eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ گفت پیغامبر که اصحابی نجوم (بهتر است بگوییم : گفت پیغمبر که اهلی کالنجوم ره ‌روان را شمع و شیطان را رجوم هر کسی را گر بدی آن چشم و زور کو گرفتی ز آفتاب چرخ نور کی ستاره حاجتستی ای ذلیل که بدی بر نور خورشید او دلیل ماه می‌گوید به خاک و ابر و فی من بشر بودم ولی یوحی الی چون شما تاریک بودم در نهاد وحی خورشیدم چنین نوری بداد ظلمتی دارم به نسبت با شموس نور دارم بهر ظلمات نفوس زان ضعیفم تا تو تابی آوری که نه مرد آفتاب انوری همچو شهد و سرکه در هم بافتم تا سوی رنج جگر ره یافتم چون ز علت وا رهیدی ای رهین سرکه را بگذار و می‌خور انگبین تخت دل معمور شد پاک از هوا بین که الرحمن علی العرش استوی حکم بر دل بعد ازین بی واسطه حق کند چون یافت دل این رابطه این سخن پایان ندارد زید کو تا دهم پندش که رسوایی مجو برنامه ی - - 🔴 روایت (اصحابی کالنجوم ) درست نیست زیرا .... 👇 👉 https://www.adyannet.com/fa/news/12737 و بهتر است روایت صحیح زیر را جایگزین کنیم : قال رسول الله صل الله: مَثَلُهُم [أهلِ بَيتي] في اُمَّتي كَمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ . مَثَل اهل بيت من در ميان امّتم همچون ستارگان سپهر است . آنها امامانى رهنما و رهيافته اند. ( الغيبة للنعمانيّ : 84 / 12 ) 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ پبامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اهلبیت من مانند ستارگان ‌اند؛ برای رهروان و سالکان به منزله شمع طریق‌اند و برای شیاطین وسیله طرد و سنگسار. کاروانیان در شب از روی ستاره‌ ها جهات را پیدا می‌کردند. با توجه به ابیات بالا و سخن تایش نور حق به وسیله ‌ی فرشتگان و خاندان پیامبر، مولانا به طور کلی می‌گوید: چون انسان نمی‌تواند نور حق را مستقیم و بی‌واسطه تحمل کند، باید ستاره ‌ای نور خورشید را بگیرد و بر عالم خاک بتاباند. در این جا «ماه» پیامبر یا ولی کامل است که نور حق را می‌گیرد و مناسب با توان ذهنی و روحی بندگان به آنها می‌رساند. این ماه به خاک و ابر و سایه و به همه‌ی موجودات جهان خاکی می‌گوید: من بشر بودم، اما به من وحی می‌شود: (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یوحَى إِلَی...) کهف، آیه‌ی 110 صورت یا هستی مادی من، مثل شما از عالم خاک بود، اما وحی خداوند این روشنی معرفت را در من پدید آورد. این روشنی معنوی نسبی است؛ در مقایسه با خورشید حق من تاریکم، اما در مقایسه با نفس‌ های تاریک نور دارم. من نور ضعیف‌ تری هستم تا شما انسان‌های عادی بتوانید تحمل کنید. «شهد» نور حق و «سرکه» جنبه‌ی این جهانی مرد کامل است و قدما سرکنگبین را دوای بیماری‌های کبد می‌دانستند. «رنج جگر» به نقص‌ها و ناتوانی‌های روح اشاره دارد. مولانا می‌گوید: ترکیب صورت این جهانی مردان کامل با نور و علم الهی، مانند سرکنگبینی است که نقایص روح مریدان و مؤمنان را درمان می‌کند و پس از این درمان می‌توانند انگبین یا شهد معرفت را بخورند. مولانا می‌گوید: وقتی که این نقص ‌ها و بیماری های روحی و هواهای نفسانی برطرف شود، دل مؤمن می‌تواند مانند تختگاهی معمور و آباد، جایگاه حق باشد و آن ‌گاه می‌بینی که خداوند رحمان بر این تختگاه و عرش تکیه زده است. (طه، آیه 5 )و دیگر سخن از رابطه ‌ی مستقیم مؤمن با پروردگار است، در مرتبه‌ ای که پس از پاک شدن دل از هوای نفس و بستگی‌ های این جهانی است. و در همین مرتبه است که علم شخص «بی ‌واسطه» به علم پروردگار پیوند می‌یابد و «علم لدُنی» همین است. 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 مولانا نخست می گوید دست اندازی به مناصب دنیوی برای نشنیدن صدای پای مرگ و نوعی غفلت از این حقیقت است که ما قدم به قدم داریم به آن لحظة موعود یعنی مرگ نزدیک می شویم. در حقیقت سرمان را با مناصب دنیوی گرم می کنیم تا به عاقبت کار فکر نکنیم. لذا بهتر است به چیزی عشق بورزیم که مانند این مناصب، فناپذیر نیست یعنی عشق حق که عین آب حیات و زندگی جاودانی است: ور تو دست اندر مناصب می‌زنی هم ز ترس است آن که جانی می‌کنی هرچه جز عشق خدای احسنست گر شکرخواریست، آن جان کندنست چیست جان کندن سوی مرگ آمدن دست در آب حیاتی نازدن خلق را دو دیده در خاک و ممات پس شبانه به تصحیح و کاستن از این خیالات بپرداز و به خواب غفلت غرقه مشو: صد گمان دارند در آب حیات جهد کن تا صد گمان گردد نود شب برو، ور تو بخسپی شب رود شبانه عقلت را پیش بینداز و در احوال خود بیاندیش که آب حیات نیز همدم ظلمات است: در شبِ تاریک جوی آن روز را پیش کن آن عقل ظلمت‌ سوز را شیاطین خصم تواند چنان که آب و آتش خصم همند: تو نمی‌دانی که خصمانت کیند؟ ناریان خصم وجود خاکیند پس ابراهیم وار، آب تقوا بر آتش نمرودِ نفس بزن تا زندگیت را به آتش نکشد: آب آتش را کشد زیرا که او خصم فرزندان آبست و عدو اما نکته مهم که مولانا در اینجا مطرح می کند این است که برای خاموشی آتش نباید با آن بجنگی بلکه باید از آن بپرهیزی. نه “به راندن” یعنی مبارزه بلکه به “ماندن” یعنی رها کردنش. یعنی تقوا پیشه کنی. یعنی مبارزه با گناه هم آن را تقویت می کند. برای آن که تصور کناه را از ذهنت پاک کنی، از آن بپرهیز. یعنی وسواس مبارزه با گناه را هم از ذهن بیرون کن. چنان که آب گل آلود را با صبر و آرامش و دوری کردن از آن می توان زلال کرد نه با به هم زدن مداومِ آن. به تقوی بیاندیش باش نه به گناه. تقوای قلب کار خود را می کند و روی سیاه را سرخ می کند: شهوت ناری به راندن کم نشد او به ماندن کم شود بی هیچ بد تا که هیزم می‌نهی بر آتشی کی بمیرد آتش از هیزم‌کشی چونک هیزم باز گیری نار مرد زان که تقوی، آب سوی نار برد کی سیه گردد ز آتش، روی خوب کو نهد گلگونه از تقوی القلوب قسمت دوم 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 زید را مى‏جستى ولى او را نخواهى یافت که او بگریخت و از صف نعال و پائین مجلس جست و جاى پایش هم پیدا نیست. تو کیستى زید خودش هم چون ستاره‏اى که بر او خورشید بتابد خویشتن را گم کرده‏ هیچ اثر و نشانى از او نخواهى یافت آفتاب طلوع کرد نه کاه ماند نه کهکشان (نه اختر ماند نه ماه). حواس و نطق بى‏پایان مادر نور دانش سلطان محو و فانى گردید. حس و عقل همگى در درونشان در امواج بى‏پایان وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ محو و نابود مى‏شوند باز بارسیدن صبح وقت بار عمومى رسید ستاره‏هاى پنهانی بکار خود ادامه می دهند. اکنون دیگر زید را نمی‌یابی، چون شتابان از این جهان خاکی گریخته و تنها اثری از او برجاست، و گویی در حال گریز کفش خود را جا گذاشته است. این مهم نیست که تو زید را بیابی یا نیابی؛ در تابش نور حق، زید هم خود را گم کرد و مثل ستاره‌ای در برابر خورشید ناپدید شد. مولانا می‌گوید: در برابر نور علم الهی، پدران ما و بزرگان پیشین، حواس خود را از دست دادند و زبانشان بند آمد، زیرا علم اسرار حق را با حواس ظاهری و الفاظ نمی‌توان باز گفت. عرفا و بزرگان پیشین، حس‌ها و عقل‌هاشان در میان امواج بازگشت به سوی حق، ناپدید می‌شد و یا از کار می‌افتاد. در سیر الی‌الله، تعقل و حواس عامل اصلی نیست، بلکه باید مشیت الهی، ما را به سوی او بکشاند، چنان که در قرآن فرمود: و کس نیست از ایشان جز آن‌که همگی‌شان نزد ما حاضر شوند. صبح، همان تابش مستقیم نور حق است که کسی تاب تحمل آن را ندارد، بلکه باید نور خورشید به ماه یا ستاره‌‌ای بتابد و از آن‌جا بر وجود خاکی ما منعکس شود. زید پس از تلقى این درس برابر عظمت رسول (ص) شرمگین شد و حالتى را که از غلبه اوصاف بشرى بر او دست داده بود رها کرد، و از صحو به محو گرایید. زید مظهر عقول ناقصه است که با اندک آگاهى خود را در مرتبه کمال مى‏بینند. زید همچون ستاره است و در تاریکى درخششى دارد. لیکن برابر نور خورشید ناپدید مى‏گردد. زید خود را محو تابش نور رسالت دید و ناپدید گردید. همه عقلهاى ناقص چنینند و برابر عقل کامل محو می شوند و نشانى از آنان نمى‏ماند، اما از میان نمى‏روند چه آنان در علم حضرت حق تعالى حاضرند: پس کسانى کز جهان بگذشته‏اند «لا» نیند و در صفات آغشته‏اند قسمت اول 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2