#حاج_قاسم:
اگر داخل هواپیما بنشینم، بین اینکه یک بچه حزب اللهی یا به تعبیری یک سوسولی کنار من بنشیند ترجیح میدهم آن سوسول کنار من بنشیند
با همه ارتباط خوب و مثبت برقرار کنید حتی با کسانی که ظاهرشان با شما متفاوت است.
ما عادت کردیم فقط جمعهای خودمان را داشته باشیم، دعای کمیل خودمان، مجموعه خودمان.
ما باید نظام را حفظ کنیم.
ارتباط با آحاد جامعه بهشرطی که شما
رنگ بدهید، نه رنگ بگیرید؛ این ارزش
است!
#جان_فدا
#حاج_قاسم
طبیعیه که با دیدن این عکس از زنده بودنم خجالت کشیدم..؟
چرا برات نـمـُردم؟..🥀
چرا با تموم کارات،تلاشات چیزی برا خودت نخواستی..؟💔
وقتی مستندات،روایات،خاطراتِ مردم و تو رسانهها میبینم ..
وقتی از مردونگیت میگن،از حمایتات،از زحمتات،از مهربونیات،از خونهخرابکردنِ دشمــنات،از پدری کردن برا یتیما..
آب رسانی ب مناطق محروم..
مسجد سازی،مدرسه سازی،جذب بچه ها تو تیم ورزشی..
ملاقات با خانواده جانبازان،شهدا،معلولین..
مشورت با اهل دلا تو حرفه های مختلف..
مبارزت تو میدون..
نابودی داعش،داعشی که هشـتاد درصدِ سوریه رو اشغال کرده بود...
کمک ب مظلومین،ن تنها تو ایران تو سراسر جهان،.. یمن،فلسطین،عراق،لبنان، سوریه..
بحث معنویش ک بماند..
بلند گریهکردنات تو روضه های مادر بماند..
سینه زدنات تو بیرق امام حسین بماند..
قنـوتِ ربـّنات بماند..
دیدم نمیتونم بشمارم..
واقعا چطور میشه یه آدم همه این کارارو باهم انجام داده باشه؟؟💔
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#خودنوشت
#حکایت
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ !
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ !
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ
ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ...
ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ...
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،
درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري رو مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد.
حضرت پرسيد علت چيست؟
ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتي اسيب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده اي طناب بزرگ به طرف ما رها کرد. و با ان قسمتهاي اسيب ديده کشتي را بستيم.
نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم.
حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود:
خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي.
اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند براي حال تو بيش از ديگران آگاه هست...
خالق من بهشتي دارد،«نزديک زيبا و بزرگ»...
و دوزخي دارد به گمانم «کوچک و بعيد»
و در پي دليلي ست که ببخشد ما را،،،
گاهي به بهانه دعايي در حق ديگري...
شايد امروز آن روز بي دليل باشد،،،
•°🕊
حسینهمیشہمےگفت:
افتخارنسلمااینہڪہ
داریمتوعصروزمانےزندگےمےڪنیمڪہ
قرارهاسرائیلتواوندورهوبہ دستمانابودبشہ..
💛| #شهیدحسینولایتیفر
جدی گرفتهایم
زندگیِ دنیایی را
و شوخی گرفتیم قیامت را
ڪاش
قبل از اینڪه بیدارمان ڪنند
بیدار شویم !'
روزی #سردار برای دیدن نوهاش که تازه به دنیا آمده بود به بیمارستان رفت. پرستاران از دیدن سردار خیلی خوشحال شدند، اما رویشان نمیشد جلو بروند.
سردار خودش پیش پرستارها رفت و خیلی گرم با آنها سلام و احوالپرسی کرد.
پرستارها که صمیمیت حاج قاسم را دیدند، خیلی زود یکییکی به سراغ ایشان رفتند.
بعد از سلام و احوالپرسی، دکترها و پرستارها دور سردار جمع شدند تا عکس یادگاری بگیرند. همه آماده بودند و با لبخند منتظر گرفتن عکس بودند. اما ناگهان سردار سرش را برگرداند و به نظافتچی که سالن را نظافت میکرد اشارهکرد. سردار او را صدا کرد و گفت: «شما هم در عکس یادگاری ما باشید.»
#حاج_قاسم هیچ وقت مغرور نشد. او قدرت، ثروت، سواد و زیبایی را نشانهی بهتر بودن انسانها نمی دانست و به همه احترام می گذاشت..
#جان_فدا
توییت #امین_بسطامی
فاز جدید جنگ هیبریدی شکل گرفته
مراقب باشید در زمین دشمن بازی نکنید ...
این بازی تکراریست
[ســآحـِݪِآࢪامـِشٰ]
خواب حاجی رو دیده بود؛ ازش پرسید بود حاجی اون لحظه انفجار چجوری بود؟! . . .💔 #لبیک_یا_خامنه_ای #ام
#سردار وقتـی سیدالشهدا رو از تو ماشین، از دور دیدی..
وقتی بهت گفت بیا...
وقتی موقع آسمونی شدنت بود..
نگفتی ماها چی میکشیم بعد رفتنت؟💔
[ســآحـِݪِآࢪامـِشٰ]
بلنـد شو علمــدار
علـم رو بلنــد کن.. 🥀🖤
#جان_فدا