#آغاز_محرم
#شب_اول_محرم
رونق هر صبح و هر شام محرم شد حسین
بازدم شد یاابوفاضل ولی دم شد حسین
نام او با هر دل آشفته بازی میکند
بهترین نقش و نگار روی پرچم شد حسین
بارها گفتم حسین و خانه ام آباد شد
در دوعالم مظهر فیض دمادم شد حسین
انبیا هرچه که دارند از حسین فاطمه ست
پس مسیحای خود عیسی بن مریم شد حسین
خواستم تا که خدایم را ببینم در سحر
ناگهان در قاب چشمانم مجسم شد حسین
نه فقط از بنده هایش دستگیری کرده است
درد بی درمان من را نیز مرهم شد حسین
بالحسینِ بند را از پای آدم باز کرد
باب توبه بر تمام خلق عالم شد حسین
نام و یاد او برایم شد مفاتیح النجات
فارج الهم شد حسین و کاشف الغم شد حسین
بی گمان رب تبارک و تعالی مرا
اسم بسیار است اما اسم اعظم شد حسین
علت و معلول از این بهتر ندیده چشم من
باعث و بانی هر باران نم نم شد حسین
اشبه الناس به زهرای شهیده شد حسن
اشبه الناس به شخص مرتضی هم شد حسین
هرکجا هم که روم حسن ختامم کربلاست
چون گریز اکثر مرثیه هایم شد حسین
تا مبادا دشمنش را دست خالی رد کند
محض دِرهم در دل گودال دَرهم شد حسین
#گروه_تبلیغی_جهادی_سفیرنور
عضو شوید 👇🏻
@safirenoor1400
✍#قطعنامه_۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل در ۲۹ تیر ۱۳۶۶، برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر شد. این قطعنامه برخلاف قطعنامههای قبلی ذیل فصل هفت منشور ملل متحد (اصول ۳۹ و ۴۰) صادر شد یعنی موجب تحریم اقتصادی و یا حمله نظامی قدرت های جهانی علیه کشور متخلف میشد. متن آن با قطعنامه های قبلی تفاوت داشت. موضوع "مسئولیت منازعه" برای اولین بار در آن مطرح شده بود که همان "تعیین متجاوز" مورد نظر ایران بود. البته قطعنامه تمام خواستهای ایران را تامین نمیکرد زیرا ایران اصرار داشت اول متجاوز تعیین شود و بعد قطعنامه را بپذیرد در حالی که شورای امنیت این شرط را قبول نداشت (تعیین متجاوز نهایتا بعد از جنگ کویت و در شرایطی صورت گرفت که عراق حمایت غرب را از دست داده بود). قطعنامه دو روز بعد از سوی عراق پذیرفته شد، ولی حدود یکسال بعد در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از سوی ایران پذیرفته شد. امام خمینی در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ در پیامی قبول آنرا به «نوشیدن جام زهر» تشبیه کرد. عراق که در این وقت در موقعیت بهتر نظامی بود به حمله ادامه داد و مجدداً داخل خاک ایران شد اما موفقیتی بدست نیاورد و جنگ در ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ پایان یافت.
مراقب باشیم که هر جا کلام ولی خدا روی زمین بماند و به آن عمل نشود نهایت امر باید امام امت جور امت را هم بکشد
از سقیفه گرفته تا کربلا تا ... هر جا امت کوتاه آمد و دست از یاری ولی خدا برداشت شد آنچه نباید می شد
حال هم باید هر کس با توجه به مسئولیتی که دارد باید ببیند چه کاری می تواند برای اطاعت فرامین رهبری انجام دهد که دوباره ماجرای جام زهری جدید پیش نیاید
#گروه_تبلیغی_جهادی_سفیر_نور
@safirenoor1400
🔆نماز روز آخر سال قمری
امروز(سه شنبه) روز آخر ذی الحجه و آخرین روز سال قمری جاری است؛ که این نماز و دعای پس از آن وارد شده است. التماس دعا
فردا (چهارشنبه) آغاز سال جدید قمری، و روز اول #محرم الحرام و آغاز عزای حسینی است
عرض تسلیت و التماس دعا🖤
#مقتل_مسلم
تنهایی و غربت #مسلم بن عقیل در کوفه و پناه بردن او به خانه زنی به نام طوعه
منابع:
تاريخ طبري/ ج 5 ص 371
الإرشاد شیخ مفید/ ج 2 ص 54.
لَمّا رَأى [مُسلِمٌ] أَنَّهُ قَد أمسى ولَيسَ مَعَهُ إلّا اولئِكَ النَّفَرُ [ثَلاثونَ نَفَرا]، خَرَجَ مُتَوَجِّها نَحوَ أبوابِ كِندَةَ، وبَلَغَ الأَبوابَ وَمَعهُ مِنهُم عَشَرَةٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ وإذا لَيسَ مَعَهُ إنسانٌ، وَالتَفَتَ فَإِذا هُوَ لا يُحِسُّ أحَدا يَدُلُّهُ عَلَى الطَّريقِ، ولا يَدُلُّهُ عَلى مَنزِلٍ، ولا يُواسيهِ بِنَفسِهِ إن عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضى عَلى وَجهِهِ يَتَلَدَّدُ في أزِقَّةِ الكوفَةِ، لا يَدري أينَ يَذهَبُ، حَتّى خَرَجَ إلى دورِ بَني جَبَلَةَ مِن كِندَةَ، فَمَشى حَتّى انتَهى إلى بابِ امرَأَةٍ يُقالُ لَها: طَوعَةُ...فَسَلَّمَ عَلَيهَا ابنُ عَقيلٍ، فَرَدَّت عَلَيهِ. فَقالَ لَها: يا أمَةَ اللّهِ اسقيني ماءً، فَدَخَلَت فَسَقَتهُ، فَجَلَسَ، و أدخَلَتِ الإِناءَ ثُمَّ خَرَجَت فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ، ألَم تَشرَب؟ قالَ: بَلى، قالَت: فَاذهَب إلى أهلِكَ! فَسَكَتَ. ثُمَّ عادَت فَقالَت مِثلَ ذلِكَ، فَسَكَتَ. ثُمَّ قالَت لَهُ: فِئ للّهِ، سُبحانَ اللّهِ يا عَبدَ اللّهِ، فَمُرَّ إلى أهلِكَ عافاكَ اللّهُ! فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلوسُ عَلى بابي، ولا احِلُّهُ لَكَ. فَقامَ فَقالَ: يا أمَةَ اللّهِ، ما لي في هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشيرَةٌ، فَهَل لَكِ إلى أجرٍ ومَعروفٍ، ولَعَلّي مُكافِئُكِ بِهِ بَعدَ اليَومِ؟ فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ وما ذاكَ؟ قالَ: أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هؤُلاءِ القَومُ وغَرّوني. قالَت: أنتَ مُسلِمٌ؟! قالَ: نَعَم.
قالَت: ادخُل، فَأَدخَلَتهُ بَيتا في دارِها غَيرَ البَيتِ الَّذي تَكونُ فيهِ، وفَرَشَت لَهُ، وعَرَضَت عَلَيهِ العَشاءَ...
ترجمه: مسلم، چون ديد شب شده و جز سى نفر با او كسى نمانده، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، ديگر كسى با او نبود. توجّه كرد. ديد كسى نيست تا به او راه را نشان دهد و او را به خانهاى ببرد و اگر دشمن بر او حمله كرد، با او همدردى نمايد و از او دفاع كند. همان گونه سرگردان در كوچههاى كوفه مىگشت و نمىدانست كجا مىرود، تا به خانههاى بنى جَبَله (از قبيله كِنْده) رسيد. رفت تا به درِ خانه زنى رسيد كه نامش طَوعه بود. آن زن، كنيز اشعث بن قيس بود و چون از او بچّهدار شده بود، او را آزاد كرده بود. آن گاه اسَيدِ حضرمى، با او ازدواج كرد و فرزندى به نام بلال از او داشت. بلال به همراه مردم، بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مىكشيد. پسر عقيل بر زن، سلام كرد و زن، جواب داد. مسلم به زن گفت: بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. زن، ظرف آب را بُرد و باز گشت و گفت: مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا. زن گفت: پس نزد خانوادهات باز گرد. مسلم، سكوت كرد. زن، دو مرتبه حرفهايش را تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه زن گفت: به خاطر خدا باز گرد، سبحان اللّه! اى بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانوادهات باز گرد. شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمىدارم. مسلم برخاست و گفت: اى بنده خدا! من در اين شهر، خانه و خانوادهاى ندارم. آيا مىخواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت: اى بنده خدا! جريان چيست؟ گفت: من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت: تو مسلم هستى؟ گفت: آرى. زن گفت: داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد
#مقتل
#ورود_کاروان_به_کربلا
#روضه
منبع: المطالب العالية، ابن حجر عسقلاني: ج ٤ ص ٣٢٦ ح ٤٥١٧
... عن رجل من بني ضبّة : شَهِدتُ عَلِيّا عليه السلام حينَ نَزَلَ كَربَلاءَ ، فَانطَلَقَ فَقامَ ناحِيَةً ، فَأَومَأَ بِيَدِهِ، فَقالَ: مُناخُ رِكابِهِم أمامَهُ ، ومَوضِعُ رِحالِهِم عَن يَسارِهِ ، فَضَرَبَ بِيَدَيهِ الأَرضَ ، فَأَخَذَ مِنَ الأَرضِ قَبضَةً ، فَشَمَّها فَقالَ : واحَبَّذَا الدِّماءُ يُسفَكُ فيهِ .ثُمَّ جاءَ الحُسَينُ عليه السلام فَنَزَلَ كَربَلاءَ . قالَ الضَّبِّيُّ : فَكُنتُ فِي الخَيلِ الَّتي بَعَثَهَا ابنُ زِيادٍ إلَى الحُسَينِ عليه السلام ؛ فَلَمّا قَدِمتُ فَكَأَنَّما نَظَرتُ إلى مَقامِ عَلِيٍّ عليه السلام وإشارَتِهِ بِيَدِهِ ، فَقَلَبتُ فَرَسي، ثُمَّ انصَرَفتُ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، وقُلتُ لَهُ : إنَّ أباكَ كانَ أعلَمَ النّاسِ ، وإنّي شَهِدتُهُ في زَمَنِ كَذا وكَذا قالَ : كَذا وكَذا ، وإنَّكَ ـ وَاللّه ِ ـ لَمَقتولٌ السّاعَةَ . قالَ : فَما تُريدُ أن تَصنَعَ أنتَ ؟ أتَلحَقُ بِنا ، أم تَلحَقُ بِأَهلِكَ ؟ قُلتُ : وَاللّه ِ ، إنَّ عَلَيَّ لَدَينا ، وإنَّ لي لَعِيالاً ، وما أظُنُّ إلّا سَأَلحَقُ بِأَهلي . قالَ : أمّا لا ، فَخُذ مِن هذَا المالِ حاجَتَكَ ـ وإذا مالٌ مَوضوعٌ بَينَ يَدَيهِ ـ قَبلَ أن يَحرُمَ عَلَيكَ ، ثُمَّ النَّجاءَ ، فَوَاللّه ِ ، لا يَسمَعُ الدّاعِيَةَ أحَدٌ ولا يَرَى البارِقَةَ أحَدٌ ولا يُعينُنا ، إلّا كانَ مَلعونا عَلى لِسانِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله .
قالَ : قُلتُ : وَاللّه ِ ، لا أجمَعُ اليَومَ أمرَينِ : آخُذُ مالَكَ ، وأخذُلُكَ . فَانصَرَفَ وتَرَكَهُ .
ترجمه: ابن حجر عسقلاني در المطالب العاليه ج ٤ ص ٣٢٦ ح ٤٥١٧ .مينويسد: مردى از قبيله بنى ضَبّه گفت: هنگامى كه على عليه السلام در كربلا فرود آمد، من حاضر بودم. ايشان رفت و در كنارى ايستاد و با دستش اشاره كرد و فرمود: «آنجا جايگاه فرود آمدن مَركب هايشان و سمت چپ، جاى بار و بُنه شان است». سپس با دستانش به زمين زد و مُشتى از خاك آن را برگرفت و آن را بوييد و فرمود : «وه كه چه خون هايى بر آن، ريخته مى شود!» . بعدها حسين عليه السلام آمد و در كربلا فرود آمد. من در ميان سوارانى بودم كه ابن زياد آنها را به سوى حسين عليه السلام روانه كرده بود. هنگامى كه رسيدم گويى به جايگاه على عليه السلام و اشاره با دستش مى نگريستم. اسبم را چرخاندم و به سوى حسين بن على عليه السلام بازگشتم و بر او سلام دادم و به او گفتم: پدرت داناترينِ مردم بود و من در فلان موقع كنارش بودم. او چنين و چنان فرمود . به خدا سوگند، تو در اين زمان ، كُشته مى شوى! حسين عليه السلام فرمود: «تو مىخواهى چه كنى؟ آيا به ما مىپيوندى، يا به خانواده ات ملحق مىشوى ؟» گفتم: به خدا سوگند من فردى بدهكار و عيالوارم. به خانواده ام ملحق مىشوم. حسين عليه السلام فرمود: «حال كه به ما نمىپيوندى نيازت را از اين مال (مالى كه پيشِ رويش نهاده شده بود) بردار پيش از آن كه بر تو حرام شود . سپس خود را نجات بده كه ـ به خدا سوگند ـ هر كس فرياد ياريخواهىِ ما و برق شمشيرها را ببيند و يارى مان ندهد، بر زبان پيامبر صلى الله عليه و آله لعن شده است» . گفتم: به خدا سوگند، امروز هر دو كار را با هم انجام نمى دهم. مالت را بگيرم و رهايت كنم؟! مرد ضَبّى، باز گشت و حسين عليه السلام را وا نهاد.
#گروه_تبلیغی_جهادی_سفیرنور
عضو شوید 👇🏻
@safirenoor1400