🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅
رهـایے از شـب🌒
#پارت_85
حق با او بود! ولی من واقعا عصبی بودم. از دیدار مجددم با او و از اینکه چرا نصیحت فاطمه رو جدی نگرفتم و سوار ماشینش شدم!
لحنم رو عادی تر کردم :من فقط دیرم شده..میخوام پیاده شم..
او چشمهایش رو فشار داد و در حالیکه لب پایینش رو میگزید گفت:رفتارهات واقعا خیلی برام سنگینه...چرا بهم راست وحسینی نمیگی چی شده؟ اونروز تو کافه گفتی از رفاقت خسته شدی میخوای از راه حلالش با یکی باشی گفتم اوکی ،منم باهات موافقم!اومدم خونت تا ازت درخواست کنم حلالم بشی گفتی نمیشه به هم نمیایم!تکلیف منو روشن کن عسل.تو دقیقا مشکلت با من چیه؟
عجب!! پس کامران توی کافه از حرفهای من برداشتی دیگر کرده بود.
گفتم:کامران! من تو کافه هم بهت گفتم شما هیچ مشکلی نداری،من یک مدتیه راه زندگیمو تغییر دادم.خواهش میکنم درک کن که راه من و شما هیچ شباهتی به هم نداره.تو قطعا زنی که دلش بخواد محجبه باشه یا مدام مسجد بره رو نمیپسندی.من این راهو انتخاب کردم.حالا هرچقدر هم برای شما باورنکردنی یامسخره بنظر برسه..بنابراین من وشما اصلا مناسب هم نیستیم!
او دستش را لای موهایش برد و گفت:
_همین.؟؟ حرفهات تموم شد؟؟
بعدازکمی مکث گفت :نمیدونم باید دیگه به چه زبونی بگم که من برام این چیزایی که گفتی اصلا عجیب و مسخره نیست.من بچه نیستم که بخاطر احساساتم بخوام خطر کنم.اصلا اینا رو که میگی بیشتر میخوامت!!
تو واقعا درمورد من چه فکری میکنی؟ فکر میکنی من لا مذهبم؟؟ فک میکنی از این بچه سوسولهایی هستم که همش دنبال خوش گذرونی باشه؟؟
در سکوت سرم رو پایین انداختم.
ماشین رو روشن کرد.
_بشین میخوام یه جایی ببرمت!!
با عجله گفتم:ای بابا..کامران من بهت میگم عجله دارم اونوقت تو میخوای منوببری یه جایی؟
او بی توجه به غر غرهای من با خونسردی گفت:قول میدم زیاد وقتت رو نگیرم.
وبعد با تلفن همراهش شماره ای رو گرفت وباکسی چیزی رو هماهنگ کرد.
با اضطراب پرسیدم:داری منو کجا میبری؟
_خودت تا چند دیقه ی دیگه میفهمی!
قبلا هم کامران از این کارها زیاد میکرد.او اکثر اوقات اجازه نمیداد از برنامه هایی که برام چیده با خبر شم.لابد اینبارهم یک ضیافت دونفره ترتیب داده بود که حلقه ی نامزدی تقدیمم کنه!
مدتی بعد در محله های اعیون نشین شمال تهران توقف کرد و زنگ خونه رو زد.من که حسابی گیج شده بودم داخل ماشین نشستم و از جام جم نخوردم.هرگز من داخل اون خونه نمیرفتم.
صدای خانمی از پشت آیفون بلند شد:
_جانم مادر؟
کامران نگاهی دلبرانه به من کرد و خطاب به اون زن گفت:مامان جان نمیای دم در عروستو ببینی؟
او داشت چه کار میکرد؟؟
با عصبانیت از ماشین پیاده شدم و آهسته گفتم:تو داری چیکار میکنی؟ تمومش کن ..
اوبی توجه به من وعصبانیتم خطاب به مادرش گفت:مامان جان ما داخل نمیایم عسل دیرش شده.
مادرش گفت:بسیارخب مادر جان.اونجا باشید الان میام پایین.
وقتی مطمئن شدم گوشی رو گذاشت به سمت کامران رفتم:هیچ معلومه داری چیکار میکنی؟ به چه حقی منو آوردی دم خونتون؟!
کامران دستهایش رو داخل جیبش کرد و گفت:لازم بود!! هم برای تو،هم برای مادرم..دلیلش هم بزودی خودت میفهمی!
همان لحظه در باز شد و زنی قد بلند و نسبتا چهارشانه با چادری زیبا وگلدار در چهارچوب در ظاهر شد.
او اینقدر زیبا وشکیل رو گرفته بود که حسابی جا خوردم.
انگار او هم با دیدن من در شوک بود.
کامران مراسم معارفه رو شروع کرد:مامان جان معرفی میکنم..ایشون عسل خانوم هستند همونی که قبلا درموردش باهاتون صحبت کردم.
مادرش با تعجب نگاهی موشکافانه به من کرد و یک قدم جلو برداشت وگفت:
سلام عزیزم..از دیدارتون خوشبختم!کامران خیلی از شما تعریف میکنه!
من که تازه داشت خون به مغزم میرسید متقابلا جلو رفتم و در حالیکه به او دست میدادم گفتم:سلام.خیلی خوشبختم.
ناگهان به ذهنم رسید خودم رو اینطوری معرفی کنم.
_من رقیه ساداتم..
کامران با تعجب نگاهم کرد.مادر کامران، نگاهی متعجب به کامران و بعد به من انداخت و گفت:پس عسل کیه؟
با لبخندی محجوب گفتم:عسل اسمیه که دوستانم صدا میکنند.اسم اصلی من رقیه ساداته....
✍ ف.مقیمے
ادامه دارد...
❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂
#امام_زمان_عج_مناجات_در_شب_قدر
#شب_قدر
بر حال دلم نسخه ی تقوا بنویس
بیمار فراقم و مداوا بنویس
در روزی یک سال من امشب، یارب
امر فرج یوسف زهرا بنویس
شاعر: #سیدمجتبی_شجاع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 الهـــی بالحسـین...
احیــا نمـــا...
در این شب احیا
دل مــــــرا...♥️
#شب_قدر
#امام_علیعلیهالسلام
#ماه_رمضان
مناجات با خدا ببین دلگیرم از دنیا و هم از مردم دنیا حاج میثم مطیعی_۲۰۲۲_۰۲_۲۳_۱۹_۰۸_۲۹_۷۸۳.mp3
11.43M
ببچاره ها کجا دارن برن مهربون؟!
حاج میثم مطیعی
#مناجات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرام_جان
گریه میکنم برای درآمدنم از قبر عریان و خوار
#دعای_ابو_حمزه_ثمالی
#بهوقتدلتنگی
#سردار_دلها
در شب قدر چه گفتی تو به هنگامِ دعا
ثبت شد نامِ بلندِ تو میان شهدا ...
سلام بر لحظه ی پر کشیدنت ...
که پاکیزه پر کشیدی ...💔
#شبهای_بی_سردار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
🔻 اگر شک دارید که امشب، آمرزیده میشوید یا نه...
↗️ اگر گمان میکنید آنقدر بیراهه رفتهاید
که جایی برای برگشت، نمانده...
اگر هنوز نمیدانید در این فرصت استثنایی #ليلة_القدر،
چه بخواهید؛ که هم تمام خوشبختی دنیا باشد و
هم تمام خوشبختی آخرت...
⚡️ و اگر با خود میگویید اوج خوشبختی دنیا و
آخرت را که به من روسیاه نمیدهند، ببینید!
✨ ویژهی #ليلة_القدر
05-abuhamze-01.mp3
12.77M
مناجات ابوحمزه ثمالی
حاج رضا بکایی
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معبودم!🤲🏿😔
اینبدکاردربرابرتنشستهــ
#شب_قدر
🍂
ای مقصد تمام دعاهای ما بیا
تنها دلیل دیده ی دریای ما بیا
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست
ای آرزوی هر شب احیای ما بیا
🌹الـٰلّهُمَ عَجــِّلِ لوَلــیِّکَ اَلْفـ♡ـَرَجْ🌹
#شب_قدر ✨
#امام_زمان عجل الله
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...
شبه آخره !
ما هیچی نیستیم...😭
هیچی نداریم...😭
هیچ کاریم ازمون بر نمی یاد...😭
خراب تر از اونیم که بخوایم
چیزی رو آباد کنیم...
اما خودت یه راه حل بهمون دادی!
امشبُ شب زیارت عزیز دلت ،
حسینت (سلام الله علیه) ،قرار دادی...
دیگه از این واضح تر ؟
دیگه از این روشن تر؟
که امشب هر چی میخوایم
اسم عزیز تو رو بیاریم؟
خدایا!
امشب هیچی برا خودمون نمیخوایم!
هیچی ...
فقط
بیا
ب خون ب ناحق ریخته ی مولا اباعبدالله (سلام الله علیه)😭
ب پیراهن غرق ب خونش😭
ب لبان تشنه اش😭
ب جگر سوخته اش 😭
ب بچه های بی پناهش😭
ب حرم بدون نگهبانش 😭
و ب گیسوان پریشان خواهرش
زینب کبری (سلام الله علیها)😭
منتقم خون پاکش رو برسون ...
عزیزتر از حسین نداری...
قسم ب خون حسینت ...
بیا ظهور ولیت دگر مقدر کن!
.
# *التــماس دعاے فرج*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘️ خدا عاشقاتو سوا میکنه...
آخرین شب از شب های عزیز قدر را دریابیم ....
🎤 حاج محمود کریمی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ماه_رمضان
#شب_قدر
🌙امشب فقط #ظهور تو را میخواهیم🙏
قوم بنی اسرائیل با دعا ۱۷۰ سال ظهور پیامبرشان را جلو انداختند
♦️نذرفرج #امام_زمان ترک یک گناه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شب_قدر
#ماه_رمضان
doa_abuhamzeh_thomali_tarjomeh.pdf
792.2K
🌹متن دعای ابوحمزه ثمالی
اهالی رمضان و سحر و دعا با دعای ابوحمزه ثمالی هم نوا میشوند
أنا هاربٌ منک الیک
یعنی که
من از «تو»، به «تو» گریزانم...
مثل بچهای که کار بدی کرده و از ترس تنبیه، از پدر یا مادر فرار میکند؛
اما آخرین گریزگاه را آغوشِ همان ها مییابد...
میدود - به شتاب - و خودش را پرت میکند در آغوش و همانجا گم میکند،
میپیچد خودش را لابهلای بوی آشنای مهربانیاش...
گیرم که عتابش کند؛
عِقابش کند حتی...
گیرم دو کشیدهای هم بخواباند درِ گوشش...
اما کودک میداند که برایش جز او پناهی نیست...
اگر قسمت بود و لا به لای دعاهای پر خیرتان ، یادی از ما از ذهنتان گذشت ، به یک دم دعای شما و یک نظر لطف حق محتاجیم ...
اگر که لایق باشیم ...
التماس دعا
#شب_قدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب عفـــو است و محتاج دعایـــم
💫زعمـــق دل دعایے ڪن برایـــم
🌟اگر امـــشب به معشوقت رســـیدی
✨خـــدا را در میان اشـــک هایت دیدی
💫ڪمـــے هم نزد او یادے زمـــا ڪن
🌟ڪمـــے هم جاے ما او را صـــدا ڪن
✨بـــگو یارب فلانے روســـیاهست
💫دو دستـــش خالے و غرق گناه است
🌟بگو یارب تویـــے دریاے جوشان
✨در این شب رحـــمتت بر وے بنوشان
✨💫✨ التـــماس دعا ✨💫✨