بسم الله
☘☘☘☘☘☘
خاطرات امام جماعت لشکرویژه شهدا
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
راوی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد رضا طاهریان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام علیکم، 🌴💐🌿
قسمت بیست ودوم،مرخصی وعیادت🌴🌺🌿
یک روز سردارعلی صلاحی بمن گفت :حاجی اجازه گرفتیم که یک لنکروزرابرداریم به مقصدمشهد ومیخواهیم به عیادت برادرکاوه هم برویم گفتم منهم آماده ام ،جناب صلاحی ازفرماندهی وبنده وجناب آقای نیکفرجام ازمسئولان آموزش نظامی(اگرکسی دیگرهم بوده من بخاطرندارم)بهرحال بعدازاقدامات لازم وآماده شدن لنکروز راه افتادیم !تاجاییکه ذهنم یاری میکند بناشداول برویم اهوازوهمچنین به پادگان ۹۲زرهی(قسمتی ازپادگان دراختیاریگانهای رزم سپاه خراسان بود)وقتیکه رسیدیم به درب پادگان نگهبان محترم آمدجلووبرگه وعبوروکارت شناسایی درخواست کرد!!فوراجناب صلاحی باجدیت بنده رابه نگهبان نشان دادوگفت:حاج آقا،امام جمعه کنگ هستند😳😳بنده خدای نگهبان باشنیدن این جمله یکه ای خورد وطناب راانداخت ویک عذرخواهی هم کردومارفتیم بعدش خودمان باهم کلی خندیدیم😏😁😄😊کاردوستان که دراهوازتمام شدحرکت کردیم به سمت تهران، آخرهای شب رسیدبه قم پس ازیارت حضرت معصومه سلام الله علیهارفتیم مسجدمقدس جمکران پس انجام اعمال مسجد،برای اینکه میخواستیم نمازصبح راهم درآنجابمانیم وازطرفی خسته بودیم برای اینکه خوابمان نبردآمدیم بیرون و درصحن مسجد راه می رفتیم هنوزنیم ساعت مانده به اذان بود که یک کاروان زیارتی که اکثرا، نوجوان وجوان بودندازراه رسیدند. سرپرست شون جمع شون کردوازموقعیت واهمیت مکان گفت وسپس مداح شون شروع کردمداحی نمودن،به دوستان گفتم این جماعت اکثرانمازصبحشون قضاخواهدشد!!گفتن نه حاج آقا،اینطورنیست،شمادیگه خیلی بدبین هستید!!! تادقایقی قبل ازاذان برنامه این کاروان ادامه داشت وسپس هرکس هرجابودهمانجانشست وبعدهم خوابیدند!!! اذان میگفتنداما اینهاخوابیدند مارفتیم به نمازجماعت وبرگشتیم واین زائران هنوزخواب بودند!!!نزدیکیهای طلوع آفتاب که میداشتیم راه می افتادیم به تهران، طفلکیها هنوزهم بیدارنشده بودند!!!به همراهان گفتم: ببینیداین جماعتِ منتظرانِ امام زمان عج که نمازصبحشون قضاشد.فریادهای یاصاحب الزمانشان همه شهر راپرکرده است!!!! .......🌺🌿🎋🌴🌹💐
ادامه دارد ان شااالله💐🌺🌹
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی ⭐️
بسم الله
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خاطرات ناگفته حاج شیخ محمد رضا طاهریان امام جماعت و مسیول عقیدتی لشکر ویژه شهدا از عملیات بدر و عیادت از شهید کاوه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام علیکم،💐🌹
قسمت بیست وسوم "عیادت ازفرمانده محبوب محمودکاوه"💐🌺🌹
......صبح علی الطلوع از قم به سمت تهران راه افتادیم بنظرم میرسد که در منطقه غرب تهران و در یک بیمارستان نسبتا تمیز و خلوت تری (اگرسردارصلاحی عزیز یادشان باشدواسم بیمارستان راهم قیدکنیم ممنون میشم وضمنازوایای دیگری ازاین سفر ودیدار را هم اگربیادشون باشدبفرمایند)داخل بیمارستان واطاقی که فقط درآن اطاق فرمانده محبوبمان سردارکاوه بستری بودند. بعد از زیارت و جویا شدن حالشون ،ما،سه نفر،اطراف تختش راگرفتیم!!اینکه سوال کننده کدامیکی ازمابوددرخاطرم نیست ولی یادمه ازاینکه کجا وچطوری مجروح شدندوچطوری سر از اینجا در آوردین ؟؟را پاسخ دادند: برای شناسایی موقعیتی که طبق دستور فرمانده کل سپاه به لشکرویژه شهداپیشنهادشده بود با آقای ایافت و یکی دونفر ازبچه های اطلاعات وعملیات خیلی جلورفتیم !!! تاحدی که احساس کردیم موقعیتمان زیرنظرنیروهای عراقی است !!!بناشد بصورت متفرق ازآن موقعیت دورشویم وخودمان رابه نیروهای خودی برسانیم که اگربرایمان اتفاقی افتاد بعضیهامان بتوانندجان سالم درببرند.من خودم را رساندم به یک خاکریزخودی و پرسیدم که این خط دست کدام یگان است؟ گفتند در اختیار لشکر علی ابن ابیطالب قم ،
عراقیها مرتب تیر اندازی میکردن یک تیری هم بمن خورد نیروهای امداد کمک کردند ومحل جراحت رابا چفیه بستند . ماندنم فایده نداشت ! یک موتوری رانگه داشتم وخودم رامعرفی کردم وازش خواستم که مرا برساند بموقعیت یگان خودمان اون هم قبول کردتاجاییکه مسیرش باشدمراهم برساند!! ترک موتور نشستم و حرکت کردیم بقدری ، عراقیها مواضع ما رامیکوبیدند که راننده موتور راپرت کرد یکطرف وخودش هم یکطرف دیگرداخل سنگری شد منهم داخل یک سنگر حفره روباهی شدم وبین راننده موتور و یکنفر دیگر که افتاده بودند دراز کشیدم! !گلوله خمپاره ای دقیقا ازسقف سنگر!! وارد شدومستقیم روی سگک فانسقه بغل دستی ام خورد ومنفجرشد💥🔥اون بنده خداکه شهید شدولی چندتا ترکش جزیی وبعضی عمقی هم بمن اصابت کرد ولی سگک فانسقه او(راننده موتورسیکلت) خیلی عمقی درقفسه سینه ام فرورفت به گونه ای که فکرکردم دارم شهید میشوم و در حقیقت آماده شدم برای شهادت...... ان شاءالله ادامه دارد.🌸🌿🌺🌴🌹🌲💐
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
خاطرات حجت الاسلام و المسلمین حاج محمد رضا طاهریان امام جماعت و مسیول عقیدتی لشکر ویژه شهدا از عیادت شهید کاوه در بیمارستان بعد از عملیات بدر
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
سلام علیکم،💐🌿🌹
قسمت بیست وچهارم ادامه عیادت ازفرمانده قلبهامحمودکاوه💐🌿🌺
.....دورتخت فرمانده ایستادیم
و گوش به سخنان ایشان.....تا اینجا که نقل کردند:آماده شهادت بودم وذکر شهادتین برلب جاری ویاد امامان،خصوصا امام زمان عج که یک وقت دیدم ازدر سنگریک نفر واردشد وکنارم نشست وبامن حرف زد چند مطلب را آن شخص بمن گفت :یکیش اینکه تو فعلا شهید نمیشوی!!!دومیش اینکه فورا این سنگررا ترک کن!!وسومیش (من یادم رفته)...وچهارمیش راخیلی خصوصی هست وتازنده ام بعنوان "راز" به احدی نخواهم گفت!!وآن شخص ازسنگر بیرون رفت و بلافاصله منهم تمام قدرتم را در اندامم جمع کردم وکشان کشان!! خودم را،ازآن سنگربیرون کشیدم وبا همان وضع خودم راکشاندم به کنارجاده ودیگرشبهم می شدصدای انفجارمهیبی جلب توجهم کرد!!نگاه کردم دیدم همان سنگری که من آنجابودم وخارج شدم بوسیله گلوله خمپاره منهدم شد!!کنارجاده دراز کشیدم ماشینهایی که تردد میکردند دستم رابالامیبردم ولی متوجه نمیشدند وبه سرعت رد می شدند تااینکه یک آمبولانسی ازراراه رسید امامن دیگه نای دست تکان دادن هم نداشتم!اما فقط صداها رامی شنیدم وقدرت تکلم هم نداشتم.متوجه شدم که آمبولانس ایستادودونفرمن رابه داخل آمبولانس انداختند!!! آنجامتوجه شدم که برایشان شهیدومجروح تفاوت نمیکند(جنازه هارارویهم میانداختند!!)همینطوریکی جنازه اش زیربود وناله میکردویکی دیگر....بهرحال یکجاآمبولانس نگه داشت ویکی دونفردیگرهم سوارشدند.من میشنیدم که یکی میگفت :بچه ها این یکی کاوه هست وفرمانده لشکرویژه شهداست !!! مواظبش باشید و سپس متوجه جابجاشدنم شدم وقتی رسیدیم اهواز و میخواستند ازآمبولانس به اورژانس منتقلم کنند همان جوان پوتینهایم راازپاهایم بیرون آورد و شنیدم که میگفت: برای شماکه فرقی ندارد واین پوتینهاهابدردتون نمیخورد ببخشیدکه من ورشان میدارم!!! و سپس دراورژانس بیمارستان اهواز پس ازرسیدگی موقت وشناسایی من توسط برادران تصمیم میگیرند که منتقلم کنند به بیمارستانی درتهران والان درخدمت شما🌺🌿🌹🌴
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله.
💐💐💐💐💐💐💐
توپ غنیمتی،
💐💐💐💐💐💐💐
راوی آقای جواد نظامپور
عملیات آزاد سازی سردشت پیرانشهر مرحله به مرحله و گام به گام پیش میرفت تا رسیدیم به روستای چاکو،کاوه خبر داشت که تو روستا یک توپ با ارزش غنیمتی مستقره که ضد انقلاب از ارتش به غنیمت گرفته بود، و مصربود حتما توپ رو تصاحب کنیم و از ضد انقلاب غنیمت بگیریم،
من و یک نفر دیگه مأمور اینکار شدیم که با یک تراکتور بسمت توپ حرکت کنیم
حالا دقیقا باید از وسط معرکه و آتش ضدانقلاب هم رد میشدم و امکان هر خطری وجود داشت رانند تراکتور که خودش کرد بود اصلا جرات نمیکرد بیاد به یک زحمتی راضیش کردیم گفتیم اینا محض ابروشن تو روستا تو رو هدف نمیگیرن ،فقط با ما کار دارن،خلاصه با ترس و لرز راه افتادو خدا خواست ما رو نزدن و از تیررس شون خارج شدیم، رفتیم سیم بکسل آوردیم، الحق توپ خیلی بزرگ بود و ضد انقلاب هم یک طوری جاسازی محکم کرده بود که نمیشد تکونش داد، حتی سیم بکسل هم با یک حرکت تراکتور پاره شد و تنها وسیله ایی که میشد اینو باهاش حرکت داد جرثقیل بود،
برگشتیم آقا محمود گفت چیشد، جریانو تعریف کردیم خیلی ناراحت شد گفت: امشب توپ رو میبرن باید می اوردیش، گفتم خاطرت جمع نمیتونن ببرن،
گفت جواد اگر ببرنش اعدامت میکنم،گفتم باشه قبول ، خلاصه روستای چاکو تصرف شدو اونجا مستقر شدیم،کاوه منو صدا کرد گفت برو پیش توپ وایسا تا من برم از ارتش جرثقیل بگیرم برا انتقال توپ، از طرفی ارتش هم دنبال این توپ بود تنهایی رفتم کسی حاضر نشد با من بیاد، کاوه گمانم با شهید آبشناسان و یکی از فرماندهان ارتش با جرثقیل آمدند نزدیک توپ،تیمسار آبشناسان که از دور منو میبینه میگه آقای کاوه اون فرد کیه که رو توپ نشسته، و محمود آقا هم میگه صاحبش هست نشسته رو توپ منتظر جرثقیله،و اینطور شد که توپ با ارزش غنیمتی رو آخر سر لشگر ویژه شهدا تصاحب کرد
☘☘☘☘☘☘☘☘
🌷بیاد شهید محمود کاوه🌷
@safiremamreza
سلام علیکم
ان شاالله یکبار برای همیشه مسئله عملیات بدر
و ماجرای اجرای عملیات لشکر ویژه شهدا و دلاوری ها و مجروحیت های شهید کاوه در این میدان را خواهیم بست
محمود کاوه ستاره طلایی
بسم الله ☘☘☘☘☘☘ خاطرات امام جماعت لشکرویژه شهدا 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 راوی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد رضا
برای بنده نکته خاطره مذکور آنکه سردار صلاحی به دژبان میگویند حاج آقا امام جمعه کنگ هستند خیلی جالب توجه کرد
چه آنکه مرحوم امام جمعه کنگ سید معین ترویج الاسلامی، دایی مرحومه مادربزرگم رحمت الله علیه بودند و طبق اطلاع اینجانب در دوران رضا خان حکم اعدام اسدی استاندار وقت را صادر کرد و بعدها مورد آزار حکومت پهلوی واقع گردید و گمانم در دهه سی شمسی دارفانی را وداع گفته بود که بسیار سید مومن و مبارزی بوده و اهل سازش در مقابل احدی نبود و در دوره خودش در منطقه خراسان و در میان مردم صاحب نفوذ و رای و شارع بود. و بارها شنیده ام که نام امام جمعه کنگ ضرب المثل میان محاوره مردم بوده
روح همه علما و شهدا و امام شهدا شاد
شیر کردستان شهید آقا محمودکاوه و رزمندگان دلاور لشکر ویژه شهدا ارسالی آقای حبیب کسکنی از رزمندگان اسفراینی.
گرامیداشت ۲۳۰۰۰شهید استان خراسان
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
آلبوم تصاویر رزمندگان لشکر ویژه شهدا
ارسالی آقای حبیب کسکنی رزمنده دلاور اسفراینی
یادباد آن روزگاران یادباد
گرامیداشت ۲۳۰۰۰شهید استان خراسان
🌷محمود کاوه سفیر آستان امام رضاع🌷
@safiremamreza