فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 برای قائم پیش از آنکه قیام کند غیبتی است برای اینکه از کشته شدن بیم وجود دارد
😱 شیعه نمی تواند جان امام زمانش را حفظ کند ...
🎤 #رائفی_پور
📝 @sahel_aramesh
❎ #آشکارنمودن_امر
🌟 أَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِظْهَارُ اَلشَّيْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ .
🌟 امام جواد عليه السلام فرمود : آشكار كردن چيزى ، پيش از آن كه استوار گردد ، موجب تباهى آن مى شود
📚 ميزان الحكمه , جلد پنجم , محمّد محمّدی ری شهری , صفحه 263؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۷۲ , صفحه۷۱
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
4_5882165940476446034.mp3
3.31M
😳 چی شد بهم خورد؟
😒 از بس گفتی اینور اونور
😐 از آینده نباید آدم زیاد حرف بزنه
😶 گاهی باید خواستگاری ها رو پنهان کنید.
🎤 #علیرضا_پناهیان
📝 @sahel_aramesh
🌷 همسر شهید حمید رضا مهینی:خدا با شهادت ایشان می خواهد ما را امتحان کند. زمانی که خبر شهادت دکتر را شنیدم، گریه کردم و در همان حال دو رکعت نماز شکر خواندم و در راز و نیازم با خداوند گفتم: «خدایا! شیطان آمده تا ایمان ببرد و اکنون زمان امتحان است. بر داده و نداده ام شکرگزارم. الحمدلله علی کل نعمه ...» و من در شهادت ایشان جزء زیبایی ندیدم و آنجا حضرت زهرا (س) حضور داشت و نشانه های آن غربت بالین هنگام بیماری، نداشتن ملاقات کننده، غربت تشییع، غربت تدفین، نداشتن مجلس ختم، آرام گریه کردن بود.
شهادت رزقی است که خداوند نصیب بندگان خاص خود می کند. من دویدم و دکتر رسید؛ به دویدن نیست باید رزقت باشد. دکتر من جواهری بود و حضور ایشان را بعد از شهادت به خوبی درک می کنم. مطمئن هستم که ایشان شاهد و ناظر هستند و ماییم که غائبیم.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار حمید رضا مهینی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😇 من نمی خواهم اسطوره دروغین بسازم از خودم در جلو چشم مردم ...
😳 خانم دکتر #مهشید_صحابی همسر #شهید ، کولاک فرمودند...
☺ پیشنهاد میدهم این کلیپ را از دست ندهید!
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار حمید رضا مهینی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
238.mp3
1.89M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار حمید رضا مهینی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
#تلنگرک
همونطور که #جسم مون برای #رشد کردن و سرپا موندن به #غذا نیاز داره 🍲
#روح مونم برای #زنده موندن و #بزرگ شدن به غذا #نیاز داره 📿📖
همونطور که وقتی غذای #فاسد یا #مسموم بخوریم #مریض می شیم. 🤒
اگه به روح مونم #تغذیه ناسالم برسونیم #مریض میشه. 😰
همونطور که
هوای جسم مونو داریم 😊
باید
هوای روح مونم داشته باشیم. 😇
از ما گفتن بود ... 🙂
🏴 #محرم داره از راه می رسه.
طی #سال_گذشته برا #رشد روح مون چه کردیم؟ 🤔
📝 @sahel_aramesh
📄 #داستان_دو_قسمتی
🏘 #مستأجر_بهارخواب
🍀 #قسمت_دوم
☘ #قسمت_آخر
مرد با صدای بهم خوردن در خانه به خود آمد. زن بین اشک و آه گفت: مرد، می خواهی همینطور دست روی دست بگذاریم و شاهد جان دادن بچه هایمان باشیم؟
مرد دستانش را در پشت کمر گره کرد. داخل بهارخواب مثل مرغی پر کنده این طرف و آنطرف رفت. دنبال راه چاره می گشت. هیچ راهی به ذهنش نرسید. با ناراحتی گفت: مگر صدای بهم خوردن در را نشنیدی؟صاحب خانه رفت. من از چه کسی کمک بخواهم؟
-از همسایه ها.
-آنها هم حتما خواهند آمد؟! مگر اخلاق گند صاحب خانه را ندیده ای؟ اگر کسی بدون اجازه اش پا درون خانه بگذارد حسابش با کرام الکاتبین است.
-پس چاره چیست؟
-از درد طفلک هایمان نمی توانیم بکاهیم. برای آرام گرفتن قلب خودمان می توانیم از اینجا برویم. حداقل اینطور شاهد جان کندنشان نباشیم. صاحب خانه وقتی بفهمد آنها را برخواهد داشت و به خاک خواهد سپرد.
زن در حالی که اشک تمام پهنای صورتش را خیس کرده بود. سرش را پایین انداخت. صورت نیمه جان فرزندانش را بوسید. چند قدم می رفت، دوباره برمی گشت. می بوسید و می بوئیدشان.
مرد آنطرف بهارخواب منتظر ایستاده بود. گفت: بس کن زن، بیا برویم. نکند می خواهی شاهد جان دادنشان باشی؟
زن با نگاهی ملتمسانه گفت:بگذار تا آخرین لحظه بالای سرشان باشم. اگر شما دلش را نداری برو. ولی مجبورم نکن همراهت بیایم.
چند روزی گذشت. صاحب خانه که متوجه سوت و کوری بهارخواب شده بود، به بهانه آبیاری گلدان ها، به بهارخواب رفت.
هنگام آبیاری گلدانها بوی تعفن بدی به مشامش رسید. دور و بر بهارخواب را گشت. زیر نرده ها روی زمین چند کرم خشکیده بود.
مرد بالای سرش مابین نرده ها را نگاه کرد. یکی از بچه های مستأجرش را دید که بدنش پوسیده و کرم گرفته است. کمی بیشتر و دقیق تر نرده ها را دید زد. باز هم بوی جسد تجزیه شده می آمد. کمی آنطرف تر جسد کرم زده دیگری یافت. هر دو را با احتیاط و دستکش برداشت. کرم ها را جمع کرد. بهارخواب را شست و تمیز و مرتب چید. کودهای ارگانیکی که مستأجرش به عنوان اجاره بها گذاشته بود را برداشت و پای گلدان ها ریخت. جسد بچه ها را داخل پلاستیکی مشکی گذاشت و در سطل زباله انداخت.
زن و مرد دورادور شاهد قضایا بودند. زن از اینکه صاحب خانه بچه هایش را خاک نکرد، اخم هایش درهم رفت. با صدایی لرزان به مرد گفت: من نمی توانم دست روی دست بگذارم. باید حساب این صاحب خانه را برسم.
مرد قدری به زن نزدیک شد و گفت: زن، دست بردار. تقصیر خود ما بود. نباید بچه ها را تنها می گذاشتیم. صاحب خانه از اول گفته بود در مورد بچه مخالف است و مسئولیتی نمی پذیرد و خانه را به دو نفر کرایه می دهد. او تقصیری ندارد.
زن گره ابروهایش را بیشتر کرد و گفت: من نمی دانم. کور و کر که نبود. باید هوای همسایه را داشت یا نه؟ ما همسایه اش بودیم. نبودیم؟ تازه حداقل می توانست طفلک هایم را خاک کند. بچه های خودش هم می مردند، جسدشان را می انداخت داخل سطل زباله؟
مرد مستأصل سرش را پایین انداخت و گفت: چه بگویم؟
-هیچ نمی خواهد بگویی. فقط هر کاری من کردم همراهم باش و پشتیبانیم کن.
چند روز بعد صاحب خانه دو دمپایی پلاستیکی نو خرید و داخل بهارخواب گذاشت تا هر وقت خواست به گلها آب بدهد، آنها را بپوشد. زن با مرد قرار گذاشت هر شب به بهارخواب بروند و روی کفش های صاحب خانه خرابکاری کنند. صبح کله سحر آنقدر آواز بخواند که خواب را به صاحب خانه و اهل و عیالش حرام کند. حتی به گل و گیاهان صاحب خانه رحم نکنند.
مدتی این کار را پیشه کردند. صاحب خانه همه کارشان را تاب داشت؛ به جز از بین رفتن گلهایش را. آنها برایش حکم فرزندانش را داشتند. نمی دانست چه باید انجام دهد تا مستأجرهای قدیمش دست از آزار و اذیت بردارند.
زن صاحب خانه وارد بهارخواب شد. اطراف را پایید. با شک و تردید گفت: شاید اگر محل زندگی مطمئن تری برایشان تدارک ببینیم دست از کارشان بردارند. شاید بهتر باشد قدری وسایل داخل بهارخواب را کم کنی تا جای بیشتر و بهتری برای زندگی آنها باز شود.
خانم و آقای مستأجر وقتی دیدند بهارخواب جادارتر شده، گل از گلشان شکفت. دست از خرابکاری روی کفش ها، سر و صدای صبحگاهی و از بین بردن گیاهان کشیدند. برای جای نگهداری بچه های جدیدشان، قسمت مطمئن تری از بهارخواب را انتخاب کردند.
بچه ها در سلامت بزرگ شدند. صاحب خانه هرازگاهی به آنها سر می زد. اگر کوچکترین صدایی می آمد فورا به بهارخواب می رفت تا از حال خوش بچه ها خبر بگیرد. خانم و آقای مستأجر لبخند از روی لبانشان محو نمی شد.
آنها قبل از اینکه بچه ها بتوانند صدای ضمختی سر دهند آن دو را از بهارخواب بیرون بردند. کسب روزی حلال را یادشان دادند و به امان خدا سپردنشان.
صاحب خانه پرده جلو پنجره روبه خیابان را کنار زد. خانواده چهار نفره مستأجرهایش را دید که روی سیم برق نشسته اند. گاهی بال می گیرند و تمرین پرواز می کنند. لبخند روی لبانش نشست. زیر لب از خدا بابت سلامت این خانواده تشکر کرد. به بهار خواب رفت. کودهای ارگانیک اجاره بهایش را برداشت و پای گلدان ها ریخت.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
#ترس ی را که از #شکست خود دارم به تو می سپارم. لزومی ندارد، بنابر معیارهای #دنیا یی موفق باشم، مادام که طبق #خواسته تو #عمل می کنم، سعادتمندم. #قلب ی مملو از #ایمان ، تنها چیزی است که به آن نیازمندیم.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
🌸🍃🌸🍃🌸
#سلام_روزانه_به_ساحت_مقدس_چهارده_معصوم_علیهم_السلام
☀️السلام علیک یا رسول الله 🌸🍃
☀️السلام علیک یا فاطمه الزهرا🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن ابی طالب امیر المومنین🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسن بن علی🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسین بن علی 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن الحسین 🌸🍃
☀️السلام علیک یا محمد بن علی🌸🍃
☀️السلام علیک یا جعفر بن محمد 🌸🍃
☀️السلام علیک یا موسی بن جعفر 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن موسی 🌸🍃
☀️السلام علیک یا محمد بن علی(امام جواد) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن محمد(امام هادی) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسن بن علی (امام عسکری) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا صاحب الزمان 🌸🍃
☀️السلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته. 🌸☘🌸☘🌸❣
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان🌸🍃
☀️« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)☀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
1_207200494.mp3
5.93M
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧
🎤 دعای عهد
👌چه خوب است که هر روز صبح دعای عهد بخوانیم،
🎧 یا حداقل گوش دهیم
مدت قرائت این دعا ۶ دقیقه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان