eitaa logo
سفرنامه لبنان
1.1هزار دنبال‌کننده
313 عکس
355 ویدیو
0 فایل
گزارشی از سفر به لبنان علی حب الحسین👈 مشارکت در رسیدگی به امور نازحین 5047061043557863 گزارشات تصویری گروه جهادی مبشران @MobasheranBeynolmelal
مشاهده در ایتا
دانلود
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح پنج شنبه گوشی رو باز کردم تا از اخبار دنیا مطلع بشم این کلیپ برام اومده بود... کی میگه اجتماع نقیضین محاله؟ ما تجربه کردیم میشه در یک لحظه کامت هم تلخ بشه هم در اوج تلخی شیرین میشه هم اشک بریزی از غم، هم بخندی از شادی میشه در یک لحظه قلبت هم مضطرب باشه، هم آرام ... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خیمه که رسیدم چند نفر دور خیمه منتظرم ایستاده بودند. ته دلم خالی شد من با دست خالی... اینها چه میخواهند؟ چقدر احساس ناتوانی داشتم بر خودم مسلط شدم و رفتم جلو... نفر اول بانویی جوان بود که شوهرش را در سوریه اسیر کرده بودند چون در ارتش سوریه بوده. با خانواده اش و پسر یکساله اش به لبنان آمده بود اما خانواده شوهرش بچه و همه مدارک شناساییش را از او گرفته بودند... مشکل خانوادگی در اوج بی پناهی وحالا از من میخواست فرزندش را پس بگیرم😔 کاش از من لباس وغذا و حتی مسکن میخواست... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
مردی میانسال با همسر وپنج فرزند قدونیم قدش جلو آمد میگفت من در ماشین میخوابم و بچه هایم را روز از حسینیه می آورم بیرون وشب برای خواب میروند داخل حسینیه چون داخل حسینیه ها شلوغ است ومحرم ونامحرم مشخص نیست برای من خیمه ای فراهم کنید یا چند تکه پلاستیک بدهید خودم بسازم زنگ زدم سید آمد و با یک رابط حزب الله به حسینیه ای رفت که خلوت تر بود و بین زن ومرد تفکیک شده بود... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه های توزیع غذا هم رسیدند و جدا از سهمیه غذای شب، به بچه ها غذای اضافه دادند تا دورهم بخورند. وبچه ها هم هرکدام یک گوشه نشستند و شروع کردند به خوردن... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند روزی بود میخواستیم بریم المنصوره فرصت نمیشد منتظر بودم یه اجاق گاز و چنتا قابلمه جوربشه ببرم برای اون دوتا بچه های مریض مادر علیم هادی چند بار تماس گرفته بود که حال بچه ام خوب نیست. دکترهم فرستاده بودیم اما بهتر نشده بود... بردن لباسها بهانه ای شد تا خودم به آنجا بروم اوضاع بچه اصلا خوب نبود. سریع بچه را برداشتیم وبا ماشین خودمان بردیم بیمارستان دیگر نمیشد منتظر معجزه برایش بمانیم وقتی نه دکتری نه دارویی.... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیمارستان العاصی متخصص اطفال داشت اما می گفت باید با نماینده لبنان هماهنگ شوید تا ویزیت کنیم به اعتماد کمکهایی که می دانستم از ایران خواهد رسید ، گفتم ویزیت کنید پولش را می دهیم. بچه از ترس و درد از بغل مادر جدا نمیشد یک ماه است که مدام در آغوش مادر است دکتر معاینه اش را شروع کرد، اضطراب دکتر ما راهم مضطرب کرد. روده بچه انقدر متسع شده هر لحظه ممکن است پاره شود باید فورا بستری شود 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
بچه از درد وترس ناله میزد بابا بابا در آغوش گرم پدر آرام گرفت وحالا این پدر بود که خاموش وبی صدا اشک می ریخت... مردی از تبار حزب الله که نه دیروز در میدان رزم با داعش سر خم کرده بود ونه امروز در آوارگی اما غمِ ناله های فرزند، این کوه را از پا در آورده بود... سیل اشکهایش تمامی نداشت هر قطره اشکی که بی صدا از گونه اش می‌چکید شعله ای شده بود در جانِ ما دیدن اشکهای پدر مرا یاد روضه های غربت امیرالمومنین انداخت... مردی که خیبر شکن بود،سر زهرایش را به دامن میگرفت و زهرا اشک غربت از صورتش پاک می کرد... اشک غربت... اشکهای این پدر امتداد همان اشکهای غریبانه علی بود تا وقتی احقاداً بدريةً وخيبريةً وحنينيةً از علی در قلوب بنی امیه هست، این فراز ندبه در جریان است وَ الأُْمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلَي مَقْتِهِ مُجْتَمِعَهٌ عَلَي قَطِيعَهِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وَلَدِهِ (وُلْدِهِ) إِلاَّ الْقَلِيلَ مِمَّنْ وَفَي لِرِعَايَهِ الْحَقِّ فِيهِمْ 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
سفرنامه لبنان
بچه از درد وترس ناله میزد بابا بابا در آغوش گرم پدر آرام گرفت وحالا این پدر بود که خاموش وبی صدا
16086274369305643263559.mp3
19.69M
وقتی کار گره میخورد حتی برای امیرالمومنین، متوسل فاطمه اش می شد. کار برماهم گره خورده، چه کسی بهتر از فاطمه... 😭😭😭
جمعه صبح محمدحسین کمی حال ندار بود و فاطمه زهراهم دلش کاردستی میخواست تا نزدیکای غروب شدم مامان ِ خونه و برای فاطمه زهرا کاردستی با برگ درست کردم و محمدحسین هم گفت بیا باهم فیلم ببینیم و براشون روی پیک نیک برنج گزاشتم با کنسرو خورشت قیمه که از ایران آورده بودیم، تا بعد تقریبا دوماه یه غذای ایرانی بخورند.
خدا که دید ما دیگه توبه کردیم و به پراید نمیخندیم قسمتون کرد بین این همه ماشینای خفن، ما با پراید بریم برای توزیع شیر خشک😂 این پراید هم حکایت داره چندروز پیش از یک خط سوری پیام فارسی برام اومده بود همون موقع شماره سید رو دادم تا باهاشون تماس بگیرند و تو کمتر از یک ساعت احمد هم به تیم جهادی ما پیوست. اینجا بچه هایی که تو ایران درس خوندند با مبلغ خیلی کم، در حد احتیاجات ضروریشون و در واقع جهادی میان برای کمک ما ازشون برای مترجمی کمک میخواهیم ولی هرکدومشون به اندازه چند نفر زحمت میکشند. احمد مهندس الکترونیک دانشگاه اصفهان ایوب مهندس کامپیوتر فردوسی مشهد سجاد حقوق فردوسی مشهد وبچه های رزمنده حزب الله در سوریه که اومدند تو تیم جهادی زکریا وشیخ جاد و هادی و... بچه های حزب الله لبنان وهمه بچه های ایران... شدیم یه خانواده بابای همه علی ومادرمون زهراست... خانواده ای گرم وصمیمی در خانه ای زیر سقف آسمان بنام هرمل 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan حالا همه شدیم یک خانواده
از امروز بعدالظهر ها میریم خونه به خونه هم سرکشی هم توزیع گاز یا مازوت و شیرخشک به خونه هایی که بچه زیر دوسال دارند 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan