نه فقط انسانها قادر نيستند حق بندگى خداوند را ادا كنند و آنطور كه شايسته و سزاوار است او را عبادت و اطاعت نمايند بلكه فرشتگان نيز با آنكه از غرايز حيوانى و شهوات نفسانى منزه و مبرا هستند از بندگى و عبوديتى كه شايستهى مقام مقدس ربوبى است عاجز و ناتواناند.
على عليهالسلام در وصف فرشتگان از اين نظر چنين فرموده است:
فرشتگان با مكانتشان از تو، منزلتشان نزد تو، و تجمع تمايلاتشان در تو، و بسيارى اطاعتشان براى تو، و كمى غفلتشان از فرمان تو، اگر ببينند باطن آنچه را كه از تو بر آنان پنهان است اعمال خود را ناچيز مىشمرند و آنها را بر خود عيب مىگيرند و مىفهمند كه حق بندگى را در پيشگاه مقدست انجام ندادهاند و آنطور كه بايد تو را اطاعت ننمودهاند.
افراد باايمان عبادت و اطاعت خود را در پيشگاه الهى هر قدر بسيار باشد كم و كوچك مىشمرند و همچنين تخلفات و معاصى خويش را هر قدر هم كوچك باشد بزرگ به حساب مىآورند و با توجه به اينكه معرفت افراد باايمان و درك معنوى آنان متفاوت است، كوچك شمردن طاعت و بزرگ شمردن معصيت در نظر آنان نيز متفاوت خواهد بود.
يك مرد اعرابى از على (ع) پرسيد: درجات محبين چيست؟ حضرت فرمود: پايينترين درجه براى كسى است كه طاعت خود را كوچك تلقى كند و معصيت خود را بزرگ ببيند و چنين گمان داشته باشد كه در دنيا و آخرت هيچ كس جز او مورد موآخذهى حضرت بارىتعالى نيست. مرد اعرابى از شنيدن اين كلام بيهوش شد. چون به هوش آمد از حضرت پرسيد: آيا درجهاى از اين بالاتر هم وجود دارد؟ فرمود: بلى، هفتاد درجه.
افراد باايمان حتى اولياى بزرگ خداوند و همچنين فرشتگان الهى قادر نيستند حق بندگى خداوند را آنطور كه شايسته است بجا آورند و به نسبت معرفتى كه دارند عبادتها و اطاعتهاى خويشتن را كوچك و كوچكتر مىشمرند و اعتراف دارند كه:
ما عبدناك حق عبادتك.
امام سجاد (ع) به پيشگاه خداوند عرض مىكند:
و استقلال الخير و ان كثر من قولى و فعلى.
*اگر مقصود حضرت زينالعابدين (ع) از كلمهى «خير» كه در اين عبارت آمده بندگى و اطاعت باشد معناى سخن امام آن مىشود كه:
بار الها! موفقم بدار تا عباداتى را كه با زبان و عمل در پيشگاه مقدست انجام دادهام، گرچه بسيار باشد، آن را قليل و كم بشمرم.
در اين صورت، مدلول دعاى امام يك امر توحيدى و اعتقادى است و مفاد آن اعتراف به اين مهم است كه:
پروردگارا! بندگانت با سعى و مجاهدهى بسيار قادر نيستند حق بندگيت را ادا كنند و عباداتى را كه شايستهى مقام مقدس توست انجام دهند.
*اگر مقصود حضرت زينالعابدين (ع) از كلمهى «خير» كه در جملهى دعا آمده نيكى و احسان به مردم با زبان و عمل باشد، همچنان لازم است احسانكننده عمل خير خود را هر چند بزرگ باشد كوچك بشمرد، زيرا بزرگ به حساب آوردن آن
اولا براى دريافتكنندهى احسان ناگوار و سنگين خواهد بود
و ثانيا از بزرگ وانمود كردن احسان استشمام منتگذارى مىشود و اين كار، مرضى خداوند و اولياى گرامى اسلام نيست.
مردى به رسول اكرم (ص) عرض كرد: دوست دارم بهترين مردم باشم. فرمود: بهترين مردم كسى است كه نفعش عايد مردم گردد، پس تو كوشش كن كه وجودت براى مردم نافع باشد.
على (ع) فرموده: بر شما باد به مبادرت در اعمال خير و چنان نشود كه ديگر اقوام و ملل بر شما پيشى گيرند و در كار خير از شما شايستهتر باشند.
در روايات اسلامى اعمال نيك با زبان و كار، به عناوين مختلفى از قبيل «ايثار»، «مواسات»، «ادخال سرور»، «عمل معروف»، «خير» و «احسان» آمده است.
به رسول اكرم (ص) عرض شد: كدامين مردم نزد شما محبوبترند؟ فرمود: آنانكه وجودشان براى مردم نافعتر است. عرض شد: كدام عمل افضل و برتر است؟ فرمود: دل مومن را شاد كردن. عرض شد: سرور مومن در چيست؟ فرمود: گرسنگيش را با غذا برطرف نمودن، غصه و اندوهش را گشودن، دينش را ادا كردن. سپس فرمود: هر كس براى حاجت برادرش با او برود اجرش همانند يك ماه روزه گرفتن و اعتكاف نمودن است. كسى كه به منظور اعانت با مظلومى برود خداوند در روزى كه قدمهاى مردم لرزان است قدم او را ثابت نگاه مىدارد.
در مكتب آسمانى اسلام برآوردن حاجات، حل مشكلات، حمايت از مظلومان، و خلاصه، هر نوع خدمتى به مردم با مال و جاه، زبان و قلم، به هر وسيله و هر شكل كه باشد، رحمتى است كه از طرف حضرت بارىتعالى شامل حال خدمتگزاران مىشود. شايسته است افراد نيكوكار از اين فرصت پرارزش استفاده كنند، مشكل گرفتاران را حل نمايند، و خويشتن را از رحمت و فيض الهى بهرهمند سازند .
اسماعيل بن عمار صيرفى حضور امام صادق (ع) شرفياب شد. عرض كرد: فدايت شوم، آيا مومن براى مومن رحمت است؟ فرمود: بلى. عرض كردم: اين چگونه است؟ فرمود: هر مومنى براى حاجتى نزد برادر مومن خود مىآيد اين آمدن، رحمتى است از طرف بارىتعالى كه به سوى او سوق داده شده و صاحب حاجت مسبب آن بوده است. اگر شخص مورد مراجعه حاجت او را برآورد با عمل خود، رحمت الهى را قبول نموده است و اگر حاجت او را برنياورد با آنكه قدرت برآوردن داشته رحمت الهى را از خود گردانده است. خداوند اين رحمت را تا قيامت ذخيره مىكند و در آن روز شخصى را كه حاجتش برآورده نشده بر آن رحمت حاكم مىگرداند، اگر بخواهد آن را به خودش اختصاص مىدهد و اگر بخواهد به ديگرى برگذار مىكند. سپس امام (ع) از اسماعيل پرسيد: به نظر تو آن رحمت الهى را به چه كسى وامىگذارد؟ اسماعيل عرض كرد: گمان نمىكنم آن رحمت را از خود بگرداند. فرمود: گمان نكن بلكه يقين داشته باش كه آن را به كسى جز خودش وانمىگذارد.
گاهى فرد باايمان براى حاجت خود به برادر دينيش مراجعه مىكند. او با نفوذ كلام و محبوبيتى كه در جامعه دارد مىتواند مشكل او را به آسانى حل كند و با گفتن كلمهاى حاجتش را برآورده سازد. اگر چنين كند، به فرمودهى امام صادق (ع) با اين عمل خير، خويشتن را از رحمت الهى، كه صاحب حاجت، آن را با خود آورده است برخوردار مىسازد.
رسول اكرم (ص) فرموده: قسم به كسى كه جانم در قبضهى قدرت اوست، مردم هيچ ارفاقى نكردهاند كه محبوبتر از سخن خير باشد.
كسانى كه در قلوب مردم پايگاه معنوى دارند و از جاه و محبوبيت بهرهمندند بايد از اين نعمت همانند ديگر نعمتها به نفع مردم استفاده كنند و حوايجشان را برآورده سازند، غافل نباشند از اينكه خداوند در قيامت از صاحبان جاه همانند مالداران پرسش مىكند و آنان را مورد مواخذه قرار مىدهد.
رسول اكرم (ص) فرمود: در قيامت خداوند از جاه بندهى خود مىپرسد، همانطور كه از مالش. مىگويد به تو جاه دادم، آيا با نعمت جاه، مظلومى را مورد حمايت قرار دادى يا مصيبتزدهاى را يارى نمودى؟
اگر كلمهى «خير» كه در دعاى امام سجاد (ع) آمده «و استقلال الخير و ان كثر من قولى و فعلى»
نيكى و احسان قولى و عملى با مال و جاه و ديگر عوامل باشد معناى كلام امام، آن مىشود كه عرض مىكند:
بار الها! موفقم بدار خير و احسانى را كه با زبان و عمل انجام مىدهم هر قدر بزرگ باشد آن را كوچك بشمرم.
حضرت رضا (ع) فرموده: عمل معروف، تتميم و تكميل نمىشود مگر با سه وصف: زود انجام دادن، كوچك شمردن، و پنهان داشتن. با عجله در كار خير آن را گوارا مىسازى، با كوچك شمردنش آن را بزرگ مىنمايى، و با پنهان داشتن آن را تتميم نمودهاى.
ائمهى معصومين عليهمالسلام با كرامت نفس و طبع بلندى كه داشتند نه تنها خدمتهاى بزرگ خود را كه نسبت به مردم مىنمودند كوچك مىشمردند
بلكه در پارهاى از مواقع عذر مىخواستند.
شخص عربى وارد مدينه شد، از اهالى پرسيد كريمترين مرد در اين شهر كيست؟ او را به حضرت حسين بن على عليهماالسلام راهنمايى نمودند. شرفياب محضر مباركش شد. سه شعر گفت كه شعر سومش از مراتب معرفت او به تعاليم حياتبخش اسلام و ارزش خدمتهاى رسول گرامى (ص) و على (ع) حكايت مىكرد.
اگر جد و پدر بزرگوارت نمىبودند، جايگاه همهى ما در دوزخ بود.
امام (ع) به #قنبر فرمود: از مال حجاز چيزى باقى مانده؟ عرض كرد: بلى، چهار هزار دينار. فرمود بياور، چه آنكه براى دينارها كسى آمده كه از ما اولى و احق به آنهاست. آنگاه حضرت جامهى كوچك سياهرنگى را كه روى لباس پوشيده بود از بر به درآورد، پولها را در آن ريخت و جامه را پيچيد، براى آنكه عرب در موقع دريافت پول با حضرت مواجه نباشد و شرمنده نشود، دست خود را از شكاف در بيرون نمود و فرمود: بگير اين مبلغ را كه من از تو عذر مىخواهم، بدان كه من دوستدار تو هستم.
حضرت حسين (ع) چهار هزار دينار طلا با اين همه ادب و احترام به آن مرد مىدهد و اين مبلغ بزرگ را آنقدر كوچك به حساب مىآورد كه از عرب عذرخواهى مىنمايد.