10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 📱مراسم عروسی را بایداین جور
برگزارکرد،،احسنت براین عروس وداماد،،،
ببینیدمهمان را از این قشر دعوت کردند!!!!
فرق این عروسی این بود که داماد وعروس هدیه می دادند. درصورتیکه مرسوم است
هدیه از طرف مدعوین داده میشود....
🌿 امام حسن (علیه السلام) :
🌸 قلب زنگار می گیرد و با #صلوات این زنگار کنار می رود و دل صیقلی میشود.
📚وسائل الشیعه، ج 4، ص 1216
❤️ بهار کتاب
✏️ رهبر انقلاب: این ایامی را که نمایشگاه کتاب در تهران برگزار میشود، به نظر بنده باید #بهار_کتاب نامید.
✏️زیرا کتاب حقیقتاً مطرح میشود و گروههای زیادی از مردم - به ویژه جوانان - سراغ کتابفروشها میروند. یعنی کتابفروشها، فروشِ خوبی از این جهت دارند و کتاب هم واقعاً به دست مردم علاقهمند میرسد.
✏️البته سلیقه و توقّع من این است که ما در طول سیصد و شصت یا شصت و پنج روزِ سال، هر روز به قدر یک روزِ این نمایشگاه، فروش کتاب در کشور داشته باشیم. دل من این را میخواهد. اگر چنین هم بشود، زیاد نیست؛ چون کشور ما کشوری متمدّن و دارای تاریخ و فرهنگ است.
✏️ کشور ما مثل برخی از ممالک دنیا نیست که گذشتهی پربار و تاریخ و فرهنگ نداشته باشد. لذا در کشور ما اگر مردم ده برابر آنچه هم آمار اعلام میکنند، کتاب بخوانند، خیلی زیاد نخواهد بود و دور از توقّع نیست. ۱۳۷۵/۲/۲۲
🖼 #سخن_نگاشت | #بهار_کتاب
#شهید_علی_سیفی
🌷🌷🌷🌷🌷
اینگونه روی خودشان کار می کردند... برای قضا شدن یک نماز صبح اینقدر خود را به سختی ها مبتلا می کردند تا دیگر تکرار نشود...
به همین خاطر است که به درجات عالی معنویت راه پیدا می کند.
دوستش می گفت: علی قبل از عملیات، به فرمانده گردان گفت که تدارکات بیشتر بردارید، ما محاصره می شویم و این تعداد شهید و زخمی می دهیم و...
همه حرفهایش محقق شد!
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شیتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید| غیرت هنوز نمرده است، جوانان ایرانی غیرتمندند
امام جمعه بروجرد لرستان
#حجاب
#شهدا
#انتشارش_با_شما
https://eitaa.com/safiranzenabiyoon
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۱۷
*═✧❁﷽❁✧═*
عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خونه مادربزرگم👵 ... که چند سالی می شد رفته بود مشهد...
دل توی دلم نبود ... جونم بود و جونش ... تنها کسی بود که واقعا در کنارش احساس آرامش می کردم ...👌
سرم رو می گذاشتم روی پاش ... چنان آرامشی وجودم رو می گرفت که حد نداشت ... عاشق صدای دونه های تسبیحش📿 بودم ...
بقیه مسخره ام می کردن ...
- از اون هیکلت خجالت بکش ... 13، 14 سالت شده ... هنوز عین بچه ها می مونی ...😒
ولی حقیقتی بود که اونها نمی دیدن ... هر چقدر زندگی به من بیشتر سخت می گرفت ... من کمر همتم رو محکم تر می بستم ... اما روحم به جای سخت و زمخت شدن ... نرم تر می شد ...
دلم با کوچک تکان و تلنگری 💔می شکست ... و با دیدن ناراحتی دیگران شدید می گرفت ... اما هیچ چیز آرامشم رو بر هم نمی زد ... درد و آرامش و شادی ... در وجودم غوطه می خورد ... به حدی که گاهی بی اختیار شعر می گفتم ...
رشته مادرم ادبیات بود ... و همه ... این حس و حالم رو به پای اون می گذاشتن ... هر چند عشق شعر بودن مادرم 🧕... و اینکه گاهی با شعر و ضرب المثل جواب ما رو می داد ... بی تاثیر نبود ... اما حس من ... و کلماتم ... رنگ دیگه ای داشت ...
درد، هدیه دنیا و مردمش به من بود ... و آرامش و شادی ... هدیه خدا ...
خدایی که روز به روز ... حضورش رو توی زندگیم ... بیشتر احساس می کردم ... چیزهایی در چشم من زیبا شده بود... که دیگران نمی دیدند ❌... و لذت هایی رو درک می کردم... که وقتی به زبان می آوردم ... فقط نگاه های گنگ ... یا خنده های تمسخرآمیز 😏نصیبم می شد ...
اما به حدی در این آرامش و لذت غرق شده بودم ... که توصیفی برای بهشت من نبود ...
از 26 اسفند ... مدرسه ها تق و لق شد ... و قرار شد همون فرداش بزنیم به جاده ... پدرم، شبرو بود ... ایام سفر ... سر شب می خوابید و خیلی دیر ساعت 3 صبح ... می زدیم به دل جاده ...
این جزء معدود صفات مشترک من و پدرم🧔♂ بود ... عاشق شب های جاده بودم ... سکوتش ... و دیدن طلوع خورشید ... توی اون جاده بیابانی ...
وضو گرفتم ... کلید ماشین رو برداشتم ... و تا قبل از بیدار شدن پدرم ... تمام وسایل رو گذاشتم توی ماشین🚗 ... و قبل از اذان صبح ... راه افتادیم ...
توی راه ... توی ماشین ... چشم هام رو بستم تا کسی باهام صحبت نکنه ... و نماز شبم رو همون طوری نشسته خوندم ...
نماز صبح ... هر چی اصرار کردیم نمی ایستاد ... می گفت تا به فلان جا نرسیم نمی ایستم ... و از توی آینه ... عقب... به من نگاه👀 می کرد ...
دیگه دل توی دلم💔 نبود ... یه حسی بهم می گفت ... محاله بایسته ... و همون طوری نماز صبحم رو اقامه کردم ...
توی همون دو رکعت ... مدام سرعت رو کم و زیاد کرد ... تا آخرین لحظه رهام نمی کرد ... اصلا نفهمیدم چی خوندم ..😑
هوا که روشن شد ایستاد ... مادرم رفت وضو گرفت ... و من دوباره نماز صبحم رو قضا کردم ... توی اون همه تکان اصلا نفهمیده بودم چی خوندم ... همین طور نشسته ... توی حال و هوای خودم ... به مهر نگاه می کردم ...
- ناراحتی؟ ...
سرم رو آوردم بالا و بهش لبخند😊 زدم ...
- آدم، خواهر 👧گلی مثل تو داشته باشه ... که می ایسته کنار داداشش به نماز ... ناراحتم که باشه ناراحتی هاش یادش میره ...
خندید ... اما ته دل من غوغایی بود ... حس درد و شرمندگی عمیقی😥 وجودم رو می گرفت ...
- واقعا که ... تو که دیگه بچه نیستی ... باید بیشتر روی تمرکزت کار کنی ... نباید توی ماشین تمرکزت رو از دست می دادی ... حضرت علی ... سر نماز تیر از پاش کشیدن متوجه نشد ... ولی چند تا تکان نمازت رو بهم ریخت ...
و همون جا کنار مهر ... ولو شدم روی زمین ... بقیه رفتن صبحانه بخورن😋 ... ولی من اصلا اشتهام رو از دست داده بودم ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن، زندگی، آزادی در ژاپن
هنوز ریشه های تفکر سنتی که ظلم به زن را حق مردان می دانست در کشورم از بین نرفته بود که ظلم جدیدی با نام دلفریب آزادی، آرامش زندگی مان را گرفت...😔
واقعیت وضعیت زنان در ژاپن را از زبان خانم هوشینو بانوی تازه مسلمان شده ی ژاپنی بشنویم.
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
#تربیت_فرزند
https://eitaa.com/girl_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شیخ حسین انصاریان همان کسی است که یک روزی این حرفو زد و بهش حمله کردند و گفتند داری سیاه نمایی میکنی. اون زمان اگر مسئولین این حرفشو میشنیدن امروز کار به اینجا نمیرسید.
این صحبتها رو چند سال پیش ایشان فرموندند ........
#حجاب
#شهدا
#تربیت_فرزند
https://eitaa.com/girl_313
📄فرم👆 را صادقانه پر کنید با این فرض که قرار است فرشته ها آن را بدست مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه بدهند.
#جوانی_جمعیت
#تربیت_فرزند
#فرزندآوری
https://eitaa.com/girl_313