eitaa logo
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
1.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
272 ویدیو
42 فایل
📚 انتشارات صهبا - مؤسسۀ جهادی 🌍 www.jahadi.ir 🖼 www.instagram.com/sahba_nashr 📞 025-33551212 ✅ ارتباط با ما 🆔 @sahba_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ معرفی کتاب «میزبانی از بهشت»: محدودۀ خیابانِ ابوذر مشهد، در محلۀ احمدآباد، در شبِ جمعه ۱۳۷۶/۱/۷، میزبان مهمان عزیزی بود که بی‌سروصدا به خانۀ خانواده‌های شهدا سر می‌زدند. ایام دیدوبازدیدِ عید بود و آن شب، رهبر انقلاب به خانۀ پنج خانواده از حق‌داران انقلاب رفتند که فرزندانشان را بر سر این حمایت اهدا کرده‌ بودند. خانواده‌های شهيد حميدرضا سمرقندی، شهيدان مجتبی و محسن عاشوری، شهيدان مسعود و مهدی ميرزايی، شهيد غلام‌حيدر رستمی و شهيدان محمدمحسن و حميد سماعی يکتا. خانواده‌هايی ساده و صميمی که هنوز داغ شهيدشان را بر دوش دارند، اما هر روز محکم‌تر پای آرمان‌های شهدا ايستاده‌اند. هر ديداری به فراخور شرايط خانواده و شهدايشان، نمک خاص و نکته‌های زيبای خودش را داشت. 📔 و اين کتاب، روایت همان پنج دیدار است. پنج روايت که هرکدام از يک زاويۀ ديد و از جايی وارد داستان شهدای خانواده و ديدار حضرت آقا با آنها می‌شود. سعی شده در مورد ديدار، تمام آنچه در آن حدود پانزده دقيقه گذشته، کاملاً بازگو شود. اين شهدا آن قدر بزرگوار بوده‌اند که می‌شود کتاب‌های مستقلی در مورد زندگی و شهادت هرکدام از آنها نوشت. اما هدف اين نوشته، روايت ديدار حضرت آقاست با خانواده‌های آنها، و لذا فقط در حد لازم، از شهدا گفته شده است که به درک فضای خانواده و ديدار کمک کند. 💫 با مطالعۀ اين کتاب، تا حدی، دليل شدت توجه و تکريم و احترامِ حضرت آقا نسبت به خانواده‌های شهدا را متوجه می‌شويم. 🤲 اميدواريم اين راه نورانی و پربرکت، به هر طريقی ادامه يابد و اين ديدارهای معنوی به مردم مشتاق برسد. ✨ اگر به زندگی‌نامه شهدا علاقه‌مند هستید، یا مایلید از سیرۀ عملی حضرت آقا بیشتر بدانید، این کتاب می‌تواند کتاب جذابی برای شما باشد. 🖇 تصاویر این دیدارها در متن کتاب و در بین روایات آمده است. 💳 برای تهیه کتاب می‌توانید به کتاب‌فروشی‌ها و نشانیِ www.sahba.ir مراجعه فرمایید. 📆 به مناسبتِ سالروز شهادت شهید غلام‌حیدر رستمی @sahba_nashr
🔸 کل خانه سی متر‌مربع نیست. اتاقی که یک گوشه‌اش تخت فلزی است و کَفَش فرش‌های کهنه. با یک آشپزخانۀ بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند. سه نفر می‌آیند داخل و شروع می‌کنند به صحبت با «ننه‌غلام» دربارۀ شهیدش. ننه‌غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته‌استکانی‌اش آنها را نگاه می‌کند. به او می‌گویند: مادرجان! مهمان دارید ان‌شاء‌الله. گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیک‌تر می‌برد و بلندتر جمله‌اش را تکرار می‌کند. مادر جواب می‌دهد: مهمان؟! کی هست؟ ـ مادرجان! آقای خامنه‌ای دارند می‌آیند منزلتان. ـ کی؟! ـ رهبر انقلاب. آیت‌الله خامنه‌ای. ـ ها ها! می‌شناسمشان. من از بچگی می‌شناسمشان. کجا می‌خواهند بروند؟ ـ می‌خواهند بیايند اینجا. خانۀ شما. ننه‌غلام یک‌دفعه مثل برق‌زده‌ها بلند می‌شود. کسی که او را در این حال می‌بیند، باورش نمی‌شود كه تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود. از این‌طرفِ این اتاقِ بیست‌وچند متری به آن‌طرف می‌رود و با خودش حرف می‌زند که چه‌کار کند. هرچه هم به او می‌گویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا فقط چند دقیقه می‌نشینند و زود می‌روند، اصلاً نمی‌شنود و ریزریز با خودش حرف می‌زند و با سختی و دست‌به‌کمر راه می‌رود.. 📖 ادامه داستان میزبانیِ ننه‌غلام و آشنایی او با رهبر انقلاب را می‌توانید در روایت چهارم کتاب «میزبانی از بهشت»، روایت خانۀ شهید غلام‌حیدر رستمی بخوانید. 📆 به مناسبتِ سالروز شهادت شهید «غلام رستمی» @sahba_nashr
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
🔰 انتشارات موسسه ایمان جهادی که اغلب شما به نام صهـبا آن را می‌شناسید، سال‌ها پیش و در پیِ یک دغدغه
⏰ تا ساعت ۱۵:۰۰ امروز برای شرکت در قرعه‌کشی معرفی کتاب مورد نظرتان فرصت دارید. 🎁 ان‌شاءالله برگزیده‌ها تا پایان هفتۀ کتاب‌خوانی اعلام خواهند شد. @sahba_nashr
🔸 کل خانه سی متر‌مربع نیست. اتاقی که یک گوشه‌اش تخت فلزی است و کَفَش فرش‌های کهنه. با یک آشپزخانۀ بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند. سه نفر می‌آیند داخل و شروع می‌کنند به صحبت با «ننه‌غلام» دربارۀ شهیدش. ننه‌غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته‌استکانی‌اش آنها را نگاه می‌کند. به او می‌گویند: مادرجان! مهمان دارید ان‌شاء‌الله. گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیک‌تر می‌برد و بلندتر جمله‌اش را تکرار می‌کند. مادر جواب می‌دهد: مهمان؟! کی هست؟ ـ مادرجان! آقای خامنه‌ای دارند می‌آیند منزلتان. ـ کی؟! ـ رهبر انقلاب. آیت‌الله خامنه‌ای. ـ ها ها! می‌شناسمشان. من از بچگی می‌شناسمشان. کجا می‌خواهند بروند؟ ـ می‌خواهند بیايند اینجا. خانۀ شما. ننه‌غلام یک‌دفعه مثل برق‌زده‌ها بلند می‌شود. کسی که او را در این حال می‌بیند، باورش نمی‌شود كه تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود. از این‌طرفِ این اتاقِ بیست‌وچند متری به آن‌طرف می‌رود و با خودش حرف می‌زند که چه‌کار کند. هرچه هم به او می‌گویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا فقط چند دقیقه می‌نشینند و زود می‌روند، اصلاً نمی‌شنود و ریزریز با خودش حرف می‌زند و با سختی و دست‌به‌کمر راه می‌رود.. 📖 ادامه داستان میزبانی ننه‌غلام و آشنایی او با رهبر انقلاب را می‌توانید در روایت چهارم کتاب «میزبانی از بهشت»، روایت خانۀ شهید غلام‌حیدر رستمی بخوانید. 📆 به مناسبتِ سالروز شهادت شهید «غلام رستمی» شهید غلام رستمی، بعد از یکی از عملیات‌های محدود ارتش در غرب کشور، در روز ۲۴ آبان ۶۴، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین می‌رود و منفجر می‌شود. @sahba_nashr
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
🔰 انتشارات موسسه ایمان جهادی که اغلب شما به نام صهـبا آن را می‌شناسید، سال‌ها پیش و در پیِ یک دغدغه
📣 مژده به شما مخاطبان عزیز؛ با توجه به استقبال شما عزیزان و ادامه‌دارشدن پیام‌های ارسالی، زمان شرکت در مسابقه تا پایان هفتۀ کتابخوانی، تمدید شد. @sahba_nashr
🔸️ بچه‌های ما در سوسنگرد، راه رفت‌وآمد نداشتند، آذوقه هم به آنها نرسیده بود. یک روز تلفنی به ما خبر دادند که ما اینجا آذوقه هیچ‌چیز نداریم؛ اما سوپرمارکت‌های خود شهر که برای مردم است و مردم درِ آن را بسته‌اند و رفته‌اند، چیزهایی دارد. بعضی‌ها می‌گویند که از اینها استفاده کنیم، تا از گرسنگی نجات پیدا کنیم؛ لکن ما حاضر نیستیم، می‌گوییم که برای مردم است و راضی نیستند. من دیدم واقعاً اینها فرشته‌اند، اصلاً بشر نمی‌شود به اینها گفت. سوپرمارکتی که صاحبش گذاشته از شهر فرار کرده، الان هم اگر بفهمد که این مثلاً جناب سروانِ نیروی هوایی، که دارد دفاع می‌کند از شهر و خانه‌اش، می‌خواهد از آن استفاده کند، با کمال میل حاضر است برود خودش در سینی هم بگذارد، جلویشان بگذارد؛ و این جوان‌های به این خوبی و این جوان‌های پاک و فرشته‌صفت، واقعاً حاضر نبودند از این استفاده کنند؛ از ما اجازه خواستند. ۱۳۶۳/۶/۲۸ 📚 گفتار خاطرات جبهه (۱) 📆 به مناسبت سالروز آزادسازی سوسنگرد @sahba_nashr
✍ معرفی کتاب «مؤمن انقلابی»: فَروَست «مؤمن انقلابی»، عنوان سلسله‌کتاب‌هایی‌ست که به معرفی برخی از یاران و پیروان صدیق حضرت آقا می‌پردازد، چه مشهور باشند و چه گمنام. 📔 کتاب «مؤمن انقلابی، شیخ عباس پورمحمدی» اولین کتاب از این مجموعه است. این کتاب، به معرفی یکی از مؤمنان راستینِ عصر انقلاب اسلامی می‌پردازد، به معرفی مرحوم حاج شيخ عباس پورمحمدی، که عالِمی روحانی، مجاهد، مبارز، شجاع، بصير و مردم‌دار بودند و عمری در راه اسلام و انقلاب اسلامی خدمت کردند. کتاب «مؤمن انقلابی، شيخ عباس پورمحمدی» ضمن پرداختن به گوشه‌هايی از زندگی حاج شيخ عباس، نگاهی دارد به دوستی و ارتباط ايشان با رهبر انقلاب، که سابقه‌ای نزديک به پنجاه سال دارد. 🖇 ضمیمۀ اسناد و ضمیمۀ تصاویر کتاب هم، بخش‌هایی هستند بسیار تماشایی، که به‌صورت مصوّر، زندگی و سیرۀ مبارزاتی حاج شیخ عباس، و همچنین دوستی و رابطۀ ایشان با رهبر انقلاب را روایت می‌کنند. 🔍 فروست: فَروَست عبارت است از مجموعه‌ای از آثار و به ویژه کتاب‌های مستقل که از نظر موضوع یا سایر جهات باهم نوعی وابستگی دارند و به‌دنبال هم و به وسیلهٔ یک ناشر و به یک شکل انتشار می‌یابند. 🛒 برای تهیه کتاب می‌توانید به کتاب‌فروشی‌ها و نشانیِ www.sahba.ir مراجعه فرمایید. @sahba_nashr
🔸️ زندگیِ سراسر تلاش و خدمت همراه با اخلاص و سلامت نفس و بی‌اعتنایی به جلوه‌ها و زخارف مادی، خصوصیت برجستۀ این روحانی کم‌نظیر در همۀ دوران‌های حیات اوست. در دوران اختناق طاغوتی، با شجاعت و صراحت، پرچم نام و راه امام راحل را بر دوش داشت و در دوران نظام مقدس جمهوری اسلامی، پیشرو خدمات‌رسانی به محرومان و اقدام‌های فرهنگی و اجتماعی در گستره‌ای وسیع بود. در همۀ دوران‌‌ها هرگز از مردم و به‌خصوص طبقات محروم جدا نشد و هرگز جز راه خدا نپیمود. رحمت و غفران الهی شامل حال او باد. ۱۳۹۵/۸/۲۵ 📚کتاب مؤمن انقلابی/ شیخ عباس پورمحمدی 📆 به مناسبتِ پنجمین سالگرد درگذشت حاج شیخ‌عباس پورمحمدی @sahba_nashr
🌻 جمعه‌های انتظار چون کودکی که گم شده در ازدحام شهر دنبال رد پای تو هر جمعه می‌دوم.. 📲 ارسالی از مخاطبان عزیز صهـبا @sahba_nashr
🔸️ بین افرادی که برای مراسم درگذشت شیخ‌عباس آمدند، عاقله‌مردی‌ست پنجاه‌ساله که می‌گوید: حاج شیخ عباس مرد خدا بود. هم اهل قرآن و روضه و دعا و نافله و تضرع، هم اهل کمک‌کردن به مردم، و هم اهل مبارزه و سیاست. خاطره‌ای که خود من از حاج‌آقا دارم این است که پنجاه سال پیش، حاج‌آقا خرج تحصیل من و پنجاه دانش‌آموزِ مثل من را که مستضعف بودیم، تمام‌وکمال پرداخت می‌کرد، بی‌آنکه ما خودمان بفهمیم آن دفتر و کتاب و خودکار و لباس‌ها از کجا می‌آید. بعداً که بزرگ‌تر شدیم فهمیدیم حاج شیخ خرج تحصیل ما را می‌داده. 📚 کتاب مؤمن انقلابی/ شیخ عباس پورمحمدی @sahba_nashr