💠 #چله_ی_زیارت_عاشورا 20
▪️حضرت امام صادق (علیه السلام) فرموده:هرکس بوسیله خواندن #زیارت_عاشورا ، جدم حسین (علیه السلام) را زیارت کند (چه از راه دور یا نزدیک) به خدا قسم خداوند هر حاجت مادی و معنوی داشته باشد به او می دهد.
▪️به نیابت از آقا و مولایمان امام زمان علیه السلام با هم زمزمه میکنیم :
♦️ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ یا اَباعَبْدِاللَّهِ .....
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#محتواي_دعا
دعای #چهل_نه
جهت دفع کيد و مکر دشمنان و بازگردانيدن سختي و شکنجهي ايشان
عنوان دعا چنين است:
و کان من دعائه عليهالسلام في دفاع کيد الاعداء، و رد باسهم، از دعاهاي امام (ع) در جهت دفع کيد و مکر دشمنان و بازگردانيدن سختي و شکنجهي ايشان است.
در روايات معصومين (ع) آمده است که دعا سپر مومن است، و سپر چنانکه ميدانيم شخص را از حمله دشمنان در امان ميدارد. اين دعا در ضمن بيان معارف الهي و خداشناسي راههاي مبارزه با دشمنان را به ما ميآموزد. امام (ع) دعا را اينگونه آغاز ميفرمايند:
الهي هديتني فلهوت، و وعظت فقسوت، و ابليت الجميل فعصيت، اي خداي من راهنمائيم کردي پس غافل مانده و به کار بيهوده مشغول شدم و پندم دادي پس سختدل گشتم، و نعمت نيکو عطا نمودي پس نافرماني کردم.
امام (ع) در اين عبارات کوتاه به پارهاي نارساييها که موجب غلبهي دشمن، و اجرا شدن نقشههاي او ميشود اشاره ميفرمايند که عبارتند از:
1- غفلت و افتادن در ورطهي لهو و لعب
2- عمل نکردن به سفارشات و موعظههاي الهي
3- استفادهي صحيح نکردن از امکانات و نعمتها
و سپس با اشاره به توحيد ميفرمايد:
و وسيلتي اليک التوحيد، و دستاويزم به سوي تو توحيد و يگانهپرستي است.
و اينکه خداوند چگونه شر دشمني که شمشير از نيام کشيده، و شر ستمگر فريبکار و شر حسود را دفع مينمايد، از جمله مطالبي است که در فراز بعدي دعا عنوان شده است.
و در خاتمه، پيامبر (ص) و علي (ع) را وسيلهي تقرب به خدا قرار داده و به ما ميآموزد تا اينگونه از خداوند مسئلت کنيم: اللهم فاني اتقرب اليک بالمحمديه الرفيعه و العلويه البيضاء، و اتوجه اليک بهما...،
خدايا پس من به وسيلهي منزلت رفيع محمد (ص) و مقام روشن علي (ع) به سوي تو تقرب ميجويم و به سبب آنان به درگاهت رو ميآورم...
#محتواي_دعا_چهل_نه
⏺کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#انس_با_قرآن
⏪برنامه ی روزنامه ی
✅ #ختم_قرآن کریم
👈 روزی یک صفحه
#صفحه_501
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ اعمال روزها و شب های #هفته
🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز #شنبه
👉🏻 1da.ir/TXfZ6s2I
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️لاتی که با عشق به امام حسین علیه السلام عارف شد !!!!
🔴 #رسول_ترک یکه بزن محله بود؛ از آن آدمهایی که خدا نکند دست به تیزی شوند و به سیم آخر بزنند. اما رسول قصه ما سرنوشتی عجیب در انتظارش بود. او با تمام رذایل اخلاقی، یک ویژگی مهم داشت؛ از کودکی با محبت امام حسین علیهالسلام بزرگ شده بود و برای هیئت و عزای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام حرمت قائل بود و همین ارادت دستش را گرفت؛ آنقدر که او را تبدیل کرد به یکی از اولیاء الهی؛ کسی که روزگاری نفسش بوی شراب و نجاست میداد با عشق به اهلبیت (علیهمالسلام) طلا شد و مدتی بعد مردم نفسش را مقدس میدانستند و معروف شده بود ، وی «آزاد شده امام حسین علیه السلام» است و حتماً حکمتهایی زیادی در زندگی او وجود دارد؛ مردی که سبک زندگی اش را با عشق مولا تغییر داد و رستگار شد.
📔 https://plink.ir/si4f8
✳️ مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامنگیر یا رب منزلی بود
هنر بیعیب حرمان نیست لیکن
ز من محروم تر کی سائلی بود
بر این جان پریشان رحمت آرید
که وقتی کاردانی کاملی بود
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود
مگو دیگر که #حافظ نکته دان است
که ما دیدیم و محکم جاهلی بود
🔅 برنامه ی روزانه #حافظ_خوانی
#حافظ #حافظ_غزل_217
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️لاتی که با عشق به امام حسین علیه السلام عارف شد !!!! 🔴 #رسول_ترک یکه بزن محله بود؛ از آن آدمها
🔴این غزل تقریبا نشان میدهد که حافظ ابتدا یک شخصیت رسمی ومصلحت اندیش داشته وغم دل راباتبدیرمعمولی رفع میکرده وباعث پشتگرمی صاحبدلان نیز بوده است وکاردان وکامل حساب میشده وبعد اینچنین دل مصلحت اندیش را به قول خودش در کوی جانان ازدست داده واز تعلیم عشق
بهر ه مند گردیده وبیت آخر ظاهرا تلمیحی است برگذشته اش که خود را محکم جاهلی دانسته است
بدنیست احوال #مولوی را به یاد بیاوریم که ابتدا یک دیندار رسمی وسجاده نشین با وقاری بوده وبعد در
ملاقات با شمس احوالش دگرگون گردیده است
در مورد #عطار هم گفته شده که مرگ ارادی یک درویش باعث انقلاب روحی او شده ودر مورد #سنائی هم گفته شده که از شنیدن سخن خاصی
ناگهان متحول گردیده است و نیز مرحوم محمد جواد #انصاری_همدانی ره ....به هر حال همه اهل معرفت دستخوش انقلاب روحی شده اند منتها بعضی ناگهانی بوده وکسانیکه که خبر خاصی ازتحول آنها نرسیده مسلما تحول تدریجی داشته اند
در مورد حافظ خبرخاصی در این مورد نداریم ولی به نظر میرسد که او در غزل فوق به تحول روحی خود اشاره کرده است
آیا تحول مزبور چه تعریف و توجیهی میتواند داشته باشد؟باتوجه به احوال این بزرگان میتوان گفت که آن عدول از کیش ومرام میراثی ورسمی و رسیدن به کیش فطری و نوعی بیداری است (گویا به نسبت در بعضی کسان ازهمه اقوام وملل این حالت پیش میآید)
#حافظ #حافظ_غزل_217
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ سرآغاز دفتر دوم مثنوی معنوی
قسمت اول
🔴مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت تو فرزند نو
خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
چون ضیاء الحق حسام الدین عنان
باز گردانید ز اوج آسمان
چون به معراج حقایق رفته بود
بیبهارش غنچهها ناکفته بود
چون ز دریا سوی ساحل بازگشت
چنگ شعر مثنوی با ساز گشت
مثنوی که صیقل ارواح بود
باز گشتش روز استفتاح بود
مطلع تاریخ این سودا و سود
سال اندر ششصد و شصت و دو بود
بلبلی زینجا برفت و بازگشت
بهر صید این معانی بازگشت
ساعد شه مسکن این باز باد
تا ابد بر خلق این در باز باد
آفت این در هوا و شهوتست
ورنه اینجا شربت اندر شربتست
این دهان بر بند تا بینی عیان
چشمبند آن جهان حلق و دهان
ای دهان تو خود دهانهٔ دوزخی
وی جهان تو بر مثال برزخی
نور باقی پهلوی دنیای دون
شیر صافی پهلوی جوهای خون
چون درو گامی زنی بی احتیاط
شیر تو خون میشودر از اختلاط
یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس
شد فراق صدر جنت طوق نفس
همچو دیو از وی فرشته میگریخت
بهر نانی چند آب چشم ریخت
گرچه یک مو بد گنه کو جسته بود
لیک آن مو در دو دیده رسته بود
بود آدم دیدهٔ نور قدیم
موی در دیده بود کوه عظیم
گر در آن آدم بکردی مشورت
در پشیمانی نگفتی معذرت
زانک با عقلی چو عقلی جفت شد
مانع بد فعلی و بد گفت شد
نفس با نفس دگر چون یار شد
عقل جزوی عاطل و بیکار شد
چون ز تنهایی تو نومیدی شوی
زیر سایهٔ یار خورشیدی شوی
رو بجو یار خدایی را تو زود
چون چنان کردی خدا یار تو بود
آنک در خلوت نظر بر دوختست
آخر آن را هم ز یار آموختست
خلوت از اغیار باید نه ز یار
پوستین بهر دی آمد نه بهار
عقل با عقل دگر دوتا شود
نور افزون گشت و ره پیدا شود
نفس با نفس دگر خندان شود
ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود
یار چشم تست ای مرد شکار
از خس و خاشاک او را پاک دار
هین بجاروب زبان گردی مکن
چشم را از خس رهآوردی مکن
چون که مؤمن آینهٔ مؤمن بود
روی او ز آلودگی ایمن بود
یار آیینست جان را در حزن
در رخ آیینه ای جان دم مزن
تا نپوشد روی خود را در دمت
دم فرو خوردن بباید هر دمت
ادامه دارد ....
#اول_دفتر_دوم #مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ سرآغاز دفتر دوم مثنوی معنوی
قسمت دوم
کم ز خاکی چونک خاکی یار یافت
از بهاری صد هزار انوار یافت
آن درختی کو شود با یار جفت
از هوای خوش ز سر تا پا شکفت
در خزان چون دید او یار خلاف
در کشید او رو و سر زیر لحاف
گفت یار بد بلا آشفتنست
چونک او آمد طریقم خفتنست
پس بخسپم باشم از اصحاب کهف
به ز دقیانوس آن محبوس لهف
یقظهشان مصروف دقیانوس بود
خوابشان سرمایهٔ ناموس بود
خواب بیداریست چون با دانشست
وای بیداری که با نادان نشست
چونک زاغان خیمه بر بهمن زدند
بلبلان پنهان شدند و تن زدند
زانک بی گلزار بلبل خامشست
غیبت خورشید بیداریکشست
آفتابا ترک این گلشن کنی
تا که تحت الارض را روشن کنی
آفتاب معرفت را نقل نیست
مشرق او غیر جان و عقل نیست
خاصه خورشید کمالی کان سریست
روز و شب کردار او روشنگریست
مطلع شمس آی گر اسکندری
بعد از آن هرجا روی نیکو فری
بعد از آن هر جا روی مشرق شود
شرقها بر مغربت عاشق شود
حس خفاشت سوی مغرب دوان
حس درپاشت سوی مشرق روان
راه حس راه خرانست ای سوار
ای خران را تو مزاحم شرم دار
پنج حسی هست جز این پنج حس
آن چو زر سرخ و این حسها چو مس
اندر آن بازار کاهل محشرند
حس مس را چون حس زر کی خرند
حس ابدان قوت ظلمت میخورد
حس جان از آفتابی میچرد
ای ببرده رخت حسها سوی غیب
دست چون موسی برون آور ز جیب
ای صفاتت آفتاب معرفت
و آفتاب چرخ بند یک صفت
گاه خورشیدی و گه دریا شوی
گاه کوه قاف و گه عنقا شوی
تو نه این باشی نه آن در ذات خویش
ای فزون از وهمها وز بیش بیش
روح با علمست و با عقلست یار
روح را با تازی و ترکی چه کار
از تو ای بی نقش با چندین صور
هم مشبه هم موحد خیرهسر
گه مشبه را موحد میکند
گه موحد را صور ره میزند
گه ترا گوید ز مستی بوالحسن
یا صغیر السن یا رطب البدن
گاه نقش خویش ویران میکند
آن پی تنزیه جانان میکند
چشم حس را هست مذهب اعتزال
دیدهٔ عقلست سنی در وصال
سخرهٔ حساند اهل اعتزال
خویش را سنی نمایند از ضلال
هر که بیرون شد ز حس سنی ویست
اهل بینش چشم عقل خوشپیست
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
گر نبودی حس دیگر مر ترا
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنیآدم مکرم کی بدی
کی به حس مشترک محرم شدی
نامصور یا #مصور گفتنت
باطل آمد بی ز صورت رفتنت
نامصور یا مصور پیش اوست
کو همه مغزست و بیرون شد ز پوست
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ سرآغاز دفتر دوم مثنوی معنوی
قسمت سوم
گر تو کوری نیست بر اعمی حرج
ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج
پردههای دیده را داروی صبر
هم بسوزد هم بسازد شرح صدر
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
چون خلیل آمد خیال یار من
صورتش بت معنی او بتشکن
شکر یزدان را که چون او شد پدید
در خیالش جان خیال خود بدید
خاک درگاهت دلم را میفریفت
خاک بر وی کو ز خاکت میشکیفت
گفتم ار خوبم پذیرم این ازو
ورنه خود خندید بر من زشترو
چاره آن باشد که خود را بنگرم
ورنه او خندد مرا من کی خرم
او جمیلست و محب للجمال
کی جوان نو گزیند پیر زال
خوب خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قسم باطل باطلان را میکشند
باقیان از باقیان هم سرخوشند
ناریان مر ناریان را جاذباند
نوریان مر نوریان را طالباند
چشم چون بستی ترا جان کند نیست
چشم را از نور روزن صبر نیست
چشم چون بستی ترا تاسه گرفت
نور چشم از نور روزن کی شکفت
تاسهٔ تو جذب نور چشم بود
تا بپیوندد به نور روز زود
چشم باز ار تاسه گیرد مر ترا
دانک چشم دل ببستی بر گشا
آن تقاضای دو چشم دل شناس
کو همیجوید ضیای بیقیاس
چون فراق آن دو نور بیثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات
پس فراق آن دو نور پایدار
تا سه میآرد مر آن را پاس دار
او چو میخواند مرا من بنگرم
لایق جذبم و یا بد پیکرم
گر لطیفی زشت را در پی کند
تسخری باشد که او بر وی کند
کی ببینم روی خود را ای عجب
تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب
نقش جان خویش من جستم بسی
هیچ میننمود نقشم از کسی
گفتم آخر آینه از بهر چیست
تا بداند هر کسی کو چیست و کیست
آینهٔ آهن برای پوستهاست
آینهٔ سیمای جان سنگیبهاست
آینهٔ جان نیست الا روی یار
روی آن یاری که باشد زان دیار
گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو
رو به دریا کار بر ناید بجو
زین طلب بنده به کوی تو رسید
درد مریم را به خرمابن کشید
دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد
شد دل نادیده غرق دیده شد
آینهٔ کلی ترا دیدم ابد
دیدم اندر چشم تو من نقش خود
گفتم آخر خویش را من یافتم
در دو چشمش راه روشن یافتم
گفت وهمم کان خیال تست هان
ذات خود را از خیال خود بدان
نقش من از چشم تو آواز داد
که منم تو تو منی در اتحاد
کاندرین چشم منیر بی زوال
از حقایق راه کی یابد خیال
در دو چشم غیر من تو نقش خود
گر ببینی آن خیالی دان و رد
زانک سرمهٔ نیستی در میکشد
باده از تصویر شیطان میچشد
چشمشان خانهٔ خیالست و عدم
نیستها را هست بیند لاجرم
چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال
خانهٔ هستیست نه خانهٔ خیال
تا یکی مو باشد از تو پیش چشم
در خیالت گوهری باشد چو یشم
یشم را آنگه شناسی از گهر
کز خیال خود کنی کلی عبر
یک حکایت بشنو ای گوهر شناس
تا بدانی تو عیان را از قیاس
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_1
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#هزار_قانون_زندگی
از #مثنوی_معنوی
قانون 21
مؤمنان را بُرد باشد عاقبت
بر منافـق مـات اندر آخـرت
سرانجامِ مؤمنان و حق جویان و حق خواهان، رستگاری و برنده شدن در مسابقه زندگی است. چرا که در پایان کار، زمان درو کردن محصول عمر فرا می رسد و آنانکه راستی پیشه کردند و صراط حق رفتند با رهایی و سعادتمندی مواجه می شوند و آنان که با خود و با خلق و با خداوند نفاق ورزیدند و با حیله و نیرنگ زیستند و راه صدق و صفا نرفتند، دچار زیانکاری خواهند شد و چون درخت تلخ کاشتند، ناگزیر محصول تلخ نصیب آنان می شود. دو رنگی و نفاق علاوه بر اینکه نتایج ناگواری در پی دارد، انسان را در طول زندگی به عدم دستیابی به آرامش درونی مبتلا می کند و همواره بر نگرانی او می افزاید و زندگی و مرگش را با سختی ها و دشواری های فراوان مواجه می سازد.
هرکس در پایان کار به سوی جایگاه ابدی که خود برای خویش فراهم کرده است، رهنمون می شود. آنکه گندم کاشته است گندم درو می کند و آنکه بذر جو پاشیده است محصول جو برداشت می کند.
#مولوی #مثنوی_معنوی_11
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
#صحیفه_سجادیه_صفحه_ای
#صفحه_172
دعای #سی_یک
🌹 دعای سیدالساجدین (علیه السلام )
" در یاد کردن #توبه و درخواست آن "
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2