فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
【🌱🕊】....
🖊رفاقت با شهدا
دوطرفه هست،
همین که شهیدی را یاد کنی
مطمئن باش
او به یادت بوده.❣(:
#شهیدانھ
✨️ سردار شهید آقا محمود کاوه ✨️
•┄❁✨️❁┄•
🆔️ @safiremamreza
•┄❁✨️❁┄•
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[🌹🌱]…
🔸 شـــــهــــدا ،
این هدیہ الهے را آسان و رایگان بدست نیاوردند ،
بہ قیمت مجاهدت بہ دست آوردند!
🔸 در راه خــــــدا، جهاد ڪردند ،
از خودشان ، گذشتند،
و خـــــدا ، این هدیہ را بہ آنہا داد .
* مقام معظم رهبری-۸۱/۹/۱۵*
#شهیدانھ /شهیدبروجردے🥀
🌷محمود کاوه سفیر آستان امام رضا ع 🌷
@safiremamreza
صاحب این نگاه شهادت و فراق بهترین یاران و رفیقان رو دیده.
نگاه شهید ، اگر نگاه محمود کاوه باشد، که سختی ها و زخم هایی را دیده و بجان خریده، که فرزند آدم ابوالبشر در قرنی که گذشت به چشم ندیده. این نگاه نامهربانی ها و ناملایمات روزگار کم ندیده.
محمود کاوه فرزند محمد،
فرزندکردستان،
فرزند درد و رنج و فرزند زخم خورده روزگار
☘☘☘☘☘☘☘☘
🌷محمود کاوه خورشید حاج عمران🌷
(:🌱♥
🖇اینــــجا براے از " تـــــــو " نوشتن
هــــــواڪم استـــــــ.~~
🖇دنیا براے از " تــــــو " سرودن
مــــــرا ڪم استــــ.~~
#دلتنگے_شهدایے 💔
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊❣(:
✨ دفــــتر جـــرم مـــرا روز جزا باز مڪن
من بہ امید عطاے تو گنہ ڪار شدم.
#شهیدانھ /شهیدمرتضے عطایے🥀
🌷محمود کاوه سفیر آستان امام رضا ع 🌷
@safiremamreza
🌸🌸🌸
حرفی نداشتــــم بــــزنم...خواستـم فقط
خاطرنشان کنم که تو در خاطری هنوز ❤️😌
#شهید_محمود_کاوه
🌷🌷به یادشهدای بیسیم چی🌷🌷
آخرین عکسی هست که از شهید کاوه گرفتن
🌷محمود کاوه خورشید حاج عمران🌷
@safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادت عزیز و بشکوه ای شیر مرد خدا
مکتب و راهت را با ولایت مداری روشنگرانه ادامه خواهیم داد
سردار سرلشکر شهید آقا محمود کاوه
*🌈مادر بزرگ*
مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ،
آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ،
از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه
مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز ،
از لپ هام گرفت تا گل بندازه
تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده
خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم
گفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره
گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره
حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت :
کجا بودم مادر ؟ آهان
جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود
بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ
سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را
ریختند تو باغچه و گفتند :
تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها
گفتم : آخه ....
گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه
بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ، به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو طاقچه ،
همه خندیدند ولی من ، ننه خجالت کشیدم
به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم، دوست داشتن چیه؟
عادت میکنی
بعد هم مامانت بدنیا اومد
با خاله هات و دایی خدابیامرزت ،
بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد
یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد
نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون ،
یعنی اون می رفت ، می گفتم : اقا منو نمی بری ؟
می گفت هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون
می دونی ننه ، عین یه غنچه بودم که گل نشده ،
گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکوندنش
مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت :
آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه
اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد
دلم پر می کشید که حاجی بگه دوست دارم ، ولی نگفت
حسرت به دلم موند که روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه
گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود ، زیر چادر چند تا بشکن می زدم
آی می چسبید ، آی می چسبید
دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر
ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود ،
اگه میزد حکما باید دو روز می خوابیدم
یکبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟
گفت : هیس ، دیگه چی با این عهد و عیال ، همینمون مونده که انگشت نما شم
مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت:
می دونی ننه ، بچه گی نکردم ، جوونی هم نکردم
یهو پیر شدم ، پیر
پاشو دراز کرد و گفت : آخ ننه ، پاهام خشک شده ، هر چی بود که تموم شد آخیش خدا عمرت بده ننه
چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس
به چشمهای تارش نگاه کردم ، حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به کودکی اش هشتی ، وشگون ، یه قل دوقل ، عاشقی و ...
گفتم مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شی
گفت : حالا دیگه مادر ، حالا که دستام دیگه جون ندارن ؟
انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند
خنده تلخی کرد و گفت : آره مادر جون ،
اینقدر به همه هیس نگید
بزار حرف بزنن
بزار زندگی کنن
آره مادر هیس نگو ، باشه؟
خدا از "هیس "خوشش نمياد...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از زندگی گفت
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸود قدم زد
ﻭﻟﯽ
ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس، ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!!
یک ضرب المثل چینی می گوید برنج سرد را می توان خورد،
چای سرد را می توان نوشید اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد...
مهم نیست کف پاتو شستی یا نه؟!
حتی مهم نیست کف پات نرمه یا زبر
اما این مهمه
که وقتی از زندگی کسی رد می شی ؛
رد پای قشنگی از خودت به جا بگذار
همیشه میشه تموم کرد
فقط بعضی اوقات دیگه نمیشه دوباره شروع کرد...
*مواظب همدیگه باشیم !*
محبت تجارت پایاپای نیست
*شب برفی تان خوش*
با توام همنفس صخره وتوفان کاوه
ای فرمانده گردان شهیدان کاوه
مانده امروز فقط یاد تفنگی که شکست
کوه ومهتاب ونفسهای پلنگی که شکست
#والفجر۹
تصویر سردار رشید اسلام آقا محمودکاوه را مشاهده میفرمایید که درارتفاعات سلیمانیه عراق مشغول پیشروی و پاکسازی و خط شکنی ست.
🌷محمودکاوه سفیرآستان امام رضاع🌷
@safiremamreza