#مهدویتدرقرآن
🔅آیه ای از سوره اسراء
📖يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا[سوره اسرا/آیه ۷۱]
🔸 روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فراخوانيم، كسانى كه كارنامهشان به دست راستشان داده شود، كارنامه خود را [شادمانه] میخوانند و به آنان به اندازه ذره ناچيزى هم ستم نرود.
🔹 فُضَيل بن يَسار میگوید : از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند ـ تبارك و تعالى ـ پرسيدم كه: «روزى كه هر گروهى را به پيشوايشان مى خوانيم»؛
فرمودند: «اى فضيل! امام خود را بشناس؛ زيرا اگر امام خود را شناختى ، ديگر پيش و پس افتادن اين امر (ظهور و قيام قائم عليه السلام ) ، به تو زيان نمى رساند. هر كس امام خود را بشناسد و آن گاه، پيش از آن كه صاحب اين امر قيام كند، از دنيا برود ، به سانِ كسى است كه در اردوگاه او نشسته باشد. نه! بلكه به سانِ كسى است كه زير پرچم او نشسته باشد.»
📚الكافی ، ج ۱ ، ص ۳۷۱ ، ح ۲
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۵۷ *═✧❁﷽❁✧═* بیشتر شبیه یک آدم مرده بود تا خوابیده😒
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۵۸
*═✧❁﷽❁✧═*
گفتم: دکتر ما اگه برویم با هم میرویم. هر تصمیمی که بگیریم با توافق هر سه نفرمان خواهد بود👌
کمی باهم مشورت کردیم اما نه دکتر نه مریم راضی به این کار نبودند. حدود دو ساعت طول کشید تا دیو از خواب بیدار شد😏
از دود سیگارش🚬 متوجه شدم بیدار شده است. اسلحه را روی دوشش گذاشت و دوباره شروع به قدم 👣زدن کرد، سه سرباز جدید به آنها اضافه شدند و دوباره پچ پچ و نگاههای سنگین و کلماتی که نمیدانستم چه معنی و مفهومی دارد شروع شد.
سربازان بعث عراقی جدید اشاره کردند که بلند شویم و به طرف آنها برویم🚶♂بی اعتنا به اشارات و حرفی که میزدند، دست✋ مریم را محکم گرفتم و گفتم: من و تو دیگه خواهر شدیم. تحت هیچ شرایطی از هم جدا نمیشیم❌ وقتی ما را بی تفاوت دیدند خودشان به طرف ما آمدند.
یکی از سربازها گفت: اهنا عبادان، عدچن ساعتین حتی اتعبدن منا و اترحوا صوب عبادان، احنا هم انساعدچن( اینجا آبادان است، دو ساعت ⌚️فرصت دارید تا از اینجا دور شوید و به سمت آبادان بروید،ما هم به شما کمک💪 میکنیم.)
چون به عربی حرف می زدند، متوجه همه ی حرفهایشان نمیشدم. دکتر 👨⚕که منظور آنها را متوجه شده بود، چون در حال نماز بود با صدای بلند🗣 گفت: الله اکبر، الله اکبر.
دکتر نمازش را تمام کرد و به آنها گفت: اینها عربی نمیدانند. به دکتر گفتتند: ترجم الهن( برایشان ترجمه کن)
دکتر در ادامه ترجمه رو به ما کرد و گفت: فریب نخورید❌
گفتم دکتر ما هرجا برویم هر سه باهم میرویم👌
سرباز عراقی گفت: لا بس انتن الاثنین نگدر انحررچن، چی انتن نسوان( نه، فقط شما دو نفر را میتوانیم آزاد کنیم چون زن هستید.)✅
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
ڪاروان عمر،مےتازد بہ تندے اے دریغ!
حسرت دیدار بر دل،مہربان من،بیــا
غمسراے بخت من در اشتیاق پاے توست
چشم بر راہ تو دارم،میہمان من بیــا
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام مولایما🤚
🏝من با یاد شما
سبز و خرم و سیرابم ...
... چه خوشبختم
که شما را دارم ...
... چه خوشبختم
که به یادتان هستم ...🏝
⚘حَتَّى لاَ تَدَعَ لِلْجَوْرِ یَا رَبِّ دِعَامَةً إِلاَّ قَصَمْتَهَا وَ لاَ بَقِیَّةً إِلاَّ أَفْنَیْتَهَا
تا آنجا كه ديگر پايگاه و نيرويى برای اهل ستم و جور نگذارى جز آنكه تمام را در هم بشكنى و اثری از بيدادگران عالم نماند جز آنكه نابود گردانى⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
🌷🌷🌷🌷🌷
#تولد:۱۳۶۴/۹/۴
#شهادت:۱۳۹۴/۸/۱۶
#محل_شهادت_سوریه
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
📌 ایرانیان و علائم ظهور
📓 در روایات از پنج علامت حتمی و چندین علامت غیرحتمی که پیش از ظهور اتفاق میافتد، نام بُرده شده است؛ قصد داریم در ادامهٔ پیامها این علائم را نام بُرده و به نحوۀ ارتباطشان با ایرانیان بپردازیم.
🔹 «خروج سفیانی» اولین نشانه است که طبق روایات در ماه رجب اتفاق میافتد و با خروج یمانی و فرد دیگری بهنام خراسانی (که جزء پنج علائم حتمی نیست) همزمان است. پس از آن در ماه رمضان، ندای آسمانی شنیده میشود و در ماه ذیالحجه، قتل نفس زکیه رخ میدهد و نهایتاً در ماه محرم واقعۀ مبارک ظهور امام مهدی اتفاق میافتد.
🔸 در روایت دربارۀ خراسانی یا همان ایرانیانِ کنونی اینگونه گفته شده است: «هنگامی که سپاه سفیانی مشغول قتل و غارت اهل کوفه است، به ناگاه پرچمهایی از سوی خراسان روی میآورند که بهسرعت و شتابان منازل را میپیمایند. در میان آنان تعدادی از اصحاب امام مهدی نیز حضور دارند.»*۱
💠 حضور اصحاب امام مهدی در میان سپاه خراسانی و ایرانیانِ زمینهساز ظهور، خود بهترین دلیل بر حقانیت و هدایتیافتگیِ قیام خراسانی در کنار پرچم یمانی است. شناخت نشانههای ظهور اهمیت زیادی دارد از جمله باعث میشود به تاریکی و گمراهیِ عصر غیبت گرفتار نشویم و جبهۀ حق را از باطل تشخیص دهیم.
📚 ۱. نعمانی، الغیبة، ص ۳۹۲
#نقش_ایرانیان_در_ظهور
#مهدویتدرقرآن
🔅آیه ای از سوره روم
📖فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ...[سوره روم/آیه ۵۰]
🔸به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مىكند...
🔹 امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:
«این زنده کردن به این نیست که با باران زمین را زنده کند بلکه خداوند مردانی را (حضرت مهدی(عجل الله) و یاران او) برمیانگیزد تا اصول عدالت را زنده کنند؛ پس زمین در پرتو عدل زنده میشود و اجرای عدل و حدود الهی در زمین مفیدتر از چهل روز بارندگی میباشد.»
📚مکیال المکارم ،ج۱،ص۱۸
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۵۸ *═✧❁﷽❁✧═* گفتم: دکتر ما اگه برویم با هم میرویم.
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۵۹
*═✧❁﷽❁✧═*
با وجود اینکه متوجه موضوع شده بودم از آنها پرسیدم : از کدام مسیر باید برویم❓
مسیری که نشان داد، غلط بود☹️ بیشتر به آنها مشکوک شدیم. به دلیل اینکه دکتر عظیمی مجروح 🤕بود و نمیخواستیم ازاو جدا شویم پیشنهاد سربازها را نپذیرفتیم❌اما آنها اصرار داشتند ما برویم .
ما میگفتیم در کنار دکتر 👨🔬میمانیم. دکتر بهانه خوبی برای ماندن و نرفتن بود . من بین دکتر عظیمی و مریم نشسته بودم. سرباز بعثی دائما با لوله ی تفنگش🔫 توی سر مریم میزد. مریم با دست، سر اسلحه را پس زد و فریاد 🗣کشید: بی شرف، برو گم شو، آزادی به زور اسبحه؟
به دکتر گفتند: شنگول؟( چی میگه؟)
نمیدانم دکتر برای آنها چطور ترجمه کرد🤔 که کمی بعد بدون هیچ حرفی رفتند.
بعد از نیم ساعت⌚️ شش نفر دیگر آمدند و گفتند: لازم ننقل الدکتور عظیمی للمسشفی.( باید دکتر عظیمی را به بیمارستان انتقال دهیم.) مثل کنه به دکتر چسبیده بودبم. گفتم: دکتر پدر ماست👌 ما به هیچ عنوان از پدرمان جدا نمیشویم.
یک نفر از آنها که کرد بود و فارسی را خوب میفهمید، گفت: ما با دکتر جلوتر میرویم شما پشت سر ما بیایید🚶♀
گفتم: نه، ما و دکتر باهم میاییم.
شب 🌌کشداری بود. انگار صبح قصد آمدن نداشت و جایی گیر کرده بود😏هرچه میگذشت از تاریکی شب چیزی کم نمیشد.
به آسمان پر ستاره 🌟نگاه کردم. با خودم گفتم سهم من از این ستاره هایی که پیام روشنی و سپیده ی صبح را دارند چقدر است❓
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
🌱🌻🌱🌻
#سوره ی مبارکه توبه آیه ۸۰
⭐️بسم الله الرحمن الرحیم⭐️
👈اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن
تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ
لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ
لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ .
👈براى منافقان استغفار كنى يا استغفار
نكنى، (يكسان است.) اگر هفتاد بار
برايشان آمرزش بخواهى، خداوند هرگز
آنان را نخواهد بخشيد. اين (قهر حتمى
الهى) به خاطر آن است كه آنان به خدا
وپيامبرش كفر ورزيدند و خدا، گروه
فاسق را هدايت نمى كند.
👌- تا انسان خود دگرگون نشود و
انقلابى در درون نيابد، دعاى پيامبر نيز
كارساز
نيست. «فلن يغفراللَّه ...كفروا باللَّه»
- دلسوزى براى منافق لجوج، بى فايده
است. «ان تستغفر... فلن يغفراللَّه»
- كفر، مانع مغفرت، و فسق، مانع هدايت
است. «كفروا، فاسقين»
🌱🌻🌱🌻
سلام مولایمن
🏝عطر دلنشین یادتان
همیشه با من است
درست مثل نسیم
که مدام در تار و پود درخت
می پیچد
و تازه اش می کند....🏝
⚘وَ لاَ قُوَّةً إِلاَّ أَوْهَنْتَهَا وَ لاَ رُكْناً إِلاَّ هَدَمْتَهُ وَ لاَ حَدّاً إِلاَّ فَلَلْتَهُ وَ لاَ سِلاَحاً إِلاَّ أَكْلَلْتَهُ
تا آنجا که [از اهل باطل] هر قدرتى را ضعيف و ناتوان سازى و هر پایه و اساسی را منهدم کنی و هر برنده ای را کُند نمایی و هر سلاح و نيرویی را از کار اندازی.⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
👈👈۴۰ روز تا محرم الحرام ماه اربابمون مونده
هر روز به نیت یک شهیدبزرگوار
۱۰۰ صلوات هدیه می کنیم ان شاءالله
امروز هم به نیت
#شهید ابراهیم هادی ۱
صد صلوات هدیه کنیم
هر یک از بزرگواران اگه خواستن تو این طرح چله عاشقی ماه محرم شرکت کنن
به نیت شهید معرفی شده ان شاءالله
صدتا صلوات بفرستن✅
لازم نیست تو خصوصی اطلاع بدن
#شهید_محمد_کیهانی
🌷🌷🌷🌷🌷
👈غسل و کفنم نکنید..
و مرا با هـمان لباس و بدن خونی در کنار شهـیدان حسین زاده و مجتبی بابایی زاده به خاڪ بسپارید👌
#شهید_محمد_کیهانی
#شهادت_آبان ماه95
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۵۹ *═✧❁﷽❁✧═* با وجود اینکه متوجه موضوع شده بودم از
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۶۰
*═✧❁﷽❁✧═*
بی تاب یک نگاه دیگر به آن دختر🧕 شده بودم. دلم میخواست می توانستم دوباره برگردم و بیشتر نگاه 👀کنم اما هنوز صدای سیلی دکتر سعدون در گوشم👂 زنگ میزد.
پرسید:چرا آمدید جبهه؟ میخواهید با ما بجنگید؟
نمیتوانستم به عربی صحبت کنم. صدا زدند: حامد، حامد...ترجم(ترجمه کن)
گفتم: مادر شهری که زندگی میکردیم اسیر 🙌شدیم.
گفت: دیچ المدینه چانت بحالت حرب( ان شهر در حال جنگ📛 بود)
گفتم: شما وارد شهر ما شدید و مارا دزدید و به اینجا اوردید.
مثل اینکه وجدان درد گرفته باشد با عصبانیت😡 همه را متفرق کرد و دستور داد ما را به سمت اتاق همان خواهری که حرس الخمینی(پاسدار) بود هدایت کنند و با تاکید
گفت: الچی ممنوع( صحبت کردن ممنوع)🚫
هرچه به اتاق نزدیک تر میشدم چهره ی محو دختری که از فاصله پانصد متری دیده 👁بودم واضخ تر میشد. نمیدانستم او کیست؟ دختری با قامت بلند، بیست و شش تا بیست و هفت ساله، سفیدرو با مانتو و شلوار خاکی همرنگ و فرم لباس خودم. چشمانی روشن اما مضطرب😨 داشت.
هنوز در باز نشده بود که از پشت پنجره گفت: سلام✋
هنوز جوابش را نداده بودیم که نگهبان با تحکم گفت: ممنوع🚫
گفتم: یعنی چی ! سلام هم ممنوع است؟
در را باز کردند و ما سه دختر ایرانی در کنار هم قرار گرفتیم.
محال است سه خانم کنار هم باشند و حرف نزنند👌 فارغ از همه ی مقررات ممنوعه از هم پرس و جو کردیم. همه چیز را با اعتماد تمام به هم میگفتبم، او خودش را اینطور معرفی کرد: من فاطمه ناهیدی، ماما 👩⚕هستم. بعد از اینکه درسم تمام شد به مناطق محروم رفتم چون احساس میکردم وجودم انجا لازم تر است💯
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️