💚حدیث روز
💚بیم و امید
امام صادق (علیه السلام):
عَنْهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : يَا إِسْحَاقُ خَفِ اَللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَرَهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لاَ يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ اِسْتَتَرْتَ عَنِ اَلْمَخْلُوقِينَ بِالْمَعَاصِي وَ بَرَزْتَ لَهُ بِهَا فَقَدْ جَعَلْتَهُ فِي حَدِّ أَهْوَنِ اَلنَّاظِرِينَ إِلَيْكَ.
امام صادق عليه السّلام به اسحاق بن عمار فرمود:
اى اسحاق چنان از خدا بترس كه گويا او را مى بينى،و اگر تو او را نبينى،او تو را مى بيند،و اگر معتقد باشى كه تو را نمى بيند كافرشده اى،و اگر بدانى تو را مى بيند ولى تو دور از چشم مردم و در پنهان نافرمانى او برايش آشكار نمايى او را پست ترين بينندگان خود دانسته اى.
ادرس
: مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 227
https://eitaa.com/joinchat/1525415945Cde4e17e555
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
💚 رأفت امام رضا(ع)از ضمانت آهو تا شفاعت سگ
آقای حصاری نقل کردند از آقای حایری شیرازی شنیدم که گفت ساعت یک یا دو بعد از نصف شب، از حرم مطهر حضرت رضا (ع) بیرون آمدم دیدم کنار فلکه، سگی روبروی حرم روی پاهایش نشسته، نگاهش را به گنبد نورانی آن حضرت دوخته. نزدیک رفتم دیدم از چشمانش آب میریزد.
به خود گفتم لابد سرّی در این معنی هست. گوشهای نشستم تا ببینم چه میشود.
بعد از دو ساعت دیدم یک ماشین آخرین سیستم و شیک نگهداشت دو نفر پیاده شدند. آمدند سگ را در بغل گرفتند و عقب ماشین گذاردند. چون خواستند بروند من جلو رفتم از آنها دربارهی حکایت این سگ و بردن آن پرسش نمودم. چون اصرار کردم اظهار داشتند که:
ما یکی از ثروتمندان یکی از محلههای خوش آب و هوای مشهدیم و باغ بزرگی داریم. این سگ به مدت 17 سال نگهبان باغ ما میبود. یک سگ جوانی خریداری و آن سگ را در بیابانهای قوچان رها کردیم که نتواند برگردد و همانجا بمیرد.
خوابیدیم، در عالم خواب دیدیم میخواهیم وارد حرم شویم، دربان جلوی ما را گرفت. گفت: آقا فرمودند که شما را راه ندهیم. گفتم چرا؟ نگهبان گفت: آقا در حال رفتن میباشند از خودشان بپرسید!
چون خدمت آقا علت آن را سؤال کردیم، صورت مبارک را برگردانیدند و فرمودند تو آدم بیانصافی هستی، 17 سال سگ به تو خدمت کرده است، حالا که پیر شده، باید او را رها کنی. از این رو حق نداری به حرم من وارد شوی.
از خواب بیدار شدم. چند روزی است که در بیابانهای قوچان جستجو مینماییم، لکن او را نیافتیم. گفتم شاید دور حرم آمده، شکایت ما را کرده باشد. لذا به اینجا آمدیم، اکنون او را میبریم که تا زنده است ما خدمتکار او باشیم.[1]
آدرس
شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس و... ص 269
https://eitaa.com/joinchat/1525415945Cde4e17e555
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
💚 شیعیان متوجه شرایط حساس عصر غیبت باشند!
بیانات حضرت آیت الله صافی گلپایگانی مدظله: بدانيد عصر غيبت، عصر امتحان و آزمايش، عصر تمحيص و تخليص است. سعادتمندان و مؤمنانی را كه در ايمان، ثابت قدم میباشند و در اين مكتب انسانساز غيبت، خود را میسازند...
حوادث گوناگون، فشارها و سختیها تكان نمیدهد؛ ايمانشان را متزلزل نمیسازد و مانند كوه در برابر بادهای تند و شديد، پايدار و برقرارند و از افراد سست ايمان و ضعيف الاراده، جدا و ممتاز میگردند.
هر چه تمسّك به دين و دينداری دشوارتر شود و با انواع محروميتهای ظاهری توأم گردد، ايمان و تعهّد آنها قویتر میشود...
در آن شرايط بر حسب بعضي روايات، تا آنجا نگهداری دين، سخت و دشوار میگردد كه مانند نگهداشتن آتش در كف دست میشود، يا چنان كه در حديث ديگر است:
برای صاحب اين امر [امام مهدی عليه السّلام] غيبتی است و كسی كه بخواهد دينش را حفظ كند، مانند آن است كه قصد نگهداری درخت خارداری را در دستش دارد.
آدرس
الغيبة نعمانی، ص۱۱۲
https://eitaa.com/joinchat/1525415945Cde4e17e555
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
💚آثارِغش در معامله
در تاريخ نوشته اند: در كربلاى معلى عطارى بود شديدا مريض می شود، جميع اجناس دكان و اثاث البيت منزل خود را به جهت معالجه فروخت، خرج كرد، اثر نكرد، روز به روز بدتر شد و اثر خوبى مشاهده نمیكرد، جميع اطباء اظهار يأس نمودند،
راوى گفت: يك روز من رفتم به عيادتش ديدم بسيار بد حال است و به پسرش میگويد: فلان ظرف را بردار، ببر بازار بفروش و پولش را بياور كه به مصرف خود صرف نمايم، شايد راحت بشوم به مردن يا خوب شدن، گفتم: معنى اين حرف را نفهميدم و ندانستم چه چيز است، ديدم آهى كشيد، گفت: فلانى من سرمايه زيادى داشتم و جهت ترقى من اين بود كه در فلان سال مرضى در كربلا شايع شد كه اطبا علاج آن را منحصر كردند به آبليموى شيرازى از اين جهت آب ليمو خيلى گران شد و كمياب هم شد من قدرى آب ليمو داشتم، دوغ زيادى مخلوط كردم به او بوى آب ليمو از آن فهميده میشد و آن را به قيمت آب ليمو خالص میفروختم تا آن كه منحصر شد وجود آب ليمو به دكان من، من هم غش زيادى میزدم و میفروختم و سرمايه من زياد شد.
و در ميان صنف خودم مشهور شدم به ابوالالوف، پدر ميليونها، تا اينكه مبتلا شدم به اين مرض و هر چه داشتم فروختم و از براى من چيزى باقى نماند بغير همين متاع، گفتم اين را هم بفروشند شايد خلاص شوم يا بميرم و يا خوب بشوم.
اين هم اثر و نتيجه غش و خيانت به مردم كه عاقبت چنين است كه ملاحظه فرموديد، هيچ چيزى براى خودش نماند الا بدبختى و عذاب اخروى.
آدرس
جامع الدرر ج ۲ ص۶۸
https://eitaa.com/joinchat/1525415945Cde4e17e555
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚