😭شمر خنجر زدنش معروف است😭
قاضیِ کوفه حکم صادر کرد
که حسین خارجی ست ای مردم
با خبر میشد هرکسی ، میگفت
زدنِ حدِّ کیفرش با من
همه تقسیم کار میکردند !
بین بازار آهن کوفه ؛
خنجر آب دیده ای میگفت ،
بوسه بر زیر حنجرش با من
نیزه ای گفت ، که بیشتر ز همه
تشنه هستم به خون رگهایش
کوفه تا شام میشوم سیراب !
زحمت بُردنِ سرش با من
پیر آهنگری سرش گرم است
پشت هم نعل اسب میسازد
هرکه آمد خرید با خود گفت ،
رد شدن روی پیکرش با من
حرف شیر جمل وسط آمد
یکنفر گفت بین جمعیّت ،
پسر ارشد حسن با تو
آن یکی شیر دیگرش با من
حرمله با کمان کمین کرد و
یک سه شعبه به کف گرفت و بگفت
در میان قنوت دستانش ،
نحر حلقوم اصغرش با من
حیدر کربلا به میدان زد
کینه ها از علی نمایان شد
با لجاجت کسی صدا میزد ،
ارباً اربای اکبرش با من
یکنفر با عمودی از آهن
پشت یک نخل منتظر مانده
به همه گفته جمع خاطرتان ،
ضربه بر فرق لشکرش با من
زیر چنگال گرگهای پلید
بی کس افتاده بود در گودال
شمر ملعون رسید و نعره کشید ،
نفَسِ گرم آخرش با من
دشنه در دست ، روی سینه نشست
دل زهرا شکست ، وقتی گفت
سر او را ز تن جدا کردن ،
پیش چشمان مادرش با من
در هیاهوی غارت خیمه
بشکند دست زجر ؛ آمد و گفت
کَندنِ گوشواره از روی ،
لاله ی گوش دخترش با من
به سنان گفت ساربان ، باید
از محّل یهودیان برویم
بستن دست کودکان با تو ،
تازیانه به خواهرش با من
تا که خورشیدِ نیزه قرآن خواند
یک حرامی که سنگ دستش بود
از لب پشت بام دادی زد ،
رخ تابان و انورش با من
دخترش گفت عمه جان ، امشب
کنج دیوار این خرابه ی غم
پدر آمد اگر به دیدارم ،
بستنِ دیده ی تَرَش با من
#یدالله_شهریاری
@yshahryari
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
😭شمر خنجر زدنش معروف است😭 قاضیِ کوفه حکم صادر کرد که حسین خارجی ست ای مردم با خبر میشد هرکسی ، میگ
چند نفر از عزیزان خواستند که این شعر برادرم رو در کانال بگذارم و موقعیتش فراهم نشد، تا امشب.
تقدیم نگاه های سیه پوشتان...💔😔
پایگاه جامع عاشورا نوشته👇👇👇
زجر بن قيس
وي يکي از لشکريان و فرماندهان تحت امر سپاه عمر سعد در کربلا بود. پس از جنايات عظيم و هولناک کوفيان در صحراي کربلا زجر بن قيس که از لشکريان عمر سعد بود فرياد کرد: برخيزيد و حرکت کنيد. امير عمر سعد فرمان حرکت داده است، وقت کم است، توقف روا نيست. سکينه فرمود: تو را به خدا و رسولش قسم ميدهم شما ميخواهيد برويد؟ گفت: آري ميرويم و نميمانيم. شما برويد و مرا در همين بيابان بگذاريد تا نزد پدرم بمانم... زجر گفت: از فرمان سرپيچي نتوان کرد، برخيز و راه بيفت. سکينه خود را روي بدن پدر انداخت و دست در گردنش درآورد. آن نابکار سخت دل آن مظلومه را کشيد و با فشار از بدن پدر جدا کرد و به قافله ي اسيران ملحق ساخت.
😭😭😭💔💔💔
@saharshahriary
ویکی فقه نوشته👇👇
پس از شهادت سیدالشهداء (علیهالسّلام) و یارانش از سوی ابنزیاد مسئول انتقال سرهای شهدا و اسراء به شام گردید.
نقل شده که چون زحر (زجر) بن قیس بر یزید وارد شد یزید به او گفت: «هان چه خبر آوردهای؟» گفت: «ای امیرمؤمنان مژده پیروزی و یاری خداوند! حسین بن علی (علیهالسّلام) با هیجده نفر از خاندان و شصت تن از شیعیانش سوی ما آمدند که به جنگشان رفتیم و از آنها خواستیم که یا تسلیم شوند و به حکم امیر عبیداللَّه بن زیاد گردن نهند، یا برای جنگ آماده شوند. آنان جنگ را بر تسلیم ترجیح دادند؛ پس با طلوع خورشید بر آنان تاختیم و از همه سو آنان را در بر گرفتیم.
چون شمشیرهایمان را بالای سرهای خود دیدند فراریانی بیپناه شدند و از دست ما به تپهها و گودالها میگریختند، و همانند کبوترانی که از بیم باز شکاری به خدا پناه میبرد [آنان نیز در تلاشی بیفایده به این سو و آن سو میگریختند]!!!. ای امیرمؤمنان، بهاندازه کشتن یک شتر یا خفتن نیمروز بیشتر طول نکشید که همه را از پای در آوردیم. اینک تنهایشان برهنه، جامههایشان خونین و چهرههاشان خاکآلود است. بدنهایشان در معرض تابش نور خورشید است و باد بر آنها میوزد؛ زیارتگرشان عقابان است و بازان به سرزمین خشک بیابان.»
@saharshahriary
بگذریم دیگه...
همین چند خط شد روضه امشب و من رزقمو از حضرت سکینه بنت الحسین گرفتم... شما هم متوسل بشید رفقا...
@SAHARSHAHRIARY
عاشقانت میفروشند عیش را، غم میخرند
دل به پاى #روضِـه میریزند ماتم میخرند
السَّلامُ عَلیکَ یااَباعَبْدِالله ✋
@SAHARSHAHRIARY
وصیت مے ڪنم لباس سیاهے که در ماه هاے محرم و صفر مے پوشیدم با من دفن شود...
+آیت الله العظمی مرعشی نجفی
@saharshahriary