خدایا ما رو با
قدیمیترین رفیقمون
حسین علیهالسلام محشور کن..
شبتون حسینی
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
🗓روز پنجم محرم، به یاد #عبدالله فرزند #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام و توسل به ایشان
🔘در روز عاشورا سه تن از فرزندان امام حسن مجتبی علیهالسلام به نامهای ابوبکر، قاسم و عبدالله، به شهادت رسیدند.
🏴 السلام علی عبدالله بن الحسن بن علیّ الزکی
▫️امام حسین علیهالسلام به حضرت زینب سلاماللهعلیها سفارش کرده بودند که عبدالله را نزد خود نگهدار؛ ولی عبدالله به عمهاش گفت:
«والله لا اُفارق عمّی»؛ به خدا قسم، از عمویم جدا نمیشوم.
▪️این شدت علاقه، نشان از معرفت والای او به امام زمانش است، و همچنین نشان از اینکه در مکتب حسین علیهالسلام، معرفت و ارادت به امام، حرف اول را میزند نه سن و سال.
📓کتاب الارشاد، ج۲، ص۱۱۱
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس به نام تو آغاز میکنم روزم را
صبحت بخیر رفیق ❤️❤️
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#سبک__زندگی
🌺 همسرداری به سبک علمای دین
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#انگیزشی
🧡باشخصیت بودن
اصلا سخت نیست!
💚همین که کلی جواب داری
ولی جلوی یه آدم نادان سکوت میکنی
یعنی با شخصیتی...
💛می گویند با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد!
شما گوش نکنید ...
💜چون اگر چنین بود ، از منش و شخصیت هیچکس، چیزی باقی نمی ماند !
💙هر کس، هرچه به سرت آورد ، فقط خودت باش ...
👈نگذار برخورد نادرست آدمها ، "اصالت و طبیعت" تو را خدشه دار کند
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#زندگی_جانم
یک زن با اعتماد به نفس حرفشو تو دلش نگه نمیداره
ولی بحث هم نمیکنه
فقط حرفشو آروم و متین و قاطع بیان میکنه
چنانچه ﺣﺮﻑ تان ﺣﻖ است ، ﺗﺤﻤﯿﻞ نکنید
فقط بیان کنید
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#حدیث_زندگی
پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) :
✳️ما مِنْ شابٍّ تَزَوَّجَ فی حَداثَةِ سِنِّةِ اِلاّ عَجَّ شَيطانُهُ: يا وَيْلَهُ! يا وَيْلَهُ! عَصَمَ مِنّی ثُلُـثَیْ دينِهِ. فَلْيَتَّقِ اللّه َ العَبدُ فِی الثُلُثِ الْباقی؛
✳️هر جوانی كه در دوره جوانی خود ازدواج كند ، شیطانش فریاد بر آورد كه : وای بر او دین خود را از گزند من حفظ كرد .پس بنده باید برای حفظ یك سوم دیگر دینش، تقوای الهی پیشه كند.
📚(كنز العمال . ح44441)
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
❤️@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#همسفر_جاده_عشق
💓به همسرت درهر کاری انرژی مثبت بده و آشکارا برای موفقیتش دعا کن.
💓برای احساساتش بیش ازهرچیزی ارزش قائل شو.
💓 نزد دیگران مخصوصا خانواده هایتان او را کوچک نکن
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زندگی_جانم
اینجوری اشتباهشو بگو
تا کلامت اثرگذار باشه 👌
تکه ای از فیلم «آنام»
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#نسل_طاهر¹🌺
🍭 اگر هر دوی پدر و مادر خوب باشند، خداوند بچه خوب می دهد. با خوب بودن یک نفر هم می دهد ولی زحمت تان زیاد می شود.
🍭 برای دفع ضرر فامیلِ غیر مذهبی نسبت به بچه های تان، از ذکر استغفار کمک بگیرید.
🍭 روایت داریم اگر می خواهید خانه دار شوید بچه اول را بیاورید. اگر میخواهید آنقدر داشته باشید که ببخشید بچه دوم را بیاورید. (ولی غالبا بر اثر گناه این نعمت ها از انسان ها دریغ می شود.)
🍭 مردهایی که چشم چرانی می کنند و افکار آلوده جنسی دارند فقیر می شوند.
🍭 ممکن است علت فقر مرد، کم روزی بودن زن اش باشد به دلایل مختلف؛ مانند: خواب در بین الطلوعین، قطع صله رحم، عاق والد بودن.
🍭 برای حفظ بچه ها نماز بخوانید؛ دو رکعت نماز به نیت اولاد قربه الی الله به این طریق که در رکعت اول سوره حمد و سوره قدر و در رکعت دوم سوره حمد و سوره نصر قرائت شود.
🍭 قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آفتاب مَلَکی به آسمان دنیا می آید و فقط دعای پدر و مادر مُضطَر را بالا می برد.
استادهمیز
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
یہ کاردستے
محـــــرمی خوشگڵ داریم
کیا آمـــــاده هستن؟ 💪
#محرم
#کاردستی
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 #قصههای_عزیز | قسمت اول
🔸همه مادربزرگهای دنیا توی جیبهاشون کنار نخودچی کشمش یه عالمه داستان و قصه دارن که هر بار وقتی اونها رو برامون تعریف میکنن میتوننن ساعتها به فکر فرو ببرنمون یا شگفتزدهمون کنن.
🔸عزیز جون قصه ما یه دونه از همین مادربزرگهاست کسی که قراره هر شب محرم از پرشالش برامون قصه بگه قصههای واقعی از ماجراها و روزهایی که نبودیم و آدمهایی که هیچ وقت از نزدیک ندیدیمشون.
نویسنده: حامد عسکری
#قصه_شب
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#رمان
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_چهل_نه
وقتی از میز فاصله گرفت من سریع از کافه بیرون زدم هنوز به سر خیابان نرسیده بودم که صدایش را شنیدم :
آقای رسولی چند لحظه ... آقای رسولی
نفس نفس زدن هایش نشان میداد اون مسیر را دویده ... منتظرش نماندم و اولین تاکسی را سوار شدم ...
با خودم گفتم به تو چه ربطی داره که من میخوام چیکار کنم ... ؟ دختره ی پرو ...
تو خیابونا پرسه میزدم و منتظر یه فرصت بودم ، رفتم پیش یکی از رفقام اینقدر مشروب خوردم که مرگ راحتی داشته باشم ...
همین که پا به خونه گذاشتم دیدم استاد حسینی داخل محوطه نشسته با تعجب بهش نگاه کردم که صدای مهدا بهم فهماند تمام این مدت دنبالم بوده ...
ـ آقا امیر الان حالتون خوب نیست ... میخوایـــ...
نذاشتم حرفش تموم بشه و سیلی محکمی نثارش کردم ...
هر حرفی از دهنم در میومد بارش می کردم حالم خوب نبود ...
اما تنها چیزی که ازش دیدم یه هاله اشک بود ...
نه فریاد نه فحش نه ...
بدون توجه به بغض گلوگیرش و نگاه پر از سوال استاد ، از پله های آپارتمانم بالا رفتم
به پشت بام که رسیدم حس کردم همه چیز تمومه ....
طولی نکشید که لبه ساختمان ایستادم با مرگ فاصله ای نداشتم ... پریدم ... ولی دستی با قدرت نگهم داشت وقتی نگاه کردم دیدم ....
همون دختری که جای پنج تا انگشتم روی صورتش مونده نجاتم داده ...
هر چی خواستم دستمو از دستش بیرون بکشم نشد که نشد ... مغزم درست کار نمیکرد من فقط مرگو میخواستم ...
با تمام جونی که داشتم اونم کشیدم بسمت خودم که تکیه اشو از لبه ی پشت بام از دست داد و اونم پرت شد ولی به موقع با دست آزادش سکو رو گرفت عربده میکشید و میخواستم ولم کنه ولی ....
اینقدر با ناخونام روی دستش کشیدم که دستش خون افتاد ...
یه لحظه انگار فکری به ذهنش اومده باشه با شتاب منو پرت کرد منم با خیال اینکه راحت میشم از این زندگی مطیعانه عمل کردم ...
با ضربه صورتم به کف پشت بام متوجه شدم اون نجاتم داده ولی هنوز خودش آویزون بود ...
برایم عجیب بود اینهمه قدرت از یه دختر...
اصلا تو حال خودم نبودم و متوجه نشده بودم ، علاوه بر استادحسینی و همسایه ها ، آتش نشانی و پلیس هم حاضرن...
نفهمیدم مهدا خانوم چه طوری نجات پیدا کرد و بی حال یه گوشه نشسته بودم که خواستن منو بجرم اقدام به قتل ببرن زندان ولی ....
باز هم مهدا نذاشت واقعا نمیخواستم بکشمش فقط میخواستم خودمو از بین ببرم اون شب آمبولانسی که خبر شده بود دست مهدا خانومو بست و به حال روز ندار من رسید ...
وقتی اوضاع آروم شد خانم فاتح تونست منو از دست پلیس و بیمارستان نجات بده و ثابت کنه در اون لحظه واقعا مشکل روخی داشتم نیمه شب شده بود ...
وقتی از آگاهی بیرون اومدیم یه پسر جوون با یه آقای دیگه که از آشنا های مهدا بودن همراه من اومدن خونه تا مراقبم باشن کار دست خودم ندم ...
بعدا فهمیدم یکیش برادرش بود و دیگری شوهر دوستش ، برادرش که اینقدر شوخ طبع بود تا منو نخندوند ولم نکرد ...
بعد از اون اتفاق هر روز مثل یه پرستار که به بیمارش میرسه همراه برادرش به دیدنم میومد تقریبا دو ماه گذشت تا به زندگی برگردم ... زمان و مکان از دستم خارج شده بود ... که ....
#ادامه_دارد...
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
💖@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ