eitaa logo
سفیر هدایت
1.4هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
4 فایل
از طریق ایدی زیر پاسخگوی سوالات شما هستیم. @Mhamidi_1353 تبادل و تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
@dars_akhlaq .mp3
3.58M
استادآيت الله مشکینی (ره) موضوع : تشخیص دوست و دشمن ✅ خیلی تأثیر گذار 👌👌 بسیار شنیدنی حتما گوش کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 حدیث_روز حضرت امام على عليه السلام إنَّ مَكرَمَةً صَنَعتَها إلى أحَدٍ مِن النّاسِ ، إنّما أكرَمتَ بِها نَفسَكَ و زَيَّنتَ بِها عِرضَكَ، فَلا تَطلُب مِن غَيرِكَ شُكرَ ما صَنَعتَ إلى نَفسِكَ؛ ‏ اگر به كسى خوبى كردى در واقع با اين كار خود را گرامى داشته اى و به خودت آبرو داده اى، پس به سبب خوبى اى كه به خودت كرده اى از ديگران خواهان تشكر مباش . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص382 و  383 ، ح8695 Safirehedayat
احکام س : استفاده از تمبرهای پستی که بر روی آنها آیات قرآنی چاپ شده است، و یا چاپ لفظ جلاله و اسماء خداوند(عزّ وجلّ) و آیات قرآنی و یا چاپ آرم مؤسساتی که مشتمل بر آیاتی از قرآن کریم است، در روزنامه‏ها و مجلات و نشریاتی که همه روزه منتشر می‏شوند، چه حکمی دارد؟ ج: طبع و نشر آيات قرآنى و اسماء جلاله وامثال آن اشکال ندارد، ولى بر کسى که به دستش مى‏رسد، واجب است که احکام شرعى آنها را رعايت نمايد و از بى‌احترامى و نجس کردن و مسّ بدون وضوى آنها خوددارى کند. س: در بعضی از روزنامه‏ ها اسم جلاله یا آیات قرآنی نوشته می‏شود، آیا پیچاندن غذا با آنها، یا نشستن بر آنها و یا استفاده از آنها به جای سفره و یا انداختن آنها در زباله، با توجه به مشکل بودن استفاده از راههای دیگر، جایز است یا خیر؟ ج: استفاده از اين روزنامه‏ ها در مواردى که از نظر عرف، بى‌احترامى شمرده شود جايز نيست و اگر بى‌احترامى محسوب نشود اشکال ندارد. Safirehedayat
بسم الله الرحمن الرحیم 🦋 یک آیه 🦋 آیه 234 سوره بقره Safirehedayat
بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 🌷 آیه 234 سوره بقره - بخش1 🌸 وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِى أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِير ٌ 🍀 ترجمه:و كسانى از شما كه وفات می کنند و همسران خود را ترک می کنند، آن زنان باید چهار ماه و ده روز خویشتن را در انتظار نگه دارند پس اگر به پایان مهلت (عدّه)شان رسیدند، پس گناهى بر شما نیست در آنچه درباره ى خودشان به طور شایسته انجام دهند. (ازدواج كنند) و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. 🌷 :وفات می کنند ، می میرند که از توفی می آید به معنای جدایی کامل روح از جسم که از این دنیا گرفته شده و در عالم دیگر گذاشته می شود. 🌷 :ترک می کنند 🌷 :همسران 🌷 :انتظار می کشند 🌷 : خودشان 🌷 :چهار ماه و ده روز 🌷 :تمام شدن ، به پایان رسیدن 🌷 : مهلت ،منظور عده زنان 🌷 :پس گناهی نیست 🌷 :آگاه، با خبر 🌸 یکی از مسائل و اساسی زنان ، زندگی بعد از مرگ شوهر است. لذا همیشه در قبایل و سرزمین های مختلف گاهی را در بن بست و اسارت قرار می دادند و گاهی جنایت آميزترين کارها را در مورد آنها مرتکب می شدند قبل از دین اسلام ، بعضی اقوام مانند هندوها معتقد بودند كه باید بعد از مرگ شوهر، زن را زنده بسوزانند. و بعضى قبایل دیگر مى گفتند كه او را به همراه ، زنده در زیر خاک دفن كنند. بعضى از اقوام مرتکب قتل نمی شدند ولی براى همیشه ازدواج مجدّد همسر را ممنوع مى‌دانستند. و بعضى زودتر از یک سال را مجاز نمى دانستند. و بعضى قبایل نیز را مجبور می کردند که در کنار قبر شوهر خود زیر خیمه سیاه شب و روز خود را بگذراند. 🌸 کدام باید با آن مقابله کند و از مقام زنان دفاع کند و زن را در اوج و قرار دهد اینجاست که اسلام در میان این فرهنگ های غلط ظهور کرده است و به عنوان مدافع واقعی زن با این عقاید و خرافات و جنایات مقابله می کند و می فرماید فقط 4 ماه و 10 روز نباید ازدواج کنند به این دوره عده می گویند عده زنان مطلقه که در آیات قبل بیان شد 3 ماه است عده طلاق به خاطر این است که از سه حیض یا همان عادت ماهیانه پاک شوند و وفات شوهر به خاطر این است که کسی در این مدت به خواستگاری زن نیاید و مدتی بگذرد زیرا اگر بلافاصله کسی به خواستگاری آید آن زن و اقوام آن شوهر را جریحه دار می کند و هم به خاطر این است که اگر آن زن در این مدت علایم بارداری در او نمایان شد باید صبر کند تا وضع حمل کند بعد می تواند کند. 🌸 { و الذین یتوفّون منکم و یذرون أزواجا يتربصن بأنفسهن أربعة أشهر و عشرا فإذا بلغن أجلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن فى أنفسهن بالمعروف:و کسانی از شما كه مى کنند و همسران خود را ترک می کنند ، آن زنان باید چهار ماه و ده روز خودشان را در انتظار نگه دارند پس اگر به پایان عده رسیدند پس گناهی بر شما نیست در آنچه درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند } در احاديث داريم المرأة ريحانه: گل است. شما اگر یک گل را از گلدان بیرون آوردید باید آن را در گلدان دیگری بکارید. اگر این کار را انجام ندهید آن پژمرده می شود زن مثل گل روح لطیفی دارد اگر یار و همدم او وفات کرد نباید مانع ازدواج مجدد او شد. 🌸 اگر عده تمام شد دیگر زن کاملا آزادی و اختیار دارد با هر کسی که خواست ازدواج کند حتی نیاز به اجازه کسی ندارد که بخواهد مانع ازدواج او شود. این یعنی معنای واقعی است وقتی زن در فرهنگ گذشته بعد از مرگ شوهر به او جنایت می شد اکنون در کمال آزادی برای مجدد حتی نیاز به اجازه پدر ندارد و هر کسی از اقوام شوهر مانند برادر شوهر ، پدرشوهر بخواهد دخالت کند اسلام او را محکوم می کند.کلمه معروف یعنی ازدواج بطور شایسته باشد با یک مرد شایسته که در زمینه ازدواج با پدر و بستگان و تحقیق باشد ولی نیاز به اجازه آنها ندارد. Safirehedayat
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه و پندآموز🌼 ✍پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن می‌کند دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند سوم: آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و اومی بخشاید . Safirehedayat
🔴 عیب دیدن کار خوبی نیست❗️ پیامبر(ص) فرمود: خَیرُکم، خیرُکم لأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیرُکم لأَهْلَی»؛ بهترین شما کسی است که بهترین شما در رابطه‌اش با خانواده‌اش باشد، و من بهترین شما در رابطه با خانواده‌ام هستم. هر کاری که می‌توانی بکن، پول خرج همسرت کن، به او محبت کن، تا با هم یگانه شوید. ✅ زن و مرد باید به همدیگر خوش‌بین باشند و هر کدام عیب را از خود بدانند، و به دیگری نسبت ندهند. اصلاً عیب دیدن کار خوبی نیست. وقتی می‌خواهید از منزل خارج شوید اهل خانه را خشنود کنید و بیرون بیایید وقتی هم خواستید وارد خانه شوید بیرون در استغفار کنید و صلوات بفرستید و هر ناراحتی که داری بیرون بگذارید و با روی خوش داخل شوید تا اهل خانه هم با روی خوش به استقبال شما بیایند. کمال زن و مرد در این است. [ حاج اسماعیل دولابی، مصباح الهدی ] Safirehedayat
5dd4f920112b336ec175a7cb_3757917985201892998.mp3
4.61M
✅ ریشه گناهان ❀ استاد عالی ❀ Safirehedayat
💠 حدیث روز 💠 💎 محبوب‌ترین اعمال نزد خدا 🔻امام علی علیه‌السلام: انتظروا الفرج و لا تیأسوا من روح الله، فان احب الاعمال الى الله عزوجل انتظار الفرج ... والمنتظر للفرج کالمتشحط بدمه فى سبیل الله ❇️ انتظار فرج بکشید و از رحمت خدا ناامید نگردید، زیرا محبوبترین اعمال نزد خداى عزوجل، انتظار فرج است و همانا منتظران فرج مانند شهیدانى هستند که در راه خدا در خون خود می‌غلتند. 📚 بحارالانوار، جلد ۵۲، ص ۱۲۳ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• Safirehedayat
راهکارهای آیت الله العظمی مظاهری برای داشتن زندگی لذت بخش بِسْمِ‌ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‌ «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری‌ وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی» روایتی از امام هفتم، حضرت موسی‌بن‌جعفر «سلام‌الله‌علیه» در تحف العقول آمده است که می‌فرمایند: «یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا مَنْ‌ کَانَ‌ لَهُ‌ عَلَی‌ اللَّهِ‌ أَجْرٌ فَلْیَقُمْ فَلَا یَقُومُ إِلَّا مَنْ‌ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّه» [۱] در روز قیامت منادی ندا می‌دهد که: هرکس اجر و ثوابش بر عهدۀ خداست برخیزد! در این هنگام تنها کسانی که دیگران را بخشیده‌اند و درصدد اصلاح بین مردم بوده‌اند از جا بر می‌خیزند که اجر آنها بر عهدۀ خداوند است. در واقع کسانی که بر خدای تعالی حق دارند، آنجا به ندای منادی برمی‌خیزند. خیلی مهم است افرادی حق بر خدا داشته باشند. آنها چه کسانی هستند؟ دسته‌ای بلند می‌شوند و می‌گویند: ما حقّ بر خدا داریم، حق بر خدای ما از این بابت است که در دنیا اهل عفو بودیم و به واسطۀ عفومان اصلاح ذات‌البین می‌کردیم. پروردگار عالم حقّشان را ادا می‌کند و پاداش خاصی به آنها عنایت می‌فرماید. روایت، روایت عجیبی است؛ زیرا در قیامت که همه باید با عفو و چشم پوشی خداوند متعال بهشتی شوند، طبق این روایت، گروهی به‌واسطۀ عمل خودشان به بهشت می‌روند و پاداش خاصّی نیز به ایشان تعلّق می‌گیرد. قرآن کریم، یکی از صفات متّقین که استحقاق برخورداری از بهشت و مغفرت خداوند را دارند، همین «عفو» می‌داند: «الْعافینَ عَنِ‌ النَّاس» [۲]. خداوند تعالی در قرآن خطاب به پیامبر «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین» [۳]. فضیلت عفو و گذشت، اوّل باید در خانه، در زندگی و بین اعضای خانواده حاکم گردد. باید توجه شود که توافق اخلاقی صددرصد در میان زن و شوهر محال است. ظاهراً فقط امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» و حضرت زهرا «سلام‌الله‌علیها» چنین توافق اخلاقی داشته‌اند، آن هم برای اینکه آن دو بزرگوار نور واحدند و یکی هستند، توافق اخلاقی صددرصد دارند. [۴] وگرنه، زن و شوهر هرکه باشند، ممکن نیست توافق اخلاقی کامل بین آنها برقرار شود. اگر پنجاه درصد توافق اخلاقی داشته باشند، خیلی خوب است، ولی برای برخورداری از یک زندگی موفق و نمونه، باید آن پنجاه درصد باقیمانده را با عفو، گذشت و ندیده گرفتن جبران کنند. اگر نتوانند عفو را در زندگی حاکم کنند، توافق اخلاقی نیست و در اثر آن، جرّ و بحث شروع می‌شود، بی‌مهری‌ها وارد خانه شده، موجب بروز اختلاف خواهد شد. بعضی اوقات جدل‌ها، منجر به سوختن و ساختن می‌شود که یک عمر، مرگ تدریجی است. به همین خاطر است که برخی زن و شوهرها، همدیگر را دوست ندارند. دسته‌ای از آنان با بی‌باکی به سمت طلاق می‌روند، که مبغوض‌ترینِ حلال‌ها است. امام صادق «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «مَا مِنْ شَیْ‌ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْغَضَ‌ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلَاقِ» [۵]. دستۀ دیگری نیز مجبورند بسوزند و با هم بسازند. وقتی عفو و گذشت نباشد، وقتی ایثار و فداکاری نباشد، به واسطۀ فقدان توافق اخلاقی، به واسطۀ جرّ و بحث‌ها، به محبّت آنها ضربه می‌خورد، شیشۀ محبّت می‌شکند و پیوند کردن شیشۀ شکسته، بسیار مشکل است. در حالی‌که اگر اهل عفو باشند، به آن میزان توافقی که دارند، قناعت‌ می‌کنند و با گذشت و چشم پوشی، زندگی را اصلاح می‌کنند. به‌عبارت دیگر، گذشت آنها جای آن پنجاه درصد توافق را می‌گیرد و توافق اخلاقی آنها صددرصد می‌شود. یعنی پنجاه درصد که ندارند را نمی‌بینند و آن پنجاه درصد که دارند را می‌بینند. این افراد مثبت بین هستند و خوبی‌ها و نیکی‌ها را می‌بینند، از این جهت چرخ زندگی‌شان می‌چرخد. مثبت دیدن و پرهیز از منفی‌بافی و منفی‌نگری، خود یک عامل مستقل برای بهبود روابط خانوادگی و برخورداری از زندگی سالم است. اساساً لازم است همه در زندگی مثبت‌نگر باشند. منفی‌نگری و دنبال کردن بدی‌ها و نواقص، شیوۀ مگس است. وقتی مگس وارد یک باغ می‌شود، به‌جای دیدن گل و گیاه و استفاده از زیبایی‌ها، اشیاء کثیف را پیدا می‌کند و روی زباله‌ها می‌نشیند. در روایات می‌خوانیم که انسان‌های بد، مثل مگس، محاسن دیگران را رها می‌کنند و به دنبال عیوب و پلیدی‌ها هستند. [۶] انسان باید مانند زنبور عسل، با مثبت‌نگری، به‌دنبال خوبی‌ها و زیبایی‌ها باشد و عیوب و نواقص را نبیند. از پیامبر «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» روایت شده است که مؤمن، مانند زنبور عسل، دنبال خوبی‌ها و پاکیزگی‌ها است. [۷] هر زن و مردی، نواقصی دارند. همسر آن زن یا مرد، باید به جای تمرکز روی نواقص و دیدن عیب‌ها، خوبی‌ها و صفات نیک او را ببیند و از او قدردانی کند. بخشیدن و ندیدن بدی‌ها و دیدن امتیازها و خوبی‌ها، بسیار سف
ارش شده و بنابر روایت امام هفتم، اجر و پاداش آن بر عهدۀ خداوند متعال است. قرآن کریم معمولاً به دنبال «عفو»، کلمۀ «صفح» را بیان می‌فرماید. عفو، مرتبۀ اوّل است و مرتبۀ بالاتر آن که قرآن از ما می‌خواهد، صفح است. معنای صفح این است که انسان علاوه بر گذشت، باید ندیده بگیرد، باید به دل نگیرد و کینه‌توزی نداشته باشد: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» [۸]. به‌عبارت روشن‌تر، توصیۀ اکید قرآن کریم این است که عفو کنید، از همدیگر بگذرید، ولو از حقّ خودتان بگذرید، امّا در این گذشت، کینه‌توزی نباشد و به دل نگیرید و فراموش کنید. به دنبال آن می‌فرماید: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ‌ لَکُمْ» [۹]؛ یعنی آیا دوست ندارید که خدا از شما بگذرد؟ اگر می‌خواهید که مشمول عفو پروردگار گردید، خودتان همدیگر را عفو کنید و از هم بگذرید. اگر «عفو» و «صفح»، در زندگی‌ جایگاه داشته باشد و حاکم شود، زن و شوهر با هم رفیق هستند، زندگی برای آنها لذت‌بخش است و فرزندان سالم به جامعه تحویل می‌دهند؛ ولی اگر «عفو» و «صفح» در یک خانه نباشد، زندگی اهل آن خانه زندگی نیست، مردگی است، مرگ تدریجی است. وای به آن زن و شوهری که محبّت ندارند، عفو و گذشت و صفح ندارند! چه مصائبی در خانه به آنها تحمیل می‌گردد و بچه‌های آنها نیز معمولاً عقده‌ای هستند و سلامت روحی ندارند. مرتبۀ بعدی عفو، که خداوند از همه، به‌خصوص از زن و شوهر می‌خواهد، «غفران» است. قرآن کریم می‌فرماید: «إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» [۱۰] یعنی بعد از گذشت و بعد از به دل نگرفتن، در برابر بدی طرف مقابل، به او نیکی کنید. در ادامۀ آن نیز با تأکید می‌فرماید: خداوند تعالی، «غَفُورٌ» و «رَحیمٌ» است. پس همانطور که ذات باری تعالی برای ما عفو و صفح و غفران دارد، ما نیز باید این صفات حسنه و فضائل اخلاقی را در وجود خویش بارور سازیم و مثل خدا، هم ببخشیم، هم به دل نگیریم و هم نیکی کنیم. غفران از ریشۀ غفر، بر ستر و پوشش دلالت دارد و در اصطلاح به این معناست که روی خطا، ستم یا گناه با چیزی اضافه‌تر از آن پوشانده شود؛ یعنی علاوه بر عفو که گذشتن ظاهری است و افزون بر صفح که بخشش باطنی شمرده می‌شود، در مرتبۀ سوّم، انسان قادر می‌شود به شخص خطاکار، احسان کند و بدی او را با نیکی پاسخ گوید. قرآن‌ کریم بر این مرتبه از عفو تأکید دارد. چنان‌که می‌فرماید: «یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ» [۱۱]، همچنین در آیۀ دیگری می‌فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتی‌ هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَة» [۱۲]. این صفات باید بین زن و شوهر و در کانون خانواده نهادینه شود. اگر مرد یا زن از همدیگر خطا یا اشتباهی دیدند یا اگر یکی به دیگری بدی کرد، طرف مقابل باید عفو کند. عفو تنها کافی است؟ خیر، عفو تنها بغض و کینه جلو می‌آورد و خطرناک است. علاوه بر آن، صفح می‌کند، یعنی نادیده می‌گیرد، یعنی به دل نمی‌گیرد، یعنی کینه‌توزی در کار نیست، یعنی درصدد انتقام بر نمی‌آید و رفتار او مثل وقتی است که اساساً اتفاقی نیفتاده و چیزی واقع نشده است. امّا قرآن کریم یک فضیلت بالاتر هم می‌خواهد و آن غفران است. یعنی اگر او بدی می‌کند، در پاسخ به او خوبی کند. حرف‌های او نیش دارد، این به جای حرف نیش‌دار، حرف‌های شیرین و محبّت‌آمیز بزند. او حقوق همسرش را مراعات نمی‌کند، این بهتر ادا ‌کند. اگر این‌گونه فضائل و صفات انسانی در خانه‌ای حکمفرما گردد، رحمت خداوند متعال در آن خانه نازل خواهد شد: «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ». زندگی دنیوی اهل چنین خانه‌ای شیرین و لذت‌بخش است، حیات اخروی آنها نیز معلوم است که حیات بهشتی است. اساساً جایگاه «عفو» و جایگاه افرادی که اهل عفو بوده‌اند، در قیامت جایگاه والایی است، در بهشت همسایۀ چهارده معصوم «سلام‌الله‌علیهم» هستند، چون در دنیا از نظر فضیلت عفو، به آن بزرگواران شباهت داشته‌اند. امام صادق «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ مُرُوَّتُنَا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنَا» [۱۳]. بعضی از بزرگان، به‌واسطۀ عفو و گذشت، به مقام‌های والایی رسیده‌اند، برای خاطر اینکه مثلاً همسرشان تندخو و پرخاش‌گر بوده، امّا با عفو، با صفح و با غفران، زندگی را اصلاح کرده‌اند و از خداوند تعالی پاداش دنیوی و اخروی عمل خویش را گرفته‌اند. هرکه بخواهد خانه‌اش آباد باشد، باید عفو و صفح و غفران را در خانه حاکم کند. این فضائل فقط مربوط به خانه و بین اعضای خانواده نیست، بلکه برای همه و در هر شأن و جایگاهی، رمز موفقیّت و سربلندی است. مرحوم کاشف الغطاء «رحمت‌الله‌علیه» از مراجع تقلید بزرگ شیعیان است. نقل می‌کنند روزی در صف نماز یک فقیر خدمت ایشان رسیده و چیزی خواسته است. مرحوم کاشف الغطاء عذری می‌آورد، چون ظاهراً مبلغی برای پرداختن به آن فقیر همراه نداشته است. ناگهان آن فقیر آب دهان به صورت ای
شان می‌اندازد. کاشف الغطاء احساس می‌کند که الان مردم او را کتک می‌زنند، لذا برمی‌خیزد و خودش برای او از مردم پول جمع می‌کند و مبالغ جمع شده را به فقیر می‌دهد. قرآن کریم در آیه‌ای می‌فرماید: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها» [۱۴]؛ بیشتر مفسّرین این آیه را با آیۀ قصاص مرتبط دانسته‌اند و چنین معنا کرده‌اند که جزای هر ضربه‌ای، به اندازۀ همان ضربه است و تجاوز از آن جایز نیست. چنانکه می‌فرماید: «أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ» [۱۵]. امّا این آیه، معنای دیگری نیز می‌تواند داشته باشد که مربوط به اهل معرفت است. طبق آن معنا، کسی که در مقابل بدی دیگران، مثل آنها بدی کند و بدکاری و اشتباه را مثل خودش جزا بدهد، او هم مرتکب یک بدکاری شده ‌است. در واقع، جزای بدکاری، یک بدی مثل آن است. مسلمان واقعی کسی است که طبق نظر قرآن کریم، در مقابل بدی دیگران، خوبی کند. این طرز رفتار کم پیدا می‌شود، زیرا دل پاک می‌خواهد، دلی که بتواند کینه در خود راه ندهد. دل بعضی ‌انسان‌ها به اندازه‌ای پاک و صاف است که نه تنها کینه در آن راه نمی‌یابد، بلکه عفو و صفح و غفران، در آن ملکه شده، به یک حالت مبدّل گشته و در اثر آن، اصلاً نمی‌توانند عفو و صفح نکنند. پسر آیت‌الله العظمی آقای مدیسه‌ای «رحمت‌الله‌علیه» عصای زندگیش بود، خیلی عزیز بود. آن پسر را کشتند و سر بریدند. ایشان گفت: با علی آمدم، بدون علی می‌روم. همان وقت دستور داد که به قاتل کاری نداشته باشند و رهایش کنند؛ زیرا عفو برای او ملکه شده و نمی‌تواند نبخشد، نمی‌تواند صفح نکند. اگر طلبه‌ها و روحانیّون، مرحوم آقای مدیسه‌ای را سرمشق خود قرار دهند و نه برای کشته شدن فرزندشان، بلکه در ناملایماتی که در معاشرت با مردم پیش می‌آید، طبق نظر قرآن کریم: «إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا» [۱۶]، برای مردم عفو عمومی داشته باشند، رفتارهای غلط را ندیده بگیرند و به همه، حتی کسانی که به آنها بدی می‌کنند، خوبی کنند، در تبلیغ و ترویج دین تأثیرش را می‌بینند و خیلی می‌توانند مؤثر واقع شوند. راجع به همین مرحوم آقای مدیسه‌ای نقل می‌کنند که ایشان نامه‌ها و استفتاء‌ها را خودش پاسخ می‌داده است. گاهی نامه‌ها حاوی اهانت و تهمت بوده است. ‌ آقای مدیسه‌ای آن نامه‌ها را جمع می‌کرده و در یک فرصت مناسب، در آب روان فرات می‌ریخته است که هیچ کس نبیند. بزرگان همیشه عفو و صفح داشته‌اند. بنابراین هرکس می‌خواهد وارد جامعه شود و با هر مسئولیّتی با مردم سروکار داشته باشد، به‌خصوص روحانیّون و مبلّغ‌ها باید بتوانند بدی‌ها، اهانت‌ها، غیبت‌ها، تهمت‌ها و سرزنش‌ها که فراوان است را ببخشند و ندیده بگیرند تا در رسیدن به اهداف خود موفق شوند. پیامبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در حالی‌که خیلی مجهّز بودند، بدون خون‌ریزی مکه را فتح کردند. در اولین اقدام، بت‌ها را به دست امیرالمؤمنین‌ علی «سلام‌الله‌علیه» شکستند. سپس حلقۀ در خانۀ خدا را گرفتند و دعای وحدت را خواندند. مسجدالحرام مملو از دشمنان ایشان بود. کدام دشمنان؟ آن کسانی که صدمات و لطمات فراوانی به دوش پیامبر ‌اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» گذاشته بودند و ۸۴ جنگ طاقت‌فرسا به ایشان و مسلمین تحمیل کرده بودند. اکنون پیامبر ‌اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» بر آنها مسلط شده‌اند. با این اوصاف، فرمودند: با شما چکار کنم؟ همۀ آنها از زن و مرد و کوچک و بزرگ، فریاد زدند: هر عقوبتی دربارۀ ما به‌کار بگیرید، به‌جا است؛ برای اینکه ما از هیچ کاری دربارۀ شما و علیه اسلام و مسلمان‌ها فروگذار نکردیم. آنها گمان می‌کردند که پیامبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» همه را گردن می‌زنند، امّا آن حضرت فرمودند: من مانند برادرم یوسف به شما می‌گویم: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ‌ الْیَوْمَ‌ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ» [۱۷]. امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست. بعد هم فرمودند: بروید که شما آزاد شدگان هستید. و بدین ترتیب عفو عمومی اعلام کردند و همه را آزاد ساختند. [۱۸] در اثر همان عفو عمومی بود که همه فوج فوج مسلمان شدند و شرّ بت و بت‌پرستی از حجاز زدوده شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‌ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی‌ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً» [۱۹] حضرت یوسف «سلام‌الله‌علیه» وقتی در اوج قدرت بود، برادران خود را بخشید. برادرانی که از هیچ اذیّتی دربارۀ او فروگذار نکرده بودند؛ او را زنده در چاه انداختند. بعد هم که خدا از چاه نجاتش داد، آمدند و او را به قول قرآن، به قیمت کمی فروختند: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ‌ بَخْسٍ‌ دَراهِمَ مَعْدُودَة» [۲۰]. در روایت می‌خوانیم ‌به هیج
ده درهم فروختند. [۲۱] حضرت یوسف رفت و به آن مقام و منزلت رسید و بالأخره عزیز مصر شد. در نهایت برادرها رسوا شدند و در مقابل عزیز مصر که برادرشان بود سرافکنده شدند. آنگاه حضرت یوسف برای اینکه آنها شرمنده نباشند، گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ‌ الْیَوْمَ‌ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ» [۲۲]؛ امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست، خداوند ارحم الراحمین شما را می‌بخشد. پس از آن نیز برای اینکه حضرت یعقوب «سلام‌الله‌علیه» فرزندان خویش را برای آزار و اذیّت یوسف، سرزنش و توبیخ نکند، گفت: «نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی‌ وَ بَیْنَ إِخْوَتی» [۲۳]؛ این کار زشت را برادرهایم نکردند، شیطان آنان را فریب داد. یعنی تقصیر را گردن شیطان انداخت و برادران را تبرئه کرد. بعد هم هرچه توانست به آنها نیکی و خدمت کرد. سیرۀ پیامبران و اهل بیت «سلام‌الله‌علیهم» و نیز روش زندگی علما و بزرگان باید سرمشق زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی همه قرار گیرد و با الگوگیری از ایشان، عفو، صفح و غفران را در سرلوحۀ زندگی قرار دهند تا مشمول روایت امام هفتم «سلام‌الله‌علیه» شده، در قیامت سربلند گردند. پی نوشت ها: [۱]. تحف العقول، ص ۴۱۲. [۲]. آل عمران، ۱۳۴: «از مردم در می‌گذرند.» [۳]. اعراف، ۱۹۹:‌ «گذشت پیشه کن، و به [کار] پسندیده فرمان ده، و از نادانان رُخ برتاب.» [۴]. ر. ک: اندیشه‌های ناب، دفتر اوّل: سیره و فضائل حضرت زهرا «س»، ص ۴۸. [۵] . الکافی، ج‌۶، ص۵۴. [۶]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‌۲۰، ص: ۲۶۹. [۷]. بحار الانوار، ج ۶۱، ص ۲۳۸. [۸]. نور، ۲۲: «و باید عفو کنند و گذشت نمایند.» [۹]. نور، ۲۲: «مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟» [۱۰]. تغابن، ۱۴ : «و اگر ببخشایید و درگذرید و بیامرزید، به راستی خدا آمرزنده مهربان است.» [۱۱]. قصص، ۵۴: «و [برای آنکه] بدی را با نیکی دفع می‌نمایند.» [۱۲]. مؤمنون، ۹۶:‌ «بدی را به شیوه‌ای نیکو دفع کن.» [۱۳] . الأمالی(للصدوق)، ص۲۸۹. [۱۴]. شوری، ۴۰: «و جزای بدی، مانند آن، بدی است.» [۱۵]. مائده، ۴۵: «جان در مقابل جان، و چشم در برابر چشم، و بینی در برابر بینی، و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان» [۱۶]. تغابن، ۱۴: «و اگر ببخشایید و درگذرید و بیامرزید.» [۱۷]. یوسف، ۹۲: «امروز بر شما سرزنشی نیست. خدا شما را می‌آمرزد و او مهربان‌ترین مهربانان است.» [۱۸]. بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۱۳۱. [۱۹]. نصر، ۱-۳: «به نام خداوند رحمتگر مهربان، چون یاریِ خدا و پیروزی فرا رَسَد، و ببینی که مردم دسته‌دسته در دین خدا درآیند، پس به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش خواه، که وی همواره توبه‌پذیر است.» [۲۰]. یوسف، ۲۰: «او را به بهای ناچیزی-چند درهم- فروختند.» [۲۱]. تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۷۲. [۲۲]. یوسف، ۹۲: «امروز بر شما سرزنشی نیست. خدا شما را می‌آمرزد و او مهربان‌ترین مهربانان است.» [۲۳]. یوسف، ۱۰۰: «شیطان میان من و برادرانم را به هم زد» .Safirehedayat
درس اخلاق؛ شرح چهل حدیث، حدیث اوّل؛ گرفتاری دل بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏» گرفتاری دل به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت بقیة‌الله‌ الاعظم«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف» از این جلسه به بعد، به شرح  چهل حدیث خواهیم پرداخت. در روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» برای حفظ چهل حدیث، ثواب ها و پاداش‌هایی بیان شده که بعضی اوقات انسان حیران می‌شود. از جملۀ آن پاداش‌ها آن است که حافظ چهل حدیث، در روز قیامت با انبیاء«سلام‌الله‌علیهم» و صدیقین و شهداء و صالحین محشور می‌گردد. پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» فرمودند:  «مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ‏ حَدِيثاً يَطْلُبُ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ‏ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»[1] در روایات دیگری آمده است که حفظ کنندۀ چهل حدیث، در قیامت، عالم و فقیه محشور می‌شود[2]، یعنی مصداق «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ‏ رِسالاتِ اللَّه‏»[3] می‌شود. منظور از حفظ چهل حدیث هم فقط حفظ ظاهری نیست، بلکه مراد آن است که انسان بتواند محتوا   و مفاهیم چهل حدیث را بداند و بهتر آن که بتواند برای دیگران بگوید و معارف اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» را نشر دهد. امیدوارم اگر زنده بمانیم، خدا توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم از این جلسه به بعد، چهل حدیث را بخوانیم و شرح آن را بیان کنیم. حدیث این جلسه، حدیثی از پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» است که می‌فرمایند: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ‏ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»[4] روایت را مرحوم نراقی«رحمت‌الله‌علیه» نیز در جامع السّعادات نقل می‌کند[5] و این روایت، انصافاً روایت عجیبی است، مصداق کاملش هم زمان ما است. مرحوم نراقی«رحمت‌الله‌علیه» با بیان این روایت، در مذمت دنیا، بحث مفصلی دارد و بیان می‌کند که به فکر دنیا بودن، توغّل در دنیا و فرو رفتن در مشتهیات نفس، چه مفاسد بزرگی دارد. در تعالیم دینی، بر ضرورت تلاش در جهت آبادی دنیا و آخرت پافشاری فراوانی شده و کوتاهی در آبادی دنیا یا آخرت، هر دو مذمّت شده است. به عبارت دیگر، اسلام یک دین دو بعدی است و از مسلمان ها می‌خواهد از یک سو برای تأمین معاش و ادارۀ زندگی دنیا و رفع احتیاج از دیگران، تلاش و کوشش کنند و از تنبلی و بیکاری بپرهیزند و از سوی دیگر، به فکر آخرت و ارزش‌های معنوی باشند و در دنیا و مادیّات فرو نروند.   پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در این روایت شریف، خسارت‌ها و تبعات فرو رفتن در دنیا و فراموشی آخرت را بیان می‌فرمایند. در ابتدای روایت می‌خوانیم: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ‏ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ»؛ یعنی اگر همّ و غمّ کسی این دنیا باشد، نه آخرت، و همیشه به فکر دنیا باشد، اوّلین مصیبتش این است که دیگر خدا به او اعتنا ندارد. مرحوم آقای ملکی«رحمت‌الله‌علیه» در المراقبات این روایت را نقل می‌کند و این جمله را به دنبال آن می‌فرماید که اگر توغّل در دنیا به جز بی‌اعتنایی خدا، هیچ بلا و مصیبت دیگری نداشت، بس بود که آن را بزرگ‌ترینِ  عقوبت‌ها و اعظم مصائب بدانیم و خسارتی بزرگ‌تر از آن در این دنیا قابل تصور نیست.[6] خدا نکند که خدا دست عنایتش را از روی سر کسی بر دارد، مثل این است که نیروگاه برق، دست عنایتش را از روی شهر و خانۀ ما بردارد، دیگر همه جا تاریک و وحشتناک می‌شود. قرآن کریم در این باره از یک تشبیه معقول به محسوس بهره می‌برد و می‌فرماید: اگر کسی در شب در دریا باشد و دریا متلاطم گردد. بعد موج روی موج، روی این دریا ببارد. ابر هم محیط بر دریا شود، چه جور ظلمت روی ظلمت و وحشت روی وحشت است؟ قرآن می‌فرماید: زندگی منهای خدا این است: «أَوْ كَظُلُماتٍ‏ في‏ بَحْرٍ لُجِّيٍ‏ يَغْشاهُ‏ مَوْجٌ‏ مِنْ‏ فَوْقِهِ‏ مَوْجٌ‏ مِنْ‏ فَوْقِهِ‏ سَحابٌ‏ ظُلُماتٌ‏ بَعْضُها فَوْقَ‏ بَعْضٍ‏ إِذا أَخْرَجَ‏ يَدَهُ‏ لَمْ‏ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ‏ لَمْ‏ يَجْعَلِ‏ اللَّهُ‏ لَهُ‏ نُوراً فَما لَهُ‏ مِنْ‏ نُورٍ»[7] اگر دست عنایت خدا روی سر کسی باشد زندگی او روشن است، دل او روشن است و زندگی او شاد است، امّا اگر نور خدا در زندگی نباشد، به عبارت دیگر اگر دست عنایت خدا روی آن خانه نباشد و خدا اعتنایی به اهل آن نکند: «وَ مَنْ‏ لَمْ‏ يَجْعَلِ‏ اللَّهُ‏ لَهُ‏ نُوراً فَما لَهُ‏ مِنْ‏ نُورٍ»، دیگر زندگی ظلمات است، ز
ندگی وحشتناک است، به قول قرآن به اندازه‌ای غم و غصه و نگرانی و وحشت بر آن حکم‌فرما می‌شود که از خود بی‌خود می‌گردد: «إِذا أَخْرَجَ‏ يَدَهُ‏ لَمْ‏ يَكَدْ يَراها»، اگر دستش را هم از آب بیرون کند خودش هم این دست را نمی‌بیند؛ یعنی یک از خود گم‌شدگی که الان می‌بینیم جامعۀ ما دارد، یک زندگی وحشتناک، یک زندگی ظلمت روی ظلمت. قرآن راجع به جهنّمی‌ها می‌فرماید که از هر غمی نجات پیدا کنند، هنوز نجات نیافته غم دیگری برای آنها پیدا می‌شود: «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها وَ ذُوقُوا عَذابَ‏ الْحَريق‏».[8] انسان می‌بیند که راستی در این دنیا، انسان از هر غمی فارغ شود، غم و غصّۀ دیگری به سراغ او می‌آید. لذا اگر عنایت خدا و لطف خدا نباشد، انسان در این غم و غصه‌ها نابود می‌شود. پس به قول آقای ملکی، بالاترینِ مصیبت‌ها این است که خدا به کسی اعتنا نداشته باشد؛ «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ». وقتی خدا به جامعه‌ای اعتنا نداشته باشد، مفاسد اخلاقی، اقتصادی و اداری آن جامعه را نابود می‌کند. چه عذابی بالاتر از فساد اخلاقی سراغ دارید؟ چه عذابی بدتر از فساد اداری می‌توانید پیدا کنید؟ چه عذابی خطرناک‌تر از فساد اقتصادی وجود دارد؟   وقتی که خدا اعتنا به جامعه‌ای نداشته باشد، هیچ کس نمی‌تواند این مفاسد را کنترل کند و در پی آن، درد روی درد می‌آید، مصیبت روی مصیبت می‌آید، دردهای ناعلاجی که هرچه می‌خواهند معالجه کنند، همان معالجه بدترش می‌کند.   جملۀ بعدی روایت می‌فرماید: «وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا» کسی که تمام فکر و ذکر او دنیا و مادیّات است، قلبش از چهار چیز پر می‌شود. گاهی یقین در قلب انسان پیدا می‌شود و الهام خدا در آن قلب وارد می‌گردد، گاهی هم رذالت در قلب نفوذ می‌کند. بالأخره روایت می‌فرماید: چنین قلبی از چهار چیز پر می‌شود: اوّل: «هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً» یک دل پر از غم و غصه، پر از نگرانی و پر از اضطراب خاطر و پریشانی. بیشتر مردم الان چنین هستند. پیدا کردن یک دل شاد در جامعه خیلی مشکل است. می‌بینیم چه غم‌هایی، چه غصه‌هایی، البته غم‌ها، غصه‌ها را خدا نداده، خود ما ایجاد کرده‌ایم، مثل آتش جهنّم است که پروردگار عالم آتش جهنّم ندارد، تبعات جهنّم را خود ما ایجاد می‌کنیم. به جهنّمی‌ها خطاب می‌شود: «ذلِكَ‏ بِما قَدَّمَتْ‏ أَيْديكُمْ‏»[9]؛ این عذاب‌ها را خودتان از پیش فرستاده‌اید. غم و غصه‌های دنیا را هم خود ما ایجاد کرده‌ایم. امّا علی کل حال دل‌ها پر از غم، پر از غصه، نگرانی و اضطراب خاطر است و زندگی‌ها گره دارد. هر گره‌ای را باز می‌کند، هنوز باز نشده یک گرۀ کور دیگری ایجاد می‌شود. زندگی مشکل‌دار است، هر مشکلی را رفع می‌کند، هنوز رفع نشده یک مشکل بزرگ‌تر به جای آن، و الان اجتماع ما چنین است. این معنای «هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً» است. دوّم: «شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً» دلش مشغول می‌شود، مشغول به اشتغالاتی که اصلاً پیش خدا ارزش ندارد. بالأخره دلش را به غیر خدا سپرده و کس دیگری آن دل را برده است. گاهی اوقات دل انسان مثل باغ وحش می‌شود. باغ وحش را دیده‌اید؟ هر گوشه‌ای از آن را یک قفس، یک درنده یا یک خزنده گرفته است. دل انسان مال خداست. خداوند تعالی در حديث قدسى مى‏فرمايد: «لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ‏ عَبْدِي‏ الْمُؤْمِنِ‏»[10]؛ باید اصلاً خزنده‌ای، درنده‌ای در این دل نباشد، امّا وقتی برویم در دلمان می‌بینیم به غیر از خدا همه چیز هست. خدا رحمت کند یکی از علمای قدیم، در تخت فولاد اصفهان داد می‌زد و می‌گفت: ای مردم! آقایان می‌گویند مشرک نشوید، امّا من می‌گویم مشرک شوید، این دل مال خداست، همه‌اش را ندهید به دیگران، یک مقدارش را هم بگذارید مال خدا باشد. امیدوارم دل شما‌ها این جور نباشد، امّا الان دل‌ها پر از اشتغال شده است. اشتغال به چه؟ به غیر خدا، دل پر شده است از غیر خدا، هر گوشۀ دل را یک چیزی برده است که آن چیز غیر خداست، به قول آن آقا، ای کاش یک گوشه‌ای از این دل هم مال خدا بود. این روایت می‌فرماید: اگر کسی همّ و غمّش فقط دنیا باشد، دل او به جای خدا، مشغول به غیر خدا می‌شود و از این اشتغالات پر دردسر و دست و پاگیر هم رها نخواهد شد. سوّم: «فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً» دل محتاج می‌شود و هرچه دنیاگرایی انسان بیشر شود، احتیاج او نیز بیشتر خواهد شد. هر که بامش بیش، برفش بیشتر. الان می‌بینیم که احتیاج مردم گاهی به پول است، گاهی محتاج ریاستند و گاهی شهرت می‌طلبند و گاهی به دنبال شهوتند که منجر به مفاسد اجتماعی می‌شود. می‌رسد به آن جا که نمی‌تواند چشمش را کنترل کند. زن د
ارد، بچه دارد، عروس دارد، داماد دارد، امّا چشم‌چران است و دلش می‌خواهد با یک زن حرف بزند. چه فقری بالاتر از این است؟ می‌بینیم پول دارد، ریاست دارد، جاه دارد، مقام دارد، امّا برای این که کار یک فقیر را انجام بدهد محتاج به این است که یک میلیون تومان از او بگیرد. چه فقری بدتر از این؟ ظاهراً احتیاج به مال دنیا ندارد، امّا دلش پر از احتیاج است. چهارم: «وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا» یعنی دلش پر از آمال و آرزوهای طولانی و دست نیافتنی است. به راستی دل‌ بسیاری از مردم چنین شده است. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در خطبه‌ای می‌فرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ‏ عَلَيْكُمُ‏ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ‏ الْأَمَلِ‏»[11] من از دو چیز دربارۀ شما خیلی خوف دارم؛ یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری، آمال و آرزوهای بیجا و دست نیافتنی.  حکایت می‌کنند یک کسی یک کوزه روغن بالای سرش بود، رفت در فکر و در آمال و آرزو؛ گفت: این کوزه روغن را فردا می‌فروشم، به جای آن یک گوسفند تهیه می‌کنم، این گوسفند، سال بعد دو تا می‌شود، سپس چهار تا می‌شود، چند سال دیگر شش گوسفند می‌شود و بالأخره گلّه پیدا می‌کنم. در اثر آن گلّه، خانه می‌خرم، در اثر آن گلّه، نوکر و کلفت و زن و قصر پیدا می‌کنم، اگر یک دفعه کلفتم، نوکرم، تمرّد کند، با این چوب بر سرش می‌زنم، چوب را بلند کرد که بر سر خادم بزند، به کوزۀ روغن خورد، کوزۀ روغن ریخت روی سرش، تمام شد. چه خوب می‌گوید، اگر مثال است، اگر واقعیت ندارد، برویم سر دل خودمان می‌بینیم که راستی چنین است، ناگهان بانکی برآمد خواجه مرد، با یک دنیا آمال و آرزو. اما ای کاش فقط همین بود، با یک دنیا آمال و آرزو می‌مرد، امّا آرزوهای دست نیافتنی او را جهنّمی می‌کند. اگر فقط جهنّم می‌رفت باز هم طوری نبود؛ خطرناک‌تر از آن، به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّس‌سرّه»، آن است که دم مرگ، ملک مقرّب خدا می‌آید، می‌خواهد جانش را بگیرد. آن لحظه امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیهم» می‌آیند. خود آن حضرت به حارث همدانی فرمودند: «مَنْ‏ يَمُتْ‏ يَرَنِي‏»[12]. ملک مقرّب باید با اجازۀ امیرالمومنین«سلام‌الله‌علیهم» محتضر را قبض روح کند و چون او در آمال و آرزوها فرو رفته است، حاضر نیست جان بدهد، بالأخره به زور او را می‌برند، ولی با بغض ملک مقرّب خدا، با بغض امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیهم» از دنیا می‌رود که مصیبتش بدتر و سنگین‌تر از این است که فقط به جهنّم برود. آمال و آرزوها با انسان چنین می‌کند و راستی وقتی واقعیّت اجتماع را در نظر بگیریم، می‌ببینیم که این روایت شریف دردها و معضلات اجتماع ما را بیان می‌کند. اگر نگوییم همه، بسیاری از مردم شبانه‌روز در حال دویدن برای دنیا و به فکر دنیا هستند، امّا به فکر آخرت نیستند. اگر معنویّت در زندگی نباشد، مال دنیا وزر و وبال و غم و غصّه و فقر و نگرانی می‌آورد. آمال و آرزوها بر زندگی مردم حکم‌فرماست و همه را بیچاره کرده است. تجمّل‌گرایی‌ها، اسراف‌ها و تبذیر‌ها، در همۀ خانه‌ها رفته است. خدا مرحوم محقق همدانی«رحمت‌الله‌علیه» را رحمت کند. آخوند ملاحسین‌قلی همدانی«رحمت‌الله‌علیه» شاگردهای  مهذّبی تحویل جامعه داده است. ایشان بارها و بار‌ها به شاگردان خود می‌گفته است: «ایاک، ثم ایاک، ثم ایاک، والتوغّل فی الدّنیا»؛ یعنی بر حذر باشید، بر حذر باشید، بر حذر باشید، از اینکه در دنیا و مادیّات فرو روید. بعضی اوقات می‌گفته است: «والتّوغل فی مشتهیات النّفس»، از فرو رفتن در خواهش‌های نفسانی بپرهیزید. فراموش نمی‌کنم در زمان جوانی، به یکی از فضلا که از من بزرگ‌تر بود گفتم: آقا حال شما چطور است؟ ‌گفت: کسی که متوغّل در مادیّات است، کسی که متوغّل در کثرات است، اسم و رسمی در عالم وحدت ندارد که ببیند حالش چطور است! این در حالی است که در آن زمان دنیاگرایی به شکل امروز نبود، مخصوصاً در بین طلاب علوم دینی، توجه به دنیا و تجمّلات نبود یا خیلی کم بود. امّا اکنون می‌بینیم توغّل در مشتیهات نفس و فرورفتن در دنیا و دچار شدن به تجمّلات، دامن همه را گرفته است و شیوع همگانی دارد. بالأخره همه در دنیای به معنای عام فرو رفته‌اند و سروکاری با عالم وحدت و عالم آخرت و عالم معنویت نیست که نیست. اوّل مصیبتش طبق روایتی که خواندم این است که: «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ»، دیگر آن چهار تا خصلت و رذیلت هم در دل او می‌آید و در دلش نفوذ پیدا می‌کند. نتیجۀ آن یک دنیا غم و غصّه است، اصلاً دل می‌شود غم و غصّه، دل می‌شود محتاج، دل می‌شود مشغول، دل می‌شود آمال و آرزو. تقاضا دارم روی این روایت یک قدری فکر کنید. خیلی روایت خوبی است. بعد از فکر برای خود، باید همه فکری برای اجتماعمان بکنیم. اسلام یعنی معنویّت، اسلام یعنی پر بودن مسجدها، اسلام یعنی صداقت، اسلام یعنی گناه نکردن، فساد اخلاقی نداشتن، اسلام یعنی قانون مواسات و خدمت به خلق خدا، اسلام یعنی گ
ره گشایی در اداره‌ها، که متأسفانه در جامعۀ ما چنین نیست. وقتی چنین نشد، همه یک دنیا غم و غصّه، یک دنیا نگرانی و اضطراب خاطر، یک دنیا منهای خدا، یک دل پر از وحشت، یک دل پر از فقر، یک دل پر از آمال و آرزو و یک دل پر از اشتغال به غیر خدا پیدا می‌کنند. [1]. الخصال، ج‏2، ص 541 [2]. الكافي، ج‏1، ص 48 [3]. الاحزاب، 39:«همان كسانى كه پيام‌هاى خدا را ابلاغ مى‏كنند» [4]. مجموعۀ ورام، ج 1، ص 130 [5]. جامع السّعادات، ج 2، ص14 [6]. المراقبات، ص 14 [7]. النّور، 40: «يا [كارهايشان‏] مانند تاريكي‌هايى است كه در دريايى ژرف است كه موجى آن را مى‏پوشاند [و] روى آن موجى [ديگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاريكيهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هر گاه [غرقه‏] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مى‏بيند، و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود.» [8] . الحج، 22: «هر بار بخواهند از [شدت‏] غم، از آن بيرون روند، در آن باز گردانيده مى‏شوند [كه هان‏] بچشيد عذاب آتش سوزان را» [9].آل‌عمران، 182: «اين [عقوبت‏] به خاطر كار و كردار پيشين شماست‏.» [10] . بحارالأنوار، ج 55، ص 39 [11] . نهج البلاغه، خطبۀ 42 [12] . تفسير القمي، ج‏2، ص 266 Safirehedayat
درس اخلاق؛ شرح چهل حدیث، حدیث دوّم؛ استغفار بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏» بحث این جلسه به شرح حدیث «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحْكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ»[1]اختصاص دارد. این روایت که در امالی شیخ طوسی از لسان مبارک امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» نقل شده، از نظر عرفانی و اسلامی خیلی بالا است و یک نیروی کنترل‌کننده‌ای برای همه است. مرحوم صاحب وسائل الشیعه نیز روایت را در جلد 16 وسائل نقل کرده است.[2] امام«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ»؛ خود را با عطر استغفار معطّر کنید. در ادامه می‌فرمایند: «لَا تَفْضَحْكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ»؛ نگذارید که بوی گناه شما را افتضاح و رسوا کند. از این روایت و از روایات دیگری فهمیده می‌شود که گناه بوی بد و تامطلوب دارد. مثلاً در روایتی از قول رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» می‌خوانیم که اگر کسی دروغ گفت، بوی بد او به آسمان‌ها می‌رود و ملائکه او را لعنت می‌کنند.[3] همچنین از روایات اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» در می‌یابیم که حسنات و اعمال نیکو بوی خوش دارد.[4] حتی افکار و نیّت‌های انسان و  آنچه در دل هرکس می‌گذرد و هنوز در عمل نیامده است، اگر خوب باشد، در عالم ملکوت بوی خوش دارد و چنانچه بد باشد، ملائکه را زجر می‌دهد و بوی بد آن از نفس و قلب آدمی خارج می‌گردد.[5]    در روایات داریم که رذائل اخلاقی نظیر کبر و حسد نیز بوی متعفّن دارند و بوی بد آن، کسانی که اهل دل هستند و همچنین ملائکه را متأذی می‌کند. راجع به اهل علم، استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّس‌سرّه» مقیّد بودند در فرصت‌ها این روایت را برای ما بخوانند که پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» می‌فرمایند: اگر اهل علم، عمل نداشته باشد، عالم فاسق و فاجر، عالم بی‌عمل را به جهنّم می‌برند و جسم و روح او بوی بد می‌دهد و اهل جهنّم از بوی مشمئز کنندۀ او اذیّت می‌شوند.[6] روایت به این اندازه می‌فرماید. امّا حضرت امام به ما می‌گفتند: شعاع بوی بد چنین کسی در جهنّم، به اندازه‌ای است که دنیا را ویران کرده و باعث انحراف و گمراهی دیگران شده است. خیلی حرف خوبی است، مثل خود حضرت امام یک لطافت خاصی دارد. می‌فرمودند: اگر در خانه، با کردار ناپسندش همسر و فرزندان خود را به اشتباه انداخته و آنها با تصوّر اینکه به طور کلّی رفتار عالمان و روحانیّون چنین است، به دین و اخلاق اسلامی و به علما، بدبین شده‌اند، در جهنّم فقط اطراف خود را از بوی بدش آزار می‌دهد. گاهی اخلاق و دیانت را در یک ده از بین برده است و گاهی نیز مردم یک شهر از او تأثیر منفی و مخرّب گرفته‌اند. هرکسی به اندازۀ سعۀ وجودی خود، مشمول این روایت است. در نهایت، اگر اهل دنیا تحت تأثیر گناهان و رفتار زشت کسی قرار گرفته و بدبین و منحرف شده‌اند، همۀ اهل جهنّم از بوی متعفّن او در عذاب خواهند بود.  بنابراین گناه در عالم ملکوت و در آخرت، بوی نا مطلوب دارد. مواظب باشید در قیامت بوی بد گناهان و رذائل شما منتشر نشود، تلاش کنید که در قیامت بوی خوش داشته باشید، بوی بد نداشته باشید. راه آن استغفار است، جداً استغفار از گناه کنید. توبه، آثار گناه را از بین می‌برد. به فرمودۀ پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» کسی که از گناه خود توبه می‌کند، مانند کسی است که گناه نکرده است: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه‏»[7]. قرآن می‌فرماید: «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[8]؛ یعنی خداوند رحمان و رحیم، علاوه بر بخشش گناه و محو و نابودی آثار آن، به جای بدی بندگان به آنها نیکی می‌کند و دیگر آن بوهای بد می‌رود و بوی خوب که همان ثواب استغفار و توبه است، سر تا پای او را می‌گیرد.   گناه انسان در همین دنیا نیز بوی بد دارد و اهل دل، آن بو را استشمام می‌کنند. افرادی هستند که بوی خوش و بوی بد اعمال را استشمام می‌کنند، همان طور که افراد عادی بوی عطر را از بوی فاضلاب تشخیص می‌دهند، آنها هم بوی اعمال را استشمام می‌کنند. مثلاً  آنان که جداً سروکار با عالم ملکوت دارند، به عبارت دیگر کسانی که زکام معنوی نیستند، بوی تعفّن غذای حرام و شبهه‌ناک را می‌فهمند و از آن اجتناب می‌کنند. ملائکه نیز در دنیا از افکار، گفتار و رفتار ناپسند بندگان منزجر می‌شوند. ملائکه محافظ ما هستند؛ حسنات ما آنها را خوشحال می‌کند و گناهان ما آنها را می‌آزارد. قرآن می‌فرماید: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه‏»[9]. یک ‌دسته از ملائکه حافظ جسم ما هستند که مثلاً زمین نخوریم. یک دسته از آنان نیز حافظ روح ما هستند، به شرطی که خود ما در راه باشیم. به هر حال، آنها از گناه انسان‌ها متأذی می‌شوند. آیا تا به حال روی آیۀ غیبت فکر کرده‌اید؟ می‌فرماید:
«لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ‏»[10]؛ می‌خواهید مرده بخورید؟ پس غیبت نکنید. دیگر نمی‌توانیم بگوییم این آیه تأویل دارد، ولی متأسفانه غیبت نقل مجالس شده است. شایعه‌پراکنی، غیبت و تهمت، لاشۀ متعفّن مردار است که بوی بد و مشمئز کنندۀ آن را افراد عادی استشمام نمی‌کنند، امّا ملائکه و اهل معرفت را می‌آزارد. زنی آمد خدمت پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» مسئله‌ای پرسید و رفت. عایشه به زبان نگفت با دست اشاره کرد یا رسول الله قد او کوتاه است، رنگ مبارک پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» تغییر کرد و فرمودند: استفراغ کن. گفت: يا رسول الله من که چیزی نخورده‌ام. دوباره فرمودند: استفراغ کن. استفراغ کرد و لختۀ گوشتی گنديده از دهانش بيرون افتاد.[11] یعنی به او فهماندند که با غیبت، طبق آیۀ قرآن، گوشت مرده خورده است: «لاَ يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»[12] نظیر این روایات، نظیر این قضایا، زیاد است، امّا این را بدانید که در این عالم غوغا است، گرچه ما نبینیم، نشنویم و استشمام نکنیم. مطلب مهمّ دیگری که در این روایت آمده، این است که گناه، در دنیا و آخرت انسان را رسوا و مفتضح می‌کند و استغفار، مانع این رسوایی می‌شود. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در دعای کمیل می‌فرمایند: «اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَم»[13]؛ خدایا آن گناهانی که من را افتضاح می‌کند بیامرز. در روایات و ادعیۀ فراوانی می‌خوانیم که خداوند متعال ستّار العیوب است، یعنی عیب‌ها را می‌پوشاند و پرده دری نمی‌کند. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در روایتی فرموده‌اند: خداوند سبحان چهل پرده بر بندگان کشیده است، هر گناهی یک پرده را پاره می‌کند و اگر مرتکب چهل گناه شد، همۀ پرده‌ها کنار می‌رود. آنگاه خداوند سبحان به ملائکه‌ای که محافظ انسانند؛ «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»[14]؛ خطاب می‌کند که با پر و بال خود بندۀ مرا بپوشانيد و آبروى او را حفظ كنيد. فرشته ‏ها با پرهاى خود از او پرده پوشى می‌كنند. ولی ناگهان بی‌حیایی به انتها می‌رسد، در این صورت خطاب می‌شود که او را رها کنید، وقتی رهایش کردند، مفتضح و رسوا می‌شود.[15] پس تکرار گناه و گناهِ روی گناه انسان را افتضاح می‌کند، ولی اگر جدّاً توبه و استغفار کند، خداوند متعال گناهان او را می‌بخشد و آثار گناه، از جمله رسوایی و افتضاح را نیز از بین می‌برد. [1]. امالی الطوسی، ص 372 [2]. وسائل الشیعه، ج 16، ص 70 [3] . جامع الأخبار(للشعيري)، ص 148    [4]. ر.ک: الکافی، ج 2، ص 429 [5] . همان [6]. الکافی، ج 1، ص 44 [7]. الکافی، ج 2، ص 435. [8]. الفرقان، 70: «پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مى‏كند.» [9]. الرعد، 11: «براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مى‏كنند.» [10]. الاحزاب، 12: «بعضى از شما غيبت بعضى نكند؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟» [11] . بحارالانوار، ج 72، ص256 [12]. الحجرات، 12: «و بعضى از شما غيبت بعضى نكند؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد.» [13] . مصباح المتهجد، ج ‏2، ص 844 [14]. الرعد، 11: «براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مى‏كنند.» [15] . الکافی، ج 2، ص 279     Safirehedayat
درس اخلاق؛ شرح چهل حدیث، حدیث سوّم؛ دعا برای رفع گرفتاری دنیوی بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏»  حدیث سوّم: دعا برای رفع گرفتاری دنیوی روایت مشهوری در کتب حدیثی، از جمله در امالی شیخ صدوق«رحمت‌الله‌علیه» وارد شده که در آن، امام باقر«سلام‌الله‌علیه» از قول پدرگرامیشان امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» و ایشان از حضرت سیّدالشّهداء، امام حسین«سلام‌الله‌علیه» و آن حضرت از لسان مبارک امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» نقل می‌کنند که فرمود: دِین و قرضی داشتم و برای آن به محضر رسول خدا«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» عرض حال کردم. پیامبر گرامی«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند بگو: «اللَّهُمَ‏ أَغْنِنِي‏ بِحَلَالِكَ‏ عَنْ‏ حَرَامِكَ‏ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ»؛ قرض تو هرچقدر هم که زیاد باشد، پروردگار متعال آن را ادا می‌فرماید.[1] معنای این دعای مجرّب این است که: پروردگارا، من را به‌وسیلۀ حلالت، از حرام خویش بی نیاز کن و با فضل و بخشش خود، مرا از هرچه غیر توست، بی‌نیاز فرما. این دعا، در برخی کتب با یک جملۀ اضافه‌تر نقل شده که آن هم جملۀ خوبی است. می‌فرماید: «اللَّهُمَ‏ أَغْنِنِي‏ بِحَلَالِكَ‏ عَنْ‏ حَرَامِكَ‏ وَ بِطاعَتِکَ عَنْ مَعْصیَتِکَ وَ بِفَضْلِكَ عَنْ مَّنْ سِوَاكَ».[2] به هر حال، روایت بسیار ارزنده است و محتوای والایی هم دارد. مرحوم شیخ بهایی«رحمت‌الله‌علیه» در چهل حدیث، این روایت را نقل کرده و به دنبال آن می‌گوید: بدهکار بودم، قرض من هم خیلی زیاد بود و مبالغ سنگینی برای آن ذکر می‌کند. بستانکارها هجوم آورده بودند و سخت‌گیری می‌کردند. من راه و چاره‌ای نداشتم و به ذکر: «اللَّهُمَ‏ أَغْنِنِي‏ بِحَلَالِكَ‏ عَنْ‏ حَرَامِكَ‏ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ» متوسّل شدم، به‌صورتی که هر روز صبح بعد از نماز صبح و گاهی بعد از سایر نمازها این دعا را می‌خواندم. سپس خداوند متعال از راهی که گمان نداشتم، بدهی و قرض‌های من را ادا کرد.[3] حکایت دیگری نیز از تأثیر این دعا برای ادای دیون و پرداخت قرض، نقل می‌کنند که آن هم جالب است. می‌گویند شخصی بدهکار بوده و همۀ راه‌ها به روی او بسته بوده است. بالأخره به دعای:                 «اللَّهُمَ‏ أَغْنِنِي‏ بِحَلَالِكَ‏ عَنْ‏ حَرَامِكَ‏ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ» متوسّل می‌شود. تعریف می‌کند که شبی مشغول مطالعه بودم، دیدم یک بچه موش آمد و از بس موش‌ها به من اذیّت می‌کردند، عصبانی شدم و کلاهم را روی این بچه موش گذاشتم. صدای بچه موش بلند شد و مادرش آمد. یک مقداری اطراف کلاه گشت و با حرکات خود برای نجات بچه‌اش التماس ‌کرد، ولی من اعتنا نکردم. رفت و برگشت و یک اشرفی آورد. فهمیدم پول دارد، لذا کلاه را بر نداشتم. مرتب اطراف من می‌گشت و می‌رفت اشرفی می‌آورد تا اینکه هفده اشرفی آورد. بعد دید رها نمی‌کنم، رفت و کیسۀ خالی‌اش را آورد گذاشت در مقابل من، یعنی من دیگر ندارم. می‌گوید کلاهم را برداشتم، بچه‌اش را برداشت و برد و از راه بی‌گمان، قرض من ادا شد. پس علاوه بر نقل در روایت، به تجربه نیز اثبات شده است که اگر انسان در گرفتاری‌ها، از خدا و از فضل خدا، کمک بخواهد و با دعای «اللَّهُمَ‏ أَغْنِنِي‏ بِحَلَالِكَ‏ عَنْ‏ حَرَامِكَ‏ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ» خدا را بخواند، پروردگار متعال گرفتاری مادی او را اصلاح می‌کند. البته خداوند مطلق گرفتاری‌های او را اصلاح می‌کند. از متن روایت نیز همین‌طور استفاده می‌شود. بنابراین این دعا، برای کسانی که دختر دارند و در خانه مانده یا برای کسانی که پسر بزرگ دارند و نمی‌توانند او را زن بدهند، برای کسانی که خانه ندارند، برای کسانی که مقروضند، برای کسانی که در مخارج و هزینه‌های زندگی مانده‌اند و بالاخره برای حل همۀ مشکلات و رفع مطلق گرفتاری‌ها تأثیر دارد. معلوم است که اگر انسان واقعاً به فضل خدا متوسّل شود، اگر مقدّر باشد، اگر مانعی در کار نباشد، حتماً پروردگار عالم به فریادش می‌رسد. به تجربه هم اثبات شده است که در مطلق گرفتاری‌ها فریادرس اوست و در بن بست‌ها نجاتش می‌دهد؛ البته باید مؤمن باشد و از گناه و معصیت اجتناب ورزد تا بتواند نتیجه بگیرد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين»‏[4] «كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنين»‏[5] خداوند وعده داده است كه آدم متّقى را يارى مى‏رساند و از راهى كه گمان ندارد، گرۀ مشكلات او را باز كند: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏»[6] روایتی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» داریم که در آن، شبیه دعای پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» را بیان فرموده‌اند. آن روایت هم خیلی آموزنده است. مردی در مدینه عاشق کنیزک همسایۀ خود شده بود.  چون عفت نفسش اجازه نمی‌داد به
کسی بگوید، خدمت امام صادق«سلام‌الله‌علیه» رسید و موضوع را به ایشان گفت. حضرت فرمودند: وقتی چشمت به او افتاد، مواظب باش گناه نکنی و چشمت را پایین بینداز و به‌جای نگاه بگو: «أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»‏. آن مرد مدتی به توصیۀ امام«سلام‌الله‌علیه» عمل کرد و علاوه بر کنترل نگاه و خودداری از گناه، آن دعا را می‌خواند. اتفاقاً روزی صاحب همان کنیز نزد آن شخص آمد و گفت: من قصد سفر دارم و چون تو مطمئن‌ترینِ افراد نزد من هستی، می‌خواهم این کنیز را به تو بسپارم و بروم. او گفت: من تنها هستم و زنی در خانه ندارم. همسایه گفت: من کنیز را به تو می‌فروشم و در این مدت مال تو باشد و هرگاه برگشتم، از تو می‌خرم. بالأخره کنیز مال او شد و مسافرت نیز مدت‌ها طول کشید و او به آنچه می‌خواست، رسید. بعد هم عشق او فروکش کرد و کنیز را فروخت.[7] یعنی در اثر خواندن آن دعا و اجتناب از گناه و حسن نیّتی که داشت، حاجتش روا شد. اگر امید انسان به خداوند باشد و به غیر از فضل خدا و کرم خدا، امیدی نداشته باشد، خدا گره از مشکلات او باز می‌کند. امّا اگر به عکس شد، یعنی برای رفع مشکلات، به غیر خدا امید بست، حتماً امیدش ناامید می‌شود. یکی از اصحاب امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌گوید: خیلی بدهکار و مقروض بودم و طلبکاری داشتم که مرتب طلب خود را مطالبه می‌کرد. از روی ناچاری به سمت خانۀ یکی از آشنایان که وضع مالی خوبی داشت راه افتادم تا از او کمک بخواهم. در راه، «محمّدبن عبداللَّه‌‌بن ‌على‌بن الحسين» را دیدم و از احوال من با خبر شد. گفت: به چه کسی امید بسته‌ای؟ گفتم: فلانی. می‌خواهم نزد او بروم تا قرضم را ادا کند. گفت: بدان که حتماً امیدت نا امید می‌شود و به خواستۀ خود نخواهی رسید. بعد گفت: از پسر عمویم امام صادق«سلام‌الله‌علیه» شنیدم که از قول پدرش و آن حضرت از قول اجداد خود تا رسول گرامی«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: «وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُقَطِّعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ غَيْرِي بِالْإِيَاسِ»[8] خداوند به عزت و جلالش قسم خورده و فرموده است: «امید و آرزوی هرکه به غیر از من امید داشته باشد را  حتماً ناامید می‌کنم». به تجربه هم اثبات شده است که اگر انسان چشم داشتی، امیدی به کسی داشته باشد، همان کس موجب گرفتاری او می‌شود. چه بسیار دیده‌ایم که امید به غیر خدا، نه تنها امید را نا امید می‌کند، بلکه به جاهای خیلی بد می‌رسد. از آن طرف هم چه بسیار دیده‌ایم که امید به فضل خدا، فقط خدا، که یک نحو توکّل است، موجب می‌شود پروردگار عالم کارها را اصلاح کند و چه خوب اصلاح می‌کند. حالا هر نوع گرفتاری که باشد، گرفتاری معنوی باشد، گرفتاری مادی باشد، اگر راستی انسان متوسّل به فضل خدا بشود، پروردگار عالم گرفتاریش را اصلاح می‌کند. ممکن است دیر و زود داشته باشد، امّا بالاخره گرفتاریش اصلاح می‌شود. البته باید توجه داشته باشید که بعضی اوقات صلاح نیست گرفتاری رفع شود. وقتی صلاح نباشد، مثل استجابت دعاست که حتمی است: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[9]، امّا گاهی صلاح نیست مستجاب شود. قرآن می‌فرماید: حتماً دعا مستجاب است، معنا ندارد، ولو از فاسق، از فاجر، و نمی‌شود دعا مستجاب نشود. امّا گاهی آن چه او می‌خواهد، نمی‌شود؛ زیرا یا صلاحش نیست، یا مانع در کار است. در این صورت، در روایات داریم که پروردگار عالم بدل می‌دهد. مثلاً بعضی اوقات مصلحت یک خانواده در آن است که بچۀ آنها بمیرد، هرچه دعا ‌کنند، می‌میرد. گاهی دعا می‌کند خانه بخرد، امّا صلاح نیست خدا به او خانه بدهد. این دعاها مستجاب نمی‌شود، امّا خداوند متعال بدل آن را می‌دهد و مثلاً بلایی از آنها دفع می‌کند و حتی بهترش را می‌دهد.[10] گاهی هم در آن زمان استجابت دعا به مصلحت نیست و بعد به آنچه از خدا می‌خواسته خواهد رسید که در این صورت خداوند متعال در قیامت، برای او جبران می‌کند. باز در روایات می‌خوانیم کسانی که در دنیا دعا کرده‌اند و دیر مستجاب شده، در روز قیامت بدل آنچه می‌خواسته‌اند را با پاداش‌های فراوان دریافت می‌کنند و آرزو می‌کنند که ای کاش اصلاً دعای ما مستجاب نشده بود تا الان بهرۀ بیشتری داشتیم.[11] خدا آقای نخودکی را رحمت کند. فرموده بود: این بنده‌ها همیشه نق می‌زنند، در دنیا نق می‌زنند، خدایا چرا نمی‌دهی؟ در آخرت نق می‌زنند خدایا چرا دادی؟ خلاصۀ بحث این شد که دعا حتماً مستجاب می‌شود و چنانچه مانع داشت یا مصلحت نبود، حتماً نتیجه دارد و خدا بدل آن یا بهتر از آن را عطا می‌فرماید. یکی از دعاهای مجرّب، دعای: «اللَّهُمَ‏ أَغْنِنِي‏ بِحَلَالِكَ‏ عَنْ‏ حَرَامِكَ‏ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ» است که برای رفع گرفتاری و غم و غصّۀ دنیوی بسیار مؤثر است و به تجربه اثبات شده است که برای ادای قرض و بدهی، برای خانه‌دار شدن و برای ازدواج تأثیر دارد، البته این‌گونه دعاها و اذکار، با اجتناب جدی از گناه نتیجه می‌دهد. _____ [1]. امالی الصد
وق، ص 388 [2]. مصباح الکفعمی، ص 170 [3]. شرح اربعين شيخ بهايى، ص220 [4]. الروم،47 [5]. يونس، 103 [6]. الطلاق،3- 2: «و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏كند، و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد.» [7]. الكافي، ج‏5، ص 559   [8] . الأمالي(للطوسي)، ص 584  [9]. غافر، 60: «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.» [10] . ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص152 [11]. الكافي، ج‏2، ص490 Safirehedayat