eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۹۵ *═✧❁﷽❁✧═* کمی بعد صمد و سرباز👨‍🏭 رفتند و من تنها ما
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۹۶ *═✧❁﷽❁✧═* شب 🌃که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد. گفت: «قدم! اینجا اصلاً مناسب زندگی نیست. باید دنبال جای بهتری باشم👌 صمد به چند نفر👥 از دوستانش سپرده بود خانه مناسبی برایمان پیدا کنند. خودش هم پیگیر بود. می گفت: «باید یک خانه خوب و راحت برایتان اجاره کنم که هم نزدیک نانوایی🥖 باشد، هم نزدیک بازار؛ هم صاحب خانه خوبی داشته باشد تا اگر من نبودم به دادتان برسد👌» من هم اسباب و اثاثیه ها را دوباره جمع کردم و گوشه ای چیدم☹️ چند روز بعد با خوشحالی 😌آمد و گفت: «بالاخره پیدا کردم. یک خانه خوب و راحت با صاحب خانه ای مؤمن و مهربان. مبارکتان باشد😍» با تعجب گفتم: «مبارکمان باشد😳» رفت توی فکر😇انگار یاد چیزی افتاده باشد. گفت: «من امروز و فردا می روم مرز، جنگ شده. عراق به ایران حمله📛 کرده» این حرف را خیلی جدی نگرفتم😒 با خوشحالی رفتیم و خانه را دیدیم. خانه پشت انبار نفت بود؛ حاشیه شهر. محله اش تعریفی نبود☹️ اما خانه خوبی بود. دیوارها تازه نقاشی شده بود؛ رنگ پسته ای روشن. پنجره های زیادی هم داشت. در مجموع خانه دل❤️ بازی بود؛ برعکس خانه قبل. صمد راست می گفت. صاحب خانه خوب و مهربانی😍 هم داشت که طبقه پایین می نشستند. همان روز آینه و قرآن را گذاشتیم روی طاقچه و فردا هم اسباب کشی کردیم👌 اول شیشه ها را پاک کردم؛ خودم دست تنها موکت ها را انداختم. یک فرش شش متری بیشتر نداشتیم که هدیه 🎁حاج آقایم بود. فرش را وسط اتاق پهن کردم. پشتی ها را چیدم دورتادور اتاق. خانه به رویم خندید☺️ چند روز اول کارم دستمال کشیدن وسایل و جارو کردن و چیدن وسایل سر جایشان بود. تا مویی روی موکت می افتاد، خم می شدم و آن را برمی داشتم. خانه قشنگی😍 بود. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌸🌙🌸 مبارکه ی یوسف آیه ۱۸ 🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 👈وَجَآءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ . 👈و بر روی پیراهن وی خونی دروغین آوردند. (پدر) گفت: (چنین نیست كه می‌گویید؛ چگونه یوسف را خورده كه پیراهنش را ندریده؟) بلكه نفستان كاری (زشت) را در نظرتان آراسته است؛ پس صبر و شكیبایی نیكو بایدم كرد، و خداست كه باید بر آنچه توصیف میكنید از او یاری جست. 🌙🌸🌙🌸
❣ در غربت عشق، آشنا را برسان فرزند مرتضی را  برسان خشنودی قلب چهارده معصومت یارب فرج  ما را برسان… 🌹تعجیل در فرج صلوات اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 📎 🌇 ‏گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن / آنچنان جای تو خالیست صدا می‌پیچد
🌷🌷🌷🌷🌷 👈وقتی ما از جانمان گذشتیم دیگر هیچ راهی برای تسلط بر ما ندارند👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۹۶ *═✧❁﷽❁✧═* شب 🌃که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد.
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۹۷ *═✧❁﷽❁✧═* دو تا اتاق داشت که همان اول کاری، در🚪 یکی را بستم و کردمش اتاق پذیرایی. آشپزخانه ای داشت و دستشویی🚽 و حمام همین. اما قشنگ ترین خانه ای بود که در همدان اجاره کرده بودیم✅ عصر صمد آمد؛ با دو حلقه چسب برق سیاه. چهارپایه ای زیر پایش گذاشت و تا من به خودم بیایم، دیدم 👀روی تمام شیشه ها با چسب، ضربدر مشکی زده. جای انگشت هایش روی شیشه ها مانده بود. با اعتراض گفتم: «چرا شیشه ها را این طور کردی⁉️ حیف از آن همه زحمت. یک روز تمام فقط شیشه پاک کردم😒» گفت: «جنگ شده. عراق شهرهای مرزی را بمباران 💣کرده. این چسب ها باعث می شود موقع بمباران و شکستن شیشه ها، خرده شیشه رویتان نریزد.»👌 چاره ای نداشتم. شیشه ها را این طوری قبول کردم؛ هر چند با این کار انگار پرده ای سیاه روی قلبم🖤 کشیده بودند. صمد می رفت و می آمد 🚶‍♂و خبرهای بد می آورد. یک شب رفت سراغ همسایه و به قول خودش سفارش ما را به او کرد👌 فردایش هم کلی نخود و لوبیا و گوشت و برنج خرید. گفتم: «چه خبر است⁉️» گفت: «فردا می روم خرمشهر. شاید چند وقتی نتوانم بیایم. شاید هم هیچ وقت برنگردم.» بغض😢 ته گلویم نشسته بود. مقداری پول💶 به من داد. ناهارش را خورد. بچه ها را بوسید. ساکش💼 را بست. خداحافظی کرد و رفت. خانه ای که این قدر در نظرم دل❤️ باز و قشنگ بود، یک دفعه دلگیر و بی روح 💔شد. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی خدا چرا به ما رحم میکنه؟ چون جز خدا کسی رو نداریم ما جز خدا کسی رو داریم مگه؟ مولای یا مولای.....انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی؟؟ کی جز تو بمن رحم میکنه خدای من؟ تو مولای منی....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراقب دلت باش!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا رونق عزاداری رو از ما نگیر.... عزاداری ارباب باید پرشور باشه... کمتر از ۱۰ روز دیگه تا محرم مونده خداا مگه فاطمیه است که یه گوشه گریه کنیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیاموزیم ! دنبال مقصر نباشیم بلکه رنج ها را عامل رشد خود بدانیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به خدایی می‌سپارمت که همه کارهاش روی حساب و کتابه... اگه اینو باور کنی عاشقش می‌شی