May 11
روضه جانسوز تاسوعا از مداح دلسوخته مرحوم پیر غلام حاج محسن عسکری در حسینیه میرزا اسماعیل⬆️
هدایت شده از صفرنامه
✅مرثیه ای که زهرا سلام الله علیه با شنیدن آن از هوش رفت
مرحوم حاج اسماعیل سبزواری در کتاب عددالسنه کیفیت خواب مقبل را از حزن المؤمنین نقل نموده و فرموده که خود احقر در اصفهان در خانواده مقبل کیفیت خواب را به خط او نیز دیدم که خوابش را چنین نقل نموده:
در سالی که زوار بسیاری، از اصفهان به جهت زیارت عاشورا عازم کربلا شدند و من مرد تهی دستی بودم، به یکی از دوستان خود گفتم که میترسم بمیرم و آرزوی زیارت سیدالشهداء روحی له الفداء در دلم بماند، پس او دلش بر من سوخت و بر حال من رقت برد. پس به اتفاق همه و این رفیق شفیق، روانه شدیم ولی در نزدیکی گلپایگان جمعی از قطاع الطریق (راهزنان) ، شبانه بر سر زوار ریختند و همه را غارت نمودند و ایشان برهنه و عریان وارد گلپایگان شدند.
بعضی قرض کردند و رفتند و من همانجا ماندم، نه اسباب رفتن داشتم و نه دل برگشتن، تا آنکه ماه محرم شد، حسینیه ای در آنجا بود که شبها، شیعیان در آن مشغول عزاداری بودند، من هم در آنجا به سر بردم و شب و روز میگریستم. در اواخر شب خوابم ربود، و در عالم واقعه دیدم وارد کربلا شدم، و رفتم به جانب حرم که مشرف شوم و اذن دخول میخواستم.
شخصی مرا مانع شد و به دست اشاره کرد که برگرد، که الآن وقت زیارت کردن تو نیست، گفتم بنا نبود حرم جناب ابی عبدالله الحسین(ع) حاجب و مانع داشته باشد.
هر که خواهد گو بیا و گو برو
کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نیست
گفت ای مقبل در این لحظه، حضرت زهرا(س) و مادرش خدیجه کبری(س) و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمده اند.
قدری تأمل کن، آن ها که فارغ شدند نوبت تو میشود.
گفتم تو کیستی؟ گفت من ملکی هستم از جمله حافٌین حول حرم مطهر، که دائم برای زوار استغفار میکنم.
پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن گردش میداد، جمعی را در صحن مقدٌس میدیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقٌر با خضوع و خشوع نشسته بودند، آن ملک پرسید: آیا اینها را میشناسی؟
گفتم نه، گفت اینها حضرات انبیاء هستند، که به زیارت حضرت سیٌدالشٌهداء(ع) آمده اند.
آنکه بر همه مصدٌر (و مقدٌم) نشسته، حضرت آدم ابوالبشر صفیٌ الله علی نبینا و آله و علیه السٌلام است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت نوح نجیٌ الله است و در طرف چپش حضرت ابراهیم خلیل الله است و آن یکی شیث است و دیگری ادریس است و آن هود و آن صالح و آن اسماعیل و آن اسحاق و آن داود و آن سلیمان و آن کلیم الله و آن روح الله است.
در این اثناء دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نقر زیر بغلهای او را گرفته بودند، پس همه انبیاء برخاستند و تعظیم او نمودند و آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست و بعد از لحظه ای سر بلند کرد و فرمود محتشم را بیاورید.
پرسیدم این بزرگوار کیست؟ گفت خاتم الانبیاء محمٌد مصطفی(ص) است. لحظاتی نگذشت که محتشم را آوردند و او مردی خوش سیما و کوتاه قد و عمامه ژولیده بر سر داشت، و چون وارد شد تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: ای محتشم امشب شب عاشوراء است، پیامبران برای زیارت فرزندم حسین(ع) آمده اند و میخواهند عزاداری کنند، برو بالای منبر و از اشعار دلسوز خود بخوان تا ما بگرییم.
به امر پیامبر اکرم(ص) منبری گذاشتند، و محتشم رفت در پلٌه اول آن ایستاد، پیامبر(ص) اشاره کرد بالاتر برو، و در پلٌه دوم ایستاد فرمود بالاتر برو تا آنکه در پلٌه نهم منبر ایستاد حضرت فرمودند بخوان.
مقبل میگوید حواسم را جمع نمودم ببینم محتشم کدام بند مرثیه را میخواند که از همه دلسوزتر است، شروع کرد به خواندن این بند:
هدایت شده از صفرنامه
✅کشتی شکست خورده طوفان کربلاء در خاک و خون فتاده به میدان کربلاء
گر چشم روزگار بر او فاش میگریست خون می گذشت از سر ایوان کربلاء
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلاء
عرض کرد: یا رسول الله
✅بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا
صدای پیامبر(ص) به ناله بلند شد و رو به انبیاء کردند و فرمودند: ببینید امٌت من با فرزند من چه کرده اند، آبی را که خدا بر کلاب (سگها) و ذئاب (گرگها) و کفٌار مباح کرده، امٌت من، بر اولاد من حرام کرده اند. پس محتشم شروع کرد به این مرثیه:
✅روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زارزار
چون محتشم به این شعر رسید پیامبران همه دست بر سر زدند، محتشم رو به پیامبران کرده و گفت:
✅جمعی که پاس محملشان بود جبرئیل گشتند بی عماری و محمل شترسوار
پیامبر(ص) فرمود بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند. محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر(ص) او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید.
حضرت پیامبر اکرم(ص) فرمودند: محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است بخوان، محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمده که پیامبر(ص) میل دارد از اشعار او بگرید عمامه را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره نمود، به طرف قبر سیٌدالشٌهداء(ع) و عرض کرد: یا رسول الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن
✅این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
ملکی صدا زد، محتشم پیامبر غش کرد، در این هنگام محتشم از منبر به زیر آمد.
چون رسول خدا(ص) به هوش آمد، ردای مبارک خود را به عنوان خلعت به او عطاء فرمود. مقبل میگوید با خود گفتم خاک بر سرت، ای بی قابلیٌت، این همه شعر و مرثیه گفته ای، حال معلوم شد که پسند نشده، تو حاضر بودی و پیامبر(ص) اعتنا نفرمود به تو، محتشم را احضار فرمود و اشعار خود را خواند و پیامبران گریستند و به خلعت مفتخر گردید.
پس خود را بسیار ملامت نمودم و راضی بودم که زمین شکافته شود و من بر زمین فرو روم و خواستم زودتر از صحن بیرون روم که مبادا آشنایی مرا ببیند و خجالت بکشم.
چون روانه شدم، و نزدیک درب صحن رسیدم، دیدم حوریه سیاه پوش، از حرم بیرون آمد و دوان دوان رفت خدمت پیامبر(ص) و عرض کرد یا رسول الله (ص) دخترت فاطمه(س) میگوید: چرا دل مقبل را شکستی، او هم برای فرزندم حسین صلوات الله و سلامه علیه مرثیه گفته است.
در این هنگام فرمود مقبل بیا، دخترم فاطمه(س) میل دارد تو هم اشعار خود را بخوانی.
مقبل میگوید بدین شعف چیزی نمانده بود، که جانم از بدنم برود، آمدم تعظیم کردم و رفتم بالای منبر، در پله اول ایستادم، حضرت نفرمود بالاتر برو فرمود بخوان.
پس دانستم که میان من و محتشم، چقدر فرق است، با خود خیال میکردم که در مقابل آن مرثیه های دلسوز و پر گریه محتشم چه بخوانم، یادم آمد که واقعه شهادت را از همه بهتر به نظم آورده ام سه شعر خواندم و عرض کردم یا رسول الله:
✅روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح از جولان
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
چون این شعر را خواندم، صدای شیون بلند شد، و پیامبر اکرم(ص) بر سر می زد و می گفت وا ولداه، که یک مرتبه حوریه ای صدا زد، مقبل بس است. فاطمه زهرا(س) روی قبر حسین(ع) غش کرد.
مقبل میگوید از منبر فرود آمدم در دلم گذشت کاش مرا هم خلعتی مرحمت میکردند، که در نزد امثال و اقران، و نزد محتشم سرافراز میشدم.
که ناگاه دیدم از حرم مطهٌر، جوانی بی سر، و با بدن پاره پاره، بیرون آمد، و از حلقوم بریده فرمود: مقبل دلت نشکند، خلعت تو را هم خودم میدهم .......
هدایت شده از صفرنامه
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد
همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال، مادرت افتاد
تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند
چنان که شرح تن تو به آخرت افتاد
ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
در آن شلوغی اگر بارها سرت افتاد
خبر رسید که انگشتر تو را بردند
میان راه، النگوی دخترت افتاد
کنار خیمه رسیده است لشگر کوفه
و خواهر توبه یاد برادرت افتاد
علی اکبر لطیفیان
روز عاشورا. عوامل و موانع وجاهت. اربابی۱۴۰۰.mp3
6.99M
🔵سخنرانی روز عاشورا
✅موضوع: عوامل و موانع
وجاهت در خطبه سید الشهدا(ع)
حسینیه مرحوم میرزا اسماعیل اربابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزاداری حیرت آور طویریج در کربلا
🔵مرحوم میرزا اسماعیل اربابی وحکایت دو جوان
✅مرحوم میرزا اسماعیل اربابی(ره) نقل می فرمودند: در ایام محرم صبح ها برنامه داشتیم. یک روز صبح دو جوان وارد تکیه شدند خیلی شاد! و حالشان مناسب مجلس نبود. من خودم را خوردم و به احترام اباعبد الله (ع) هیچ نگفتم. گذشت... فردا صبح دیدم آن دو جوان با سر و وضع محزون وارد تکیه شدند! و تا آخر اشک ریختند. مجلس که تمام شد سراغشان رفتم و پرسیدم: دیروزتان را دیدم و امروزتان را هم دیدم!! داستان چه بود؟ دو جوان گفتند: دیروز ما پس از مجلس رفتیم مدرسه و سپس خانه. شب که خوابیدیم هر دو این خواب را دیدیم که حضرت حسین (ع) دارند اسامی نوکران دستگاهشان را می فرمایند و آقا ابالفضل (ع) یادداشت می نمایند. به ما که رسیدند فرمودند این دو را هم بنویس. آقا ابالفضل (ع) گفتند اینان که کاری نکردند. حضرت فرمودند: چرا! وقتی داشتند بیرون می رفتند هر کدامشان یک استکان از جلوی پای مردم برداشتند. پس اسم این دو را هم بنویس.
🔵کتاب «حوزه و بایسته» تالیف ژرف اندیش معاصر ما شهید صدر
✅ در این روزگار حوزه کرونا زده مطالعه این کتاب زا بر هر طلبه ایی ضروری می دانم هم افق دید می دهد و هم کارآمدی فقه در حوزه بین الملل و هم کتاب انگیزشی برای نهاد روحانیت است.
نکات نابی در این کتاب خواهید یافت که راه را روشن خواهد کرد.
🔷نمونه: عمده مشکل طلاب ما این است که هنوز ندانسته اند؛
نقش آنان انجام وظیفه در کاروان انبیاء و اوصیاء است.
بسم الله الرحمن الرحیم
به جهت مشکل فضای ابری در ایتا از این پس تمامی فایل های بارگزاری شده در این کانال در کانال سروش نیز جهت پشتیبانی بارگزاری می شوند.
آدرس ما:
sapp.ir/safarnamehh
May 11
امشب آقا مسلم هم کنار مرحوم آقا فخر جمع شان جمع شد.
اولین باری که ایشان را دیدم دیوان کمپانی راکه کتاب اشک و گریه آقا فخر بود به من هدیه داد
🌙مهمانی ارباب بی کفن گوارایشان باد.
*شیخ مسلم اسماعیلی رفت*
بهمعنای واقعی *انسان* بود.
فقرا را میشناخت و در خانهاش همیشه باز بود.
وقتی وارد خانه سادهاش میشدی اتاق سمت راست برای مستمندان مهیا بود.
هر ساعت از شبانهروز هدایای مردم برای نیازمندان را می پذیرفت.
اگر با ماشین بهدر خانهاش میرفتید شما را شریک کار خیر میکرد و وظیفه رساندن چند بسته مواد غذایی به نیازمندان را به شما میسپرد.
بهقدری مورد اعتماد بود که کاسبان متمول هر روز سحرگاهان گوسفندهای نذری را ذبح میکردند تا شیخ بگوید به کدام نیازمند برسانید .
هر روز، عزیز دیگری خروسهای نذری مؤمنان را ذبح میکرد تا میان فقرا توزیع شود.
شیخ در توزیع گوشت و نیازهای فقرا، کرامت آنان را پاس میداشت.
ازآنرو گوشت های قربانی را به سوپرمارکت معتمد خود میسپرد تا نیازمندان معرفی شده با پرداخت یک بیستم قیمت ، گوشت را تهیه کنند و احساس گدایی نکنند.
در برابر خدمتی که به نیازمندان میکرد ، کاری هرچند مختصر مانند قرآن خواندن از آنان میخواست.
معتقد بود نباید احساس گدایی کنند .
همیشه میگفت اگر یک بشقاب غذای پختهشده هم دارید من آدمش را دارم که نیاز داشته باشد .
روحش شاد
وارثان میراث عاشورا ج1.mp3
9.03M
✅ماموریت ما قبل از عاشورا، وظایف ما بعد از عاشورا
🔷مسجد جامع گرمسار
✅روضه حضرت علی اکبر در دیوان حافظ
🔷مريد پير مغانم زمن مرنج اى شيخ
چرا كه وعده تو كردىّ و او بجا آورد
🔵مرحوم آیت الله سید ضیاء الدین درّی استاد علوم منقول و معقول، یکی از وعّاظ وارسته و برجستة تهرن بود، در شب های دهه آخر محرّم در یکی از مساجد تهران منبر می رفت. (مسلک حِکَمی و عرفانی در منبر داشت، بیانش جالب و منبرش محققانه بود). یک شب از دهه محرّم جوانی قبل از منبر ایشان پرسید: مراد از این شعر چیست؟:
مريد پير مغانم زمن مرنج اى شيخ
چرا كه وعده تو كردىّ و او بجا آورد
✅مرحوم درّی پاسخ داد: جواب این سؤال را در بالای منبر می دهم تا برای همه قابل استفاده باشد. ایشان در فراز منبر داستان نهی آدم ابوالبشر علی نبینا و آله و علیه السلام از خوردن گندم، و قضیه نان جوین خوردن حضرت علی عیه السلام را در تمام مدت عمر شریفش بیان می کند. در ادامه گفت: مراد از «شیخ» در این بیت حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام است که وعدة نخوردن از گندم را در بهشت داد ولی به وعدة خود وفا نکرد و از آن خورد و از بهشت رانده شد.
و مراد از «پیر مغان» حضرت علی علیه السلام است که در تمام مدت عمر نان گندم نخورد، با این که خداوند او را از تناول گندم منع نکرده بود، و حضرت هم عهدی با خدا نبسته بود که از آن نخورد، با این حال وعدة عدم تناول را وی ادا کرده و به اتمام رسانید.
یعنی: مرید امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستم، ای آدم از من مرنج، زیرا تو وعدة نخوردن گندم را به خدا دادی ولی علی علیه السلام به آن وعده وفا کرد.
این مجموع تفسیر این بیت بود که مرحوم درّی بر فراز منبر شرح داد. ایشان در همان سال فوت می کند و از دنیا فانی به دار باقی می رود. درست در سال بعد در همان شب از شب های دهه محرّم، همان جوان سؤال کننده، در عالم خواب مرحوم سید ضیاء الدین را می بیند، که نزد آن جوان آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنی این بیت را پرسیدی و من آن گونه پاسخ دادم. ولی وقتی که به عالم برزخ آمدم، معنی و شرح آن به گونة دیگری برایم کشف گردید و آن این که:
🌙مراد از «شیخ» حضرت ابراهیم علیه السلام است، و مراد از «پیر مغان» امام حسین علیه السلام است، و منظور از «وعده» ذبح اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم است، که حضرت ابراهیم وعدة وفای قربانی کردن اسماعیل را به خدا داد، اما حقیقت وفا را امام حسین علیه السلام در کربلا با شهادت فرزندش حضرت علی اکبر علیه السلام در راه احیای دین خدا انجام داد.
بنابراین، معنی شعر چنین است: مرید امام حسین هستم از مرنج ای ابراهیم، زیرا تو وعدة قربان دادی اما امام حسین علیه السلام به آن تحقق بخشید.
آن جوان فردای آن شب، به مجلس روضة سیدالشهدا آمد و خوابش را برای مردم با لحن خاصی تعریف کرد، مردم منقلب شدند و شور و حال شدیدی در آن مجلس بوجود آمد.
البته مفهوم این بیت از شعر حافظ، عام است؛ یعنی مراد از شیخ همان عالمان ظاهرند که از باطن عالم خبری ندارند، و معنی پیر مغان عالِمان ربّانی و استاتید اخلاق است که رشتة تربیت نفسانی به دست آنهاست.
اقتباس از کتاب روح مجرّد، نوشتة مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی،ص482-484
🔵دوره آموزش غیر حضوری با موضوع:
✅ برداشت از سوره ها
🔷بااستفاده از سامانه skyroom
جهت ثبت نام و دریافت لینک شرکت در کلاس با شماره
+98 901 581 8864
تماس بگیرید.
✅سلام علیکم
معرفی یک سایت روایی ؛
Alvahy.com
🔷روی هر سوره اي از قران که کلیک کنید ، ذیل هر آیه روایات را همراه با ترجمه می آورد.
اين سایت در واقع همان
"کتاب ۱۸ جلدی تفسیر اهلبیت علیهم السلام" است .
تالیف ؛ آقای علی رضا برازش
چاپ انتشارات امیرکبیر است که بعلت کمبود کاغذ دیگر تجدید چاپ نشد و به منظور استفاده عموم به شکل رایگان در فضای مجازی قرار گرفته است.
لازم است ذکر شود این کتاب در زمان انتشار خود یعنی در سال ۱۳۹۴ به مبلغ ششصد هزار تومان قیمت خورده است و شما می توانید با مراجعه به آدرس فوق به شکل رایگان و بسیار ساده تر وکامل تر از نسخه چاپی از آن استفاده کنید و فیش برداری فرمایید و فیش های تحقیقاتی خود را در کامپیوتر خود ذخیره کنید.
رجال کاربردی ج2.mp3
9.06M
🌙#رجال کاربردی
🔵مشکلات اسناد:
1⃣ اضمار
2⃣حذف القاب
3⃣حذف اسناد
4⃣ مشیخه
5⃣ ادغام
6⃣ استنساخ
دستور العمل های امام صادق(علیه السلام) در مواجه با مشکلات:
عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ : عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ :
عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ
وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُکِرَ بِهِ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا
وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً فَعَسى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ .
____________________________________
کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4 ص 392-393،روایت شماره: 5835؛ خصال صدوق ، ج1 ص218-219؛ بحارالانوار، ج90 ص 184-185