🔅 آگاه باشید؛ او (مهدی ارواحناله الفداء) ولیّ خدا در زمین است و داور دادور در میان آفریده های اوست.
📝 فرازی از سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در #خطبه_غدیر درباره امام زمان
🌷🌷🌷🌷🌷
#ولادت:۱۳۵۷
#شهادت:۱۳۸۷/۱/۲۴
#مکان_شهادت:حسینه سیدالشهدا( علیه السلام) شیراز
#عامل_شهادت:انفجاربمب توسط گروهک تروریستی وابسته به انجمن پادشاهی
👈همیشه می گفت : اگه من مُردم، مراقب باشید #نامحرم حجم #بدن من رو نبینه
می گفت : حتی توی قبر هم #نامحرم منو نبینه ...
برای این موضوع هم همیشه از ماجرای حضرت زهرا سلام الله و تهیه تابوت حضرت یاد می کرد
که می خواستن حتی #حجم بدنشون هم مشخص نباشه 👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
#مهدویتدرقرآن
🔅آیهای از سوره زمر
📖وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا... [زمر/۶۹]
🔸و زمین(در آن روز) به نور پروردگارش روشن میشود.
🔹مفضل بن عمر می گوید؛ از امام صادق علیه السلام شنیدم که ایشان در تفسیراین آیه «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» میفرمودند :
«"رب الارض" یعنی امام زمین»
🔹 عرض کردم بعد از اینکه قیام کرد چه میشود؟
فرمودند: «مردم از نور خورشید و ماه بی نیاز می شوند و از نور امام بهره میبرند.»
📚الزام الناصب،ج۱،ص۸۵
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۷۲ *═✧❁﷽❁✧═* چهره های بزک کرده💆♀ با موهایی سشوار
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۷۳
*═✧❁﷽❁✧═*
بی انکه مصلحت اندیشی یا تقیه کنم از دیدن😍 او خیلی خوشحال شدم. از مریم فاصله گرفتم و با شوق به سمت او رفتم و پرسیدم: از آن تکاور مجروح 🤕چه خبر؟
هنوز پاسخی نشنیده بودم که سنگینی سیلی 👋دکتر سعدون بر صورتم، سرم را صد و هشتاد درجه چرخاند. فکر کردم مغزم از دهانم بیرون ریخته. دهانم پر از خون و لب هایم به رعشه افتاد😰
برادرهای مجروح ایرانی🇪🇬 با شنیدن صدای سیلی همه نیم خیز دند اما کاری از دست کسی بر نمی امد❌سربازها با گفتن مشتی اراجیف، ما را بیرون انداختند و بعد از مدتی ما را سوار خودرو🚕 به سمت مقصد نامعلوم حرکت دادند.
رد سیلی دکتر سعدون بر صورتم نقش بسته بود. مریم برای دلداری ❤️دادن به من با گوشه ی مقنعه اش دهان خون آلودم را پاک میکرد. اما دردناکتر از درد آن سیلی، این بود که برای اولین بار در عمرم یک دست غریبه و نامحرم را بر صورت احساس کرده بودم😢
این حس آنقدر برایم چندش آور😖 بود که برای خلاصی از آن به ناچار از سرباز نگهبانی که در خودرو همراه ما بود تقاضای آب💦 کردم شاید بتوانم رد دست های ناپاک و نامحرم دکتر سعدون را از صورتم تطهیر کنم.
مریم که از پرس و جو و کنجکاوی من به شدت عصبانی😡 شده بود گفت: حالا فهمیدی میرظفرجویان کجاست؟
گفتم: نه، و با بغضی😢 که گلویم را فشار می داد ادامه دادم: اما فهمیدم خودم کجا هستم👌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_هود_آیه_۶۳
#همراهی_با_گناهکاران_جز_
خسارت و زیان چیزی نیست