eitaa logo
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
711 دنبال‌کننده
822 عکس
144 ویدیو
3 فایل
در دفتر زمانه زمانه فتد نامش از قلم هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت 👈از تجربه‌های معلمی و مدرسه‌داری می‌گم 👈از کتابام حرف می‌زنم. 👈و هر چیزی که سر ذوق بیاردمون😉 #نویسندگی #معلم #مدرسه. 🆔️ @soheila_malekmohamadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس نویسندگی ویژه دانش آموزان مقطع ابتدایی/ کاوشکده علوم کاشان
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم یک آدم هایی اگر یک کارهایی را نکنند می میرند. آدم هایی مثل من اگر حرف نزنند و ننویسند می میرند. پس برای اینکه نمیریم، می نویسیم. به پیروی از همان فیلسوفی که نمی دانم اسمش چیست، می نویسم پس هستم. البته برایم مهم است که چه می نویسم اما مهم نیست که چند نفر نوشته هایم را می خوانند، این هم بدبختی دنیای آدم هاست که نوشته های آدم های فرهیخته ای مثل من کم خواننده است و فیلم ها و عکس های فلان بلاگر هزاران بار دیده می شود. (دوستان عزیز همه از تواضع بنده اطلاع دارند) القصه اینکه جانم برایتان بگوید در زمینه ی کاری از آنجا که فقط آب حوض نمی کشم، به جز فیزیک تفکر و سبک زندگی هم تدریس می کنم. اولین جلسه ی کلاس، از دخترها پرسیدم برای ادامه تحصیل یا زندگی قصد دارند به کدام کشور مهاجرت کنند. خوب تا حدودی می توانستم نتیجه را ارزیابی کنم، ولیکن نتیجه، شگفت آورتر از پیش بینی من بود. تقریباً همگی شان حتی کشور مقصد را هم انتخاب کرده و اطلاعاتی کم و بیش راجع به آن هم داشتند. عموماً هم قصد اقامت داشتند. صرف نظر از اینکه این بچه ها تا روزهای تصمیم گیری هزار بار نظرشان عوض خواهد شد، نکته ی مهم این است که آنها به این موضوع فکر می کنند: اقامت در کشوری دیگر، کشوری که بتوانند در آنجا راحت تر زندگی کنند. راحت تر دانشگاه بروند. راحت تر کار کنند. امروز که به خوشبختی دسته جمعی فکر می کردم یاد کلاس تفکر افتادم. حتماً بعد از امتحانات راجع به این موضوع برایشان خواهم گفت. به این که ما هیچ وقت تک تک احساس شادمانی نخواهیم کرد، مگر اینکه هر کداممان برای شادی، رفاه و فهم دیگری بکوشیم. شاید خواندن آن قسمت از تاریخ بد نباشد، به ویژه آن قسمت هایی که آدمها هر چه به دست آوردند برایش بها داده اند. دموکراسی و آزادی، رفاه، بازارکار، شفافیت مالی، به حداقل رسیدن رانت و رشوه و ... همه بها دارد، هزینه دارد. اما، در یک حالت می توان تنهایی هم خوشحال بود. وقتی انسان از قالب انسان بودنش خارج شد، حتماً هیچ چیزی آزارش نخواهد داد. حتی حیوانات هم زندگی دسته جمعی و حفظ گله برایشان مهم است. همیشه دوست داشته ام بدانم کسانی که سر سفره ی زندگی راحت تر، تحصیل راحت تر و اشتغال راحت تر کشورهای دیگر نشسته اند، چه هزینه هایی بابت آن پرداخت کرده اند. شما میدانید؟ بگویید من هم بدانم. بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟ (نور به قبر ابوریحان بیرونی ببارد) ✍سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
بسم الله الرحمن الرحیم بهانه های کوچک برای نوشتن: امروز که مینا و ملیحه آمده بودند کاوشکده بعد از مدتها دیداری تازه شد، مینا بچه ی لاهیجان است و ملیحه هم نیاسری، من و مینا شاکی از دوست های بی معرفت کاشانی که اگر روزها هم غیبمان بزند، این دوست ها برای ما دوست نمی شون و اهل سراغ گرفتن نیستند. اما واقعیت این است که اساساً مدل زندگی ما آدم هایی که در شهر خودمان زندگی نمی کنیم با دوستانی که اهل همان شهر هستند فرق دارد. به مینا گفتم واقعیت این است که آنها بی معرفت نیستند، مشغول اند و درگیر. همان ساعت هایی که ما تنها می گذرانیم و شاید دلتنگ یک تلفن و مهمانی یا گشت و گذار دوستانه هستیم، آنها شاید کنار خانواده و اقوام هستند، با این حساب جایی برای دلتنگ شدن برایشان وجود دارد؟ پس این اسمش بی معرفتی نیست، ما نیازها، لذت ها و درک های متفاوت داریم. مثلاً من هیچ وقت نمی توانم حس دختری را درک کنم که الان اراده می کند و نیم ساعت بعد پیش مامان جانش باشد. یا مثلاً حس همکاری که خسته و کوفته قرار است از مدرسه برای نهار برود خانه مادر یا خواهرش. یا هیچ وقت درکی از لذت امنیت خاطر زنی که در ساعات غیبتش مامان از بچه هایش مراقبت می کند، ندارم. ما هیچ وقت این لذت ها را درک نمی کنیم. اما در عوض آنها هم لذت های ما را درک نمی کنند، لذت غنیمت شمردن مامان و بابا و خانواده را. آنها هیچ وقت نمی فهمند بعد از مدتها سف سفت مامان و بابا را به آغوش کشیدن یعنی چه، هیچ وقت زندگی در جاده را درک نخواهند کرد. نمی دانند که جاده بخشی از زندگی ما شده. جاده و لذت هایش، جاده و توقف های کوتاهش در کنار درخت ها و جوی های باریکش. جاده و فلاسک چای و سبد میوه اش. جاده و سوپری های پمپ بنزینش. و اینکه مثلاً تو مسول خرید آشغال پاشغال های بین راهی باشی و این خودش نوعی لذت است، که سالها بعد بخشی از خاطرات زندگی بین جاده ای ما می شود. آنقدری که ما طلوع و غروب خورشید در جاده را دیده ایم آنها هرگز ندیده اند. بیا قبول کنیم که ما لذت های متفاوتی را تجربه می کنیم و البته دلتنگی های متفاوت. اما زندگی ما با تنوع و احساس غریبی گره خورده. اشک ها و لبخندهای آدمهایی که از لمس آغوش خانواده فاصله گرفته اند متفاوت تر است، روح دارد. ما انگار دقیقه ها را بهتر می فهمیم. ما مفهومِ «غنیمت شمردن» را بیشتر حس می کنیم. (عکس از جاده‌ی کاشان به دست فیزیک بانو) ✍ سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
عرض تسلیت. در روضه ها به یاد هم باشیم.🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️آهای بچه‌های کاشان😉؛ 💡مدرسه‌ی فیزیک ✍دوره‌های نویسندگی 📌و کلی کار دیگه... در کاوشکده‌ی علوم کاشان. ۰۳۱۵۵۴۵۴۱۷۹ ۰۹۱۳۷۲۹۰۰۹۷
بسم الله الرحمن الرحیم قوی شو! خلاصه اینکه همه چیز دست به دست می شود. صداهایمان، فیلم هایمان، شوخی و خنده هایمان. دعوا کردن ها و تهدیدهایمان. عملاً آن کلاس های دربسته که هر کسی باید برای ورود و خروج به آن اجازه می گرفت و سلسله مراتب رعایت می کرد، تبدیل شده به کلاسی شیشه ای که همه می بینندش و می دانند در آن چه خبر است. گاهی دانش آموز با پدر و مادرش سر کلاس حاضر می شود، و گاهی بدون اجازه از کلاس خارج می شود. در این کلاس می توان خورد، خوابید، خلاصه اینکه رسمی نبود. کلاسی که محتویات گفته شده، فیلم ها و صداهای منتشر شده در آن تاریخ انقضا ندارد، معلوم نیست تا کی بماند و همچنان سوژه ای ناب، برای دست به دست شدن باشد. در این کلاس معلم باید خیلی حواس جمع باشد. مسلط باشد. در این مدل تدریس، حق اشتباه بسیار پایین است. فقط خطا در تدریس که نیست. مثلاً ممکن است بعد از پایان کلاس میکروفن سیستم یا برنامه ای که با آن درس می دهی را نبسته باشی تا کلی آدم در جریان اخبار زندگی ات قرار بگیرند، به همین راحتی. خوب، معلم بودن سخت تر شده. بلدی کار با انواع اپلیکشن و برنامه ها برای تولید محتوای درسی یک طرف ماجراست، مسلط بودن به کلاسی که اقتضائات گفته شده را دارد هم طرف دیگر ماجرا. این طور معلمی کردن، بلدی خاص خودش را می طلبد. کار با ابزارهای جدید، مسلط بودن به فضای جدید آموزشی، نوع برخورد با دانش آموز در فضایی متفاوت. طرف دیگر دانش آموزی است که عموماً مشکلی در کار با ابزارها ندارد اما امتیازات آموزش حضوری را از دست داده، نگاه کنترلی مدرسه دیگر وجود ندارد، عملاً نظارت دقیقی نیست. حالا راست راستی خودش است و خودش. اگر می خواهد از قافله عقب نماند، باید بیش از پیش قوای تحلیل و محاسباتش را به کار بگیرد. با برنامه تر باشد. صرف نظر از اینکه کسی او را می بیند یا نه، کسی او را پای میز سوال و جواب بکشد یا نه، باید صادقانه درس بخواند. در سوی دیگر مادری است که باید ولو اندک، آموزگاری آموخته باشد تا گاهی بتواند بحران ها را مدیریت کند. حداقل مهارت برخورد با دانش آموزی که زیر بار نیاموخته ها و تکالیف عقب مانده، خود را باخته، بلد باشد. بتواند آرامَش کند. امیدورش کند، دوباره موتورش را روشن کند تا خودش را به کلاس برساند. گاهی برای بچه های کوچکتر باید بتواند درس بدهد، رفع اشکال کند، پا به پایش شعر و سوره حفظ کند. به هر حال برنامه هایش به هم ریخته، باید خودش رابا برنامه ی مدرسه وفق دهد. با خودم فکر می کنم، مدرسه چقدر کار می کرد و خطا پوش بود؛ حالا که نیست، انگار همه باید قوی تر شویم: معلم ها، شاگردها و والدین. ✍سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه اینکه هر چی مطالب رو نگاه کردم ندیدم کسی نوشته باشه: «دخترِ خوب، لازم نیست توی اینستا واسه بابات که شاید اینستا هم نداره، هی بمیری و فداش بشی و قربونش بری، فقط اون طوری تو روی بابات برنگرد، یه کم احترامش رو نگه دار. وقتی میاد خونه یه استکان چای یا یه لیوان آب خنک دستش بده، جورابش رو بشور. یه کم توقعاتت رو کم کن.» ندیدم جایی کسی نوشته باشه: «خانم عزیز لازم نیست، توی اینستا واسه شوهرت غش و ضعف کنی، وقتی ازدواج می‌کنی انتقام داشته و نداشته‌ی خونه‌ی پدرت رو از پسر مردم نگیر، یه کم توی این شرایط هوای همسرت رو داشته باش، باور کن مرد غول چراغ جادو نیست که قرار باشه تو رو به همه‌ی آرزوهات برسونه، یه کم به اوضاع خونه برس، یه کم هوای بچه‌ها رو داشته باش، یه کم درک کن اونم خانواده داره، دل داره. بعضیا دردشون میاد، بله خوب؛ حرف حق تلخه، همین چند وقت پیش بود به مناسبت روز زن، شبیه به این جملات رو خطاب به آقایون زیاد خوندیم: آقای محترم لازم نیست اینو بگی اونو بگی، این کارو بکن اون کارو نکن... بحث حمایت از زن یا مرد نیست. بحث نگاه جامع، بی‌طرفانه و بی‌غرض به موضوع هستش. ظلمی که جنسیت‌ها در حق هم می‌کنند، زن و مرد هم نداره! زن‌‌های ظالم و خود خواه‌ کم نداریم، مردهایی که هم پدرند و هم مادر هم کم نداریم. مردهایی که توی زندگی سنگ زیرین آسیاب شدند، شما سراغ ندارید؟ خلاصه‌ی کلام، این روزا بیشتر از همیشه هوای مردای خونه رو داشته باشیم. تاوان ندانم کاری‌های مردان سیاست رو مردای خونه های ما دارند می‌دند. 🦋 عیدتونم مبارک. ✍ سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
ولادت حضرت امیر علیه السلام مبارک.