eitaa logo
ثاقبین
1.7هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
5.3هزار ویدیو
161 فایل
ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس بگو https://eitaayar.ir/anonymous/aC13.WB6bV @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
مناجات با خدا پیش از پرواز 🔻اقامه نماز توسط خلبان پیش از پرواز در فرودگاه مشهد
🦋 حدیث صبحگاهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کلام و راه «حضرت امام» رضوان‌الله علیه * شکست «جمهوری اسلامی» ؛ شکست همه مسلمانان در همه اعصار است ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقتی تا ابد - @Ostad_Shojae.mp3
6.76M
عاشقانه 🎤 رفاقت با خدا، چیز عجیب و غریبی نیست! چیزی است شبیه همین عشق و عاشقی‌های زمین 🌟... اما پایانِ شکار این معشوق، خبری هست که جای دیــــگر نیست ....؟ 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🚨 اطلاعیه سازمان اطلاعات فراجا 🔹پلیس در اقدامی ابتکاری و به جهت جلوگیری از بروز هر گونه تنش و تزاحم با هموطنان در برقراری قانون حجاب، با استفاده از ابزار و دوربین های هوشمند در اماکن و معابر عمومی، نسبت به شناسایی افراد هنجارشکن اقدام و با ارسال مستندات و پیام اخطار به ناقضین قانون حجاب و‌ عفت عمومی، در زمان و مکان مورد نظر، آنها را نسبت به عواقب قانونی تکرار این جرم مطلع می نماید. ✅لطفا اطلاع رسانی کنید تا به دست همه برسد و کسی نگوید خبرش به ما نرسیده بود! 📍منبع : https://eitaa.com/S_Etelaat_faraja/115950 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
آیت الله : چرا ما از عبادت لذت نمی بریم؟ جواب: اگر انسان مریض، شیرین ترین وخوشمزه ترین گلابی ومیوه رابخورد، لذت نمی برد وگاهی هم به کام او تلخ است. در بعد معنوی وعبادت هم اینگونه است، کسی که ((فی قلوبهم مرض)) یعنی قلبش بیمار است، از و عبادت لذت نمی برد وگاهی هم خسته می شود. بیماری قلب همان گناهان ، تا انسان را ترک نکند علاوه بر اینکه عبادت لذت نمی برد بلکه خسته هم می شود. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
از موج تخریب‌ها و تهمـت‌ها نهراسید و غم بہ دل راه ندهید. بدانید هر ڪس ڪه خـط دارد، حتمـاً دشمــن دارد. 🍁 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰صحبت های شنیدنی شهید آیت الله مطهری درباره هدف از ماه رمضان ✳️ وای اگر دهان جسم را از حلال ببندیم و دهان روح به حرام‌ باز باشد: غیبت، تهمت، بدگویی و.. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸
hejab 1.9.1401.pdf
8.18M
👌 جالبه ✅ پاسخ ۵۰ تا سوال پرتکرار دختران درباره حجاب ✍ حمید بیک زاده جلالی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸
سالهای روایت نشده از حکومت امیر المؤمنین حضرت علی (ع) ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️ 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️
🌕هدایت نمودن زن فاسد 🌴در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند. در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است! 🌴آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست‌او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند! زن می آید، 🌴آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟! زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم! سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در‌می آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین (ع) است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا! 🌴مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند. شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند! زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم... 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🔰 شجاعت 📌 ⭕️ ❇️ تبیین قرآنی یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های مجاهدین راه تبیین، شجاعت است. هیچ جهادی را پیدا نمی‌کنید که فردی با ترس و بزدلی بتواند در آن پیروز شود. ♦️ شجاعت امام خمینی (ره) شهدا الگوهایی از میان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و علما داشتند. الگوی روز شهدا حضرت امام (رحمه‌الله) بود که به جرئت می‌توان گفت جدای از معصومان، انسانی شجاع‌تر از ایشان پیدا نمی‌شود. ایشان در دوران هشت سال جنگ تحمیلی، زمانی که تهران موشک‌باران می‌شد، حاضر نشد حتی یک بار به پناهگاه برود. به امام (رحمه‌الله) گفتند: «آقا، در محله‌ی جماران پناهگاه زده‌اند. بروید آنجا پناه بگیرید.» فرمود: «هر وقت همه‌ی مردم ایران پناهگاه داشتند، من هم می‌روم.» 🌐 دریافت فایل پی دی اف کتاب تبیین با تبیان 💠اندیشکده راهبردی
قسمت سی و دوم تا صبح خواب های آشفته و ناجور می دیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورده پدرشوهرم آماده رفتن شد. مادرشوهرم هم چادرش را برداشت و دنبالش دوید. دیگر نمی توانستم تاب بیاورم. چادرم را سرکردم و گفتم: «من هم می آیم.» پدرشوهرم با عصبانیت گفت: «نه نمی شود. تو کجا می خواهی بیایی؟! ما کار داریم. تو بمان خانه پیش بچه هایت.» گریه ام گرفت. می نالیدم و می گفتم: «تو را به خدا راستش را بگویید. چه بلایی سر صمد آمده؟! من که می دانم صمد طوری شده. راستش را بگویید.» پدرشوهرم دوباره گفت: «تو برو به مهمان هایت برس. الان از خواب بیدار می شوند، صبحانه می خواهند.» زارزار گریه می کردم و به پهنای صورتم اشک می ریختم، گفتم: «شیرین جان هست. اگر مرا نبرید، خودم همین الان می روم دادگاه انقلاب.» این را که گفتم، پدرشوهرم کوتاه آمد. مادرشوهرم هم دلش برایم سوخت و گفت: «ما هم درست و حسابی خبر نداریم. می گویند صمد زخمی شده و الان بیمارستان است.» این را که شنیدم، پاهایم سست شد. اینکه چطور سوار ماشین شدیم و به بیمارستان رسیدیم را به خاطر ندارم. توی بیمارستان با چشم، دنبال جنازه صمد می گشتم که دیدم تیمور دوید جلوی راهمان و چیزی در گوش پدرش گفت و با هم راه افتادند طرف بخش. من و مادرشوهرم هم دنبالشان می دویدیم. تیمور داشت ریزریز جریان و اتفاقاتی را که افتاده بود برای پدرش تعریف می کرد و ما هم می شنیدیم که دیروز صمد و یکی از همکارانش چند تا منافق را دستگیر می کنند. یکی از منافق ها زن بوده، صمد و دوستش به خاطر حفظ شئونات اسلامی ، زن را بازرسی بدنی نمی کنند و می گویند: «راستش را بگو اسلحه داری؟» زن قسم می خورد اسلحه همراهم نیست. صمد و همکارش هم آن ها را سوار ماشین می کنند تا به دادگاه ببرند. بین راه، زن یک دفعه ضامن نارنجکش را می کشد و می اندازد وسط ماشین. آقای مسگریان، دوست صمد، در دم شهید، اما صمد زخمی می شود. جلوی در بخش که رسیدیم، تیمور به نگهبانی که جلوی در نشسته بود گفت: «می خواهیم آقای ابراهیمی را ببینیم.» نگهبان مخالفت کرد و گفت: «ایشان ممنوع الملاقات هستند.» دست خودم نبود. شروع کردم به گریه و التماس کردن. در همین موقع، پرستاری از راه رسید. وقتی فهمید همسر صمد هستم، دلش سوخت و گفت: «فقط تو می توانی بروی تو. بیشتر از دو سه دقیقه نشود، زود برگرد.» پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دستم را از چهارچوب در گرفتم که زمین نیفتم. با چشم تمام تخت ها را از نظر گذراندم. صمد در آن اتاق نبود. قلبم داشت از حرکت می ایستاد. نفسم بالا نمی آمد. پس صمد من کجاست؟! چه بلایی سرش آمده؟! یک دفعه چشمم افتاد به آقای یادگاری، یکی از دوستان صمد. روی تخت کنار پنجره خوابیده بود. او هم مرا دید، گفت: «سلام خانم ابراهیمی. آقای ابراهیمی اینجا خوابیده اند و اشاره کرد به تخت کناری.» باورم نمی شد. یعنی آن مردی که روی تخت خوابیده بود، صمد بود. چقدر لاغر و زرد و ضعیف شده بود. گونه هایش تو رفته بود و استخوان های زیر چشم هایش بیرون زده بود. جلوتر رفتم. یک لحظه ترس بَرَم داشت. پاهای زردش، که از ملحفه بیرون مانده بود، لاغر و خشک شده بود. با خودم فکر کردم، نکند خدای نکرده... رفتم کنارش ایستادم. متوجه ام شد. به آرامی چشم هایش را باز کرد و به سختی گفت: «بچه ها کجا هستند؟!» بغض راه گلویم را بسته بود. به سختی می توانستم حرف بزنم؛ اما به هر جان کندنی بود گفتم: «پیش خواهرم هستند. حالشان خوب است. تو خوبی؟!» نتوانست جوابم را بدهد. سرش را به نشانه تأیید تکان داد و چشم هایش را بست. این شد تمام حرفی که بین من و او زده شد. چشمم به سِرُم و کیسه خونی بود که به او وصل شده بود. همان پرستار سر رسید و اشاره کرد بروم بیرون. توی راهرو که رسیدم، دیگر اختیار دست خودم نبود. نشستم کنار دیوار. پرستار دستم را گرفت، بلندم کرد و گفت: «بیا با دکترش حرف بزن.» مرا برد پیش دکتری که توی راهرو کنار ایستگاه پرستاری ایستاده بود. گفت: «آقای دکتر، ایشان خانم آقای ابراهیمی هستند.» دکتر پرونده ای را مطالعه می کرد، پرونده را بست، به من نگاه کرد و با لبخند و آرامشی خاص سلام و احوال پرسی کرد و گفت: «خانم ابراهیمی ! خدا هم به شما رحم کرد و هم به آقای ابراهیمی. هر دو کلیه همسرتان به شدت آسیب دیده. اما وضع یکی از کلیه هایش وخیم تر است. احتمالاً از کار افتاده.» بعد مکثی کرد و گفت: «دیشب داشتند اعزامشان می کردند تهران که بنده رسیدم و فوری عملشان کردم. اگر کمی دیرتر رسیده بودم و اعزام شده بودند، حتماً توی راه برایشان مشکل جدی پیش می آمد. عملی که رویشان انجام دادم، رضایت بخش است. فعلاً خطر رفع شده. البته متاسفانه همان طور که عرض کردم برای یکی از کلیه های ایشان کاری از دست ما ساخته نبود.»
وجه پنجم این هست که مراجع اینا رو فرمودن مراجع بزرگوار تقلید در استفتائات که ما انجام دادیم.⬇️ می فرمایند آقا ممکنه که هیچ کدومه این تاثیرها نباشه ولی لااقل گناه به تاخیر بیفته شما مطمئنی که آدم میخواد این گناه رو مرتکب بشه.🤔 میگی شاید حالا با تذکر ما یه ۱۰ دقیقه دیرتر این گناه رو مرتکب بشه. دو ماه دیرتر، یک سال دیرتر، این گناه رو مرتکب بشه.⚠️✅ واجب است ولو اینکه احتمال ضعیف میدی ها. ولی واجب است بگی.✅⚠️ از این ستون به اون ستون فرجه 👌 گناه رو به تاخیر انداختن شاید اسباب هدایتش هم تو همون فاصله مهیا شد.👍 ثاقبین
💎عاشقانه های جوشن کبیر سُبْحَانَكَ يَا لاَ إلَهَ إلاَّ أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِ 🌱 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
گشت ارشاد02.mp3
5.63M
چالشهای گشت ارشاد... 🎙 | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡سید فخرالدین موسوی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
روش ترک اعتیاد بچه ها به فضای مجازی و اغتشاشات-.mp3
26.65M
🔴🎙روش ترک اعتیاد بچه ها به فضای مجازی ➖آسیب های فضای مجازی برای دختران ➖آسیب های فضای مجازی برای پسران ➖روش عملی ترک اعتیاد نوجوانان به 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺