
داشتم براش توضیح می دادم که من فقط شیر خشک و.. برای بچه ها همراهم دارم ومتاسفانه در مورد درمان کاری از من برنمیاد وشماره مسئول بخش درمان رو بهشون دادم که یهو مادرش بی حال شد و افتاد رو زمین😔
بچه هاش سریع مادر رو گزاشتند تو ماشین و رفتیم بیمارستان
اونجا الحمدلله بچه های تیم ابو زینب حضور داشتند و مریض رو از ماتحویل گرفتند و برگشتیم برای شناسایی
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسینیه امام علی علیه السلام
ویلچری که برای این کودک تهیه شده بود، رو تحویل دادیم.
خنده های از ته دلش دیدنی بود
چند روز پیش یک نفر ازم پرسیده بود چرا این هزینه ها رو میکنید برای ویلچر و...
چون قیمتهاش بعضیا بالاست و میشه چند جا ی مهمتر خرج کرد.
گفتم این ویلچرا بانی شخصی داشته، مثل همون مخلوط کن
و ما طبق نیت بانیان که پول واریز میکنند براشون میخریم وبه دستشون میرسونیم
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan