🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ 💠#خداحافظ_سالار قسمت پنجم بعد از آن آرامش رؤیاگونه، حالا هیجان دیدار حسین، وجو
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
💠#خداحافظ_سالار
قسمت ششم
من و دخترها بی صدا خندیدیم و ابوحاتم که خجالتی و باحیا به نظر میرسید، شاید برای اینکه از این فضا خارج شود فوراً رفت سمت ساکها و پشت ماشین جایشان کرد.
برخلاف تصور ما که فکر میکردیم ابو حاتم باید رانندگی کند، حسین پشت فرمان نشست و حرکت کردیم. در طول مسیر به خاطر حضور جوان سوری جز چند کلمه ای معمولی، صحبتی بینمان ردوبدل نشد و بیشتر مشغول نگاه کردن فضای دمشق بودیم. به هر طرف که نگاه میکردیم، ویرانه بود. همه جا، از روی دیوار ساختمانها گرفته تا بدنه ماشینها و حتی آمبولانسها، نقشی از جنگ نشسته بود.
زهرا و سارا کنجکاوانه، اطراف را ورانداز میکردند. این همه ویرانی و خرابی برایشان تازگی داشت اما برای من، نه! چرا که من ویرانی جنگ را سالهای سال توی اهواز، دزفول، کرمانشاه و سرپل ذهاب، با گوشت و پوست و استخوانم درک کرده بودم و دیدن صحنه هایی این چنین برایم عادی بود.
هرچه به مرکز شهر نزدیک تر میشدیم، ویرانه ها بیشتر میشد. دمشق به خرمشهر اولین روزهای آزادی از دست بعثیها، شبیه تر بود تا به اهواز و دزفول و کرمانشاه. طبقات ساختمانهای بلند بتونی مثل کاغذهای یک کتاب قدیمی و نم کشیده، خوابیده بودند روی هم، کج و معوج و چشم آزار.
یاد غربت و ماتم آن روزها افتادم، زیر لب شروع کردم به خواندن آیه الکرسی. دخترها اما هیجان زده از موقعیت مسلحین پرسیدند و پدرشان که میدانست دخترانش مثل خود او با ترس بیگانه اند، حرف آخر را همان اول زد: تقریباً همه جا دست اوناست، تا پشت کاخ ریاست جمهوری بشار اسد هم اومدن!
به دخترها نگاه کردم تا ببینم تصور همیشگی ام در مورد آنها درست بوده است یا اینکه اشتباه میکردم و شرایط امن ایران بوده که باعث میشده هیچگاه ترس را در چهره ی آنها نبینم. اما باز هم مثل همیشه واهمه ای در وجودشان نبود. برعکس گویی شوقی برای ورود به صحنه های خطرناک تر در چهره شان نمایان بود.
وارد شهر شدیم. شهر اگرچه خالی از سکنه نبود اما شکل و شمایل یک شهر کاملاً جنگ زده را داشت؛ تیرهای برق خمیده، سیمها و کابلها آویزان و بریده، کرکره مغازه ها پایین یا مچاله، درختان اکالیپتوس خیابانها هم با چترهای شکسته شان گویی که صاعقه خورده بودند. کمتر کسی در پیاده روها تردد میکرد و اغلب خودروهایی هم که توی خیابانها حرکت میکردند یا ماشینهای نظامی بودند یا آمبولانسها. وقتی ماشین ما از کنار خیابانی اصلی که نزدیک کاخ بشار اسد بود گذشت، صدای تیراندازیهایی ممتد از دور به گوشمان خورد. حسین پایش را روی پدال گاز فشار داد تا سریع تر از آن منطقه دور شویم و گفت: «بچه ها! میدونید این سروصداها به خاطر چیه؟! زهرا و سارا سکوت کردند، منتظر بودند تا پدرشان خبری از درگیریهای اطراف کاخ بدهد اما او با خنده ای که پنهانش میکرد، خیلی جدی گفت: مسلحین خبردار شدند که شما اومدید، میخوان بهتون خیر مقدم بگن، البته به زبون خودشون.
دخترها که انتظار چنین جوابی نداشتند، از بودن جوان سوری توی ماشین غافل شدند و زدند زیر خنده! همان روحیۀ شجاعت و نترسی حسین مثل خون توی رگ و ریشه شان جاری بود. آنها بدون اینکه جنگ و سختی هایش را تجربه کرده باشند، خودشان را برای هر شرایطی آماده کرده بودند و حالا فارغ از همه خطرات اطراف، غرق در شادی بودند.
رسیدیم سر کوچه ای که آن هم از خرابیها در امان نمانده بود، حسین ماشین را نگه داشت و به ساختمانی سه طبقه در همان کوچه اشاره کرد و گفت: خب رسیدیم اینجا محل اسکان شماست. بهتره سریع بریم وسایلو توی خونه جاگیر کنیم که من حدود نیم ساعت دیگه یک جلسۀ مهمی دارم و باید برم. البته سعی میکنم بعدش زود برگردم پیش شما، ان شاء الله!
وقتی رسیدیم جلوی در خانه حسین زنگ زد. سرایدار ساختمان که نگاه چندان مهربانانه ای به ما نداشت، در را باز کرد. ابوحاتم چندکلمه ای با او صحبت کرد، انگار داشت ما را به او معرفی میکرد حرفهای ابوحاتم که تمام شد سرایدار نگاهی به ما انداخت که بغض و کینهای پنهانی نسبت به ما در آن آشکار بود و میشد عمق آن را در ابروهای در هم رفته و گره زمخت چهره اش خواند! آن قدر این نفرت آشکار و ناگهانی بود که سؤال بزرگی را در ذهنم ایجاد کرد: علت این همه
تنفر در دیدار اول چی میتونه باشه؟! چمدانها و چند کارتون مواد غذایی مثل برنج و خواربار را از پشت ماشین به زحمت تا طبقه سوم ساختمان بالا بردیم. آمدم بپرسم که این آقا چرا این قدر اخم کرده بود که حسین گفت: حاج خانم! با این همه وسایل اومدید پیک نیک ؟!
راستش قبل از آمدن، خودم هم باور نمیکردم که در شرایطی این قدر بحرانی پا به دمشق بگذاریم، تصورم این بود که لااقل پایتخت سوریه باید کمی در امان
مانده باشد.
حسین همان طور که وسایل را برمیداشت به ابوحاتم گفت: بگو اینجا کجاست.
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 لحظه جانسوز و تاریخی اعلام خبر رحلت امام خمینی «ره» از خبر رادیویی ساعت ۷ صبحِ ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸
♦️قدیمی ها بگویند، کدام یک جانسوز تر بود، خبر رحلت امام خمینی پس از مدتی بستری در ایام پیری یا خبر شهادت حاج قاسم در اوج قدرت و در صبحگاه آن جمعه نابخشودنی؟ ببخشید، یادم رفته بود که حاج قاسم خود نیز در زمان جوانی در داغ فرمانده خویش و پیر جماران سوخته بود!
🔹شادی روح امام خمینی (ره)، سرباز قاسم سلیمانی، عماد مغنیه و همه سربازان جهانی ایشان صلوات.
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اصل سی و پنجم: در همه دادگاه ها طرفین دعوا حق دارند برای خودوکیل انتخاب نمایند و اگر توانایی انتخاب
🔰اصل سی و ششم6⃣3⃣
🔘حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.
#نشر_حداکثری
#جهاد_تبیین
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
، 🖤🇮🇷🖤🇮🇷🖤
🌍🌴سالگرد رحلت امامخمينيقدسسره بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را به تمام عاشقان امام تسلیت عرض مینمایم.
آری .....
🔵ما آمده ایم تا از تجاوز شیطان به حریم عفت و حجاب و پاکدامنی خواهرانمان در سرتاسر ایران عزیز، جلوگیری کنیم،
🔹نه با زور،
♦️بلکه با سیلی خوردن
⭕ با سیلی خوردن از کسانی که با طراحی شیطان، پرده حجاب از وجود پاکشان کنار رفت،تا شاید خشم آنان از ظلم و جفای شیطان و مریدان او که بستر پذیرش باطل را در آنان فراهم کرد و بصیرت آنان را از حدود الهی سفارش شده در قرآن کریم، ازبین برد، فرو نشاند و چشم بصیرت آنان را بیدار کند و از دام شیاطین و آتش جهنم نجات دهد.
⭕ما آمدهایم و صورت های خودمان را آماده سیلی خوردن کم کاری های فرهنگی مسئولین کرده ایم.
⭕ما آمدهایم تا بخاطر دزدی ها،خیانت ها، رانت های قومی و قبیلهای، پارتی بازی های مرفهین بی دردی که در زمان مسئولیت خود، درد مردم را با تجمل گرایی، تفکرات غرب گرایانه، کدخدامنشی، دلاربازی، سیاست بازی های انگلیسی،افراطی گری و... نفهمیدند و سعی کردند مسیر انقلاب و مردم عزیز ایران و مکتب امام خمینی را به سمت وابستگی به غرب عوض کنند و بر سر آن، خون پاک حاج قاسم ها را بر سر میز مذاکرات شیطانی خود با حکومت های سیاه اهریمنی، معامله کردند و گرای تحریم ظالمانه مردم مظلوم ایران را به حکومت های شیطانی دادند، سیلی بخوریم..
⭕ما آمدهایم سیلی بخوریم،
تا با صدای سیلی خوردن ما، گوش مرفهین بی درد از اقشار مختلف پزشک و پرستار و مهندس و معلم و معمم و کسبه و سلبریتی و... در داخل و خارج از ایران، با ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام امت و شهیدان و رهبر معظم انقلاب، شنوا گردد.
🔴 ما آمدهایم سیلی بخوریم تا با صدای آن، عدهای از خواب غفلت بیدار شوند...
🌸رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻋﺬﺍﺏ [ ﺩﻭﺯﺥ ] ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎً ﻋﺬﺍﺏ ﺁﻥ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﻭ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺍﺳﺖ .
#روشنگری
@saghebin
※ ۱۴ قرن طول کشید،
تا تاریخ سکّان بسازد برای کشتی نجات.
همان کشتی که جهان را سوار میکند و به الله میرساند.
※ طوفانها آمد و میآید،
اما این سکّان استوار ماند و خواهد ماند!
و میرود تا برسد به دستان تنها باقیماندهی نسلِ سفیةالنجاة.
تنها سکّاندار حکومت عدل الهی.
• ویژه رحلت #امام_خمینی (ره)
• طرح ؛ استدیو گرافیک "انسانِ تمام"
#سالروز_رحلت
@saghebin
به نام خدای خالق برادر
سلام رحلت جانسوز معمار انقلاب حضرت امام خمینی (ره) بر شما تسلیت باد
خداوند در قرآن میفرمایند
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
به حقیقت مؤمنان همه برادر یکدیگرند..
(آیه ۱۰ سوره حجرات)
اين آيه، رابطهى مؤمنان با يكديگر را همچون رابطهى دو برادر دانسته كه در اين تعبير نكاتى نهفته است، از جمله:
الف) دوستى دو برادر، عميق و پايدار است.
ب) دوستى دو برادر، متقابل است، نه يك سويه.
ج) دوستى دو برادر، بر اساس فطرت و طبيعت است، نه جاذبههاى مادى و دنيوى.
د) دو برادر در برابر بيگانه، يگانهاند و بازوى يكديگر.
ه) اصل و ريشه دو برادر يكى است.
و) توجّه به برادرى مايهى گذشت و چشمپوشى است.
ز) در شادى او شاد و در غم او غمگين است.
امروزه براى اظهار علاقه، كلمات رفيق، دوست، هم شهرى و هم وطن بكار مىرود، امّا اسلام كلمه برادر را بكار برده كه عميقترين واژههاست.
رابطه برادرى، در گرو ايمان است و برادرى بر اساس ايمان، مشروط به سنّ، شغل، سواد و درآمد نيست.
✍مشاور
#قرآن
#سالروز_رحلت
#امام_خمینی
@saghebin