eitaa logo
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
1.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
272 ویدیو
42 فایل
📚 انتشارات صهبا - مؤسسۀ جهادی 🌍 www.jahadi.ir 🖼 www.instagram.com/sahba_nashr 📞 025-33551212 ✅ ارتباط با ما 🆔 @sahba_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 روزهای سرد و خشک و طولانی زندان پنجم در سال ۱۳۵۰، زمان و مکانی بود برای فکرکردن. فکرکردن به حیات چهارده‌معصوم. سیدعلی‌آقای خامنه‌ای آن‌قدر تاریخ خوانده بود که تابلویی از ریز و درشت وقایع آن دوران را در ذهن داشته باشد. و این خلوت متفکرانه، اجزای این تابلو و قطعات پازلی بدیع و حماسی را مرتب می‌کرد؛ پازلی که در آن، صلح امام حسن، چنان در کنار قیام حسینی می‌نشست که گویا قهرمانشان یک نفر است، همان قهرمانان تشکیلات محدود و مخفیِ شیعه در دوران خفقان پس از عاشورا، و تشکیلات سرّی، اما وسیع و بانفوذ شیعه در اوج قدرت هارون‌الرشید عباسی. قهرمانی که بعد از رحلت پیامبر اعظم، و انحراف جریان حکومت اسلامی، ۲۵۰ سال مبارزه کرده، برای رسیدن به این حکومت و احیای اسلام حقیقی که جز به حکومت صالحان حقیقی، کامل اجرا نمی‌شود. 💡شکل‌گیری این فکر و کم‌کم واضح‌شدن آن، چنان برای سید شیرین و هیجان‌آور بود که تلخی خاطرات زندان را زدود و به آن رنگ و بویی دیگر بخشید. گویا هر رنج و دردی که در مسیر احیای اسلام و قرآن و تشکیل حکومت اسلامی ـ که این بار سید روح‌الله خمینی، پرچمش را بلند کرده بود ـ می‌کشید، در امتداد رنج‌ها و دردهای آن انسان ۲۵۰ساله بود. 💢 سیدعلی آقای خامنه‌ایِ سی‌ودوساله می‌دانست که این نگاه جدید به مبارزات ائمه، فقط یک نظریۀ تاریخی برای ارائه به متخصصین و تحلیلگران نیست. این نگاه، مبارزه‌ساز است و مبارزپرور. مبارزی می‌سازد که با الگوگیری از امامان معصومش، هیچ سدی مقابل مبارزه‌اش نخواهد دید، و در برابر هر دشمنی، روشی برای مبارزه خواهد داشت. مبارزه‌ای در امتداد تاریخ، که حتی مرگ مبارزان نیز نتواند آن را متوقف کند، چراکه نهایت آن، وعدۀ نصرت الهی و پیروزی کلمۀ حق است. و چنین مبارز و مبارزه‌ای را مگر می‌توان شکست داد! @sahba_nashr
🔰 انتشارات موسسه ایمان جهادی که اغلب شما به نام صهـبا آن را می‌شناسید، سال‌ها پیش و در پیِ یک دغدغه و نیاز درونی جمعی از اعضای کنونی شکل گرفت. جستجو و مطالعاتی در میان بیانات مقام معظم رهبری داشتیم که با معارفی ناب و کم‌نظیر مواجه شدیم. و با کمی گشت‌وگذار به این باور رسیدیم که جلوۀ معرفتی و اندیشه‌ایِ ایشان در حجاب جلوه‌های حکومتی و رهبری پنهان شده. لذا مصمم شدیم که در حد خودمان، قدم کوچکی برداریم برای رفع این حجاب و رساندن معارف نورانی این استاد و دانشمند بدیع و بی‌نظیر، به اقشار مختلف مردم و معرفی قطعه‌هایی از زندگانی ایشان، به‌عنوان الگو و کتاب بهترین قالب بود برای اجرای این هدف. و امروز، پس از این سال‌ها حاصل تلاش و خروجی آن دغدغه - که امروز، بیشتر شده، اما کمتر نه - کتاب‌هایی‌ست که شما اغلبشان را می‌شناسید و شما مخاطب‌های عزیزمان که در طی این سال‌ها همراهمان بوده‌اید. به مناسبت هفته کتابخوانی، و به پاس این همراهی شما، هدایایی برایتان در نظر گرفتیم. فقط کافی‌ست اسم اولین کتابی که دوست دارید، از بین کتاب‌های صهبا بخوانید را برای ادمین کانال بفرستید و به قید قرعه، هدیه 🎁 بگیرید. @sahba_nashr
✍ معرفی کتاب «میزبانی از بهشت»: محدودۀ خیابانِ ابوذر مشهد، در محلۀ احمدآباد، در شبِ جمعه ۱۳۷۶/۱/۷، میزبان مهمان عزیزی بود که بی‌سروصدا به خانۀ خانواده‌های شهدا سر می‌زدند. ایام دیدوبازدیدِ عید بود و آن شب، رهبر انقلاب به خانۀ پنج خانواده از حق‌داران انقلاب رفتند که فرزندانشان را بر سر این حمایت اهدا کرده‌ بودند. خانواده‌های شهيد حميدرضا سمرقندی، شهيدان مجتبی و محسن عاشوری، شهيدان مسعود و مهدی ميرزايی، شهيد غلام‌حيدر رستمی و شهيدان محمدمحسن و حميد سماعی يکتا. خانواده‌هايی ساده و صميمی که هنوز داغ شهيدشان را بر دوش دارند، اما هر روز محکم‌تر پای آرمان‌های شهدا ايستاده‌اند. هر ديداری به فراخور شرايط خانواده و شهدايشان، نمک خاص و نکته‌های زيبای خودش را داشت. 📔 و اين کتاب، روایت همان پنج دیدار است. پنج روايت که هرکدام از يک زاويۀ ديد و از جايی وارد داستان شهدای خانواده و ديدار حضرت آقا با آنها می‌شود. سعی شده در مورد ديدار، تمام آنچه در آن حدود پانزده دقيقه گذشته، کاملاً بازگو شود. اين شهدا آن قدر بزرگوار بوده‌اند که می‌شود کتاب‌های مستقلی در مورد زندگی و شهادت هرکدام از آنها نوشت. اما هدف اين نوشته، روايت ديدار حضرت آقاست با خانواده‌های آنها، و لذا فقط در حد لازم، از شهدا گفته شده است که به درک فضای خانواده و ديدار کمک کند. 💫 با مطالعۀ اين کتاب، تا حدی، دليل شدت توجه و تکريم و احترامِ حضرت آقا نسبت به خانواده‌های شهدا را متوجه می‌شويم. 🤲 اميدواريم اين راه نورانی و پربرکت، به هر طريقی ادامه يابد و اين ديدارهای معنوی به مردم مشتاق برسد. ✨ اگر به زندگی‌نامه شهدا علاقه‌مند هستید، یا مایلید از سیرۀ عملی حضرت آقا بیشتر بدانید، این کتاب می‌تواند کتاب جذابی برای شما باشد. 🖇 تصاویر این دیدارها در متن کتاب و در بین روایات آمده است. 💳 برای تهیه کتاب می‌توانید به کتاب‌فروشی‌ها و نشانیِ www.sahba.ir مراجعه فرمایید. 📆 به مناسبتِ سالروز شهادت شهید غلام‌حیدر رستمی @sahba_nashr
🔸 کل خانه سی متر‌مربع نیست. اتاقی که یک گوشه‌اش تخت فلزی است و کَفَش فرش‌های کهنه. با یک آشپزخانۀ بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند. سه نفر می‌آیند داخل و شروع می‌کنند به صحبت با «ننه‌غلام» دربارۀ شهیدش. ننه‌غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته‌استکانی‌اش آنها را نگاه می‌کند. به او می‌گویند: مادرجان! مهمان دارید ان‌شاء‌الله. گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیک‌تر می‌برد و بلندتر جمله‌اش را تکرار می‌کند. مادر جواب می‌دهد: مهمان؟! کی هست؟ ـ مادرجان! آقای خامنه‌ای دارند می‌آیند منزلتان. ـ کی؟! ـ رهبر انقلاب. آیت‌الله خامنه‌ای. ـ ها ها! می‌شناسمشان. من از بچگی می‌شناسمشان. کجا می‌خواهند بروند؟ ـ می‌خواهند بیايند اینجا. خانۀ شما. ننه‌غلام یک‌دفعه مثل برق‌زده‌ها بلند می‌شود. کسی که او را در این حال می‌بیند، باورش نمی‌شود كه تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود. از این‌طرفِ این اتاقِ بیست‌وچند متری به آن‌طرف می‌رود و با خودش حرف می‌زند که چه‌کار کند. هرچه هم به او می‌گویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا فقط چند دقیقه می‌نشینند و زود می‌روند، اصلاً نمی‌شنود و ریزریز با خودش حرف می‌زند و با سختی و دست‌به‌کمر راه می‌رود.. 📖 ادامه داستان میزبانیِ ننه‌غلام و آشنایی او با رهبر انقلاب را می‌توانید در روایت چهارم کتاب «میزبانی از بهشت»، روایت خانۀ شهید غلام‌حیدر رستمی بخوانید. 📆 به مناسبتِ سالروز شهادت شهید «غلام رستمی» @sahba_nashr
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
🔰 انتشارات موسسه ایمان جهادی که اغلب شما به نام صهـبا آن را می‌شناسید، سال‌ها پیش و در پیِ یک دغدغه
⏰ تا ساعت ۱۵:۰۰ امروز برای شرکت در قرعه‌کشی معرفی کتاب مورد نظرتان فرصت دارید. 🎁 ان‌شاءالله برگزیده‌ها تا پایان هفتۀ کتاب‌خوانی اعلام خواهند شد. @sahba_nashr
🔸 کل خانه سی متر‌مربع نیست. اتاقی که یک گوشه‌اش تخت فلزی است و کَفَش فرش‌های کهنه. با یک آشپزخانۀ بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند. سه نفر می‌آیند داخل و شروع می‌کنند به صحبت با «ننه‌غلام» دربارۀ شهیدش. ننه‌غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته‌استکانی‌اش آنها را نگاه می‌کند. به او می‌گویند: مادرجان! مهمان دارید ان‌شاء‌الله. گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیک‌تر می‌برد و بلندتر جمله‌اش را تکرار می‌کند. مادر جواب می‌دهد: مهمان؟! کی هست؟ ـ مادرجان! آقای خامنه‌ای دارند می‌آیند منزلتان. ـ کی؟! ـ رهبر انقلاب. آیت‌الله خامنه‌ای. ـ ها ها! می‌شناسمشان. من از بچگی می‌شناسمشان. کجا می‌خواهند بروند؟ ـ می‌خواهند بیايند اینجا. خانۀ شما. ننه‌غلام یک‌دفعه مثل برق‌زده‌ها بلند می‌شود. کسی که او را در این حال می‌بیند، باورش نمی‌شود كه تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود. از این‌طرفِ این اتاقِ بیست‌وچند متری به آن‌طرف می‌رود و با خودش حرف می‌زند که چه‌کار کند. هرچه هم به او می‌گویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا فقط چند دقیقه می‌نشینند و زود می‌روند، اصلاً نمی‌شنود و ریزریز با خودش حرف می‌زند و با سختی و دست‌به‌کمر راه می‌رود.. 📖 ادامه داستان میزبانی ننه‌غلام و آشنایی او با رهبر انقلاب را می‌توانید در روایت چهارم کتاب «میزبانی از بهشت»، روایت خانۀ شهید غلام‌حیدر رستمی بخوانید. 📆 به مناسبتِ سالروز شهادت شهید «غلام رستمی» شهید غلام رستمی، بعد از یکی از عملیات‌های محدود ارتش در غرب کشور، در روز ۲۴ آبان ۶۴، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین می‌رود و منفجر می‌شود. @sahba_nashr
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
🔰 انتشارات موسسه ایمان جهادی که اغلب شما به نام صهـبا آن را می‌شناسید، سال‌ها پیش و در پیِ یک دغدغه
📣 مژده به شما مخاطبان عزیز؛ با توجه به استقبال شما عزیزان و ادامه‌دارشدن پیام‌های ارسالی، زمان شرکت در مسابقه تا پایان هفتۀ کتابخوانی، تمدید شد. @sahba_nashr
🔸️ بچه‌های ما در سوسنگرد، راه رفت‌وآمد نداشتند، آذوقه هم به آنها نرسیده بود. یک روز تلفنی به ما خبر دادند که ما اینجا آذوقه هیچ‌چیز نداریم؛ اما سوپرمارکت‌های خود شهر که برای مردم است و مردم درِ آن را بسته‌اند و رفته‌اند، چیزهایی دارد. بعضی‌ها می‌گویند که از اینها استفاده کنیم، تا از گرسنگی نجات پیدا کنیم؛ لکن ما حاضر نیستیم، می‌گوییم که برای مردم است و راضی نیستند. من دیدم واقعاً اینها فرشته‌اند، اصلاً بشر نمی‌شود به اینها گفت. سوپرمارکتی که صاحبش گذاشته از شهر فرار کرده، الان هم اگر بفهمد که این مثلاً جناب سروانِ نیروی هوایی، که دارد دفاع می‌کند از شهر و خانه‌اش، می‌خواهد از آن استفاده کند، با کمال میل حاضر است برود خودش در سینی هم بگذارد، جلویشان بگذارد؛ و این جوان‌های به این خوبی و این جوان‌های پاک و فرشته‌صفت، واقعاً حاضر نبودند از این استفاده کنند؛ از ما اجازه خواستند. ۱۳۶۳/۶/۲۸ 📚 گفتار خاطرات جبهه (۱) 📆 به مناسبت سالروز آزادسازی سوسنگرد @sahba_nashr