امام (ع) از پيشگاه الهى درخواست مىكند: بار الها! تا زمانى كه عمرم در اطاعت تو مصروف مىگردد مرا از نعمت طول عمر برخوردار فرما و هر گاه عمرم چراگاه شيطان شود به آن پايان ده و روحم را قطع كن پيش از آنكه دشمنى شخص تو متوجه من شود يا خشمت بر من استوار گردد. #عمر_با_بركت
در سخن امام (ع) دو كلمه به كار کلیدی است:
يكى كلمه ى «بذله» است
و آن ديگر كلمه ى «مرتع».
«بذله» در لغت عرب به معناى «لباس كار و خدمت» است. به كار بردن اين تشبيه بسيار لطيف در كلام امام مىتواند روشنگر پارهاى از حقايق جالب باشد.
لباس كار، براى مصون ماندن بدن از عوارض نامطلوب است،
لباس كار، تمام بدن را مىپوشاند حتى در بعضى از كارها بايد سر و صورت نيز با لباس كار پوشيده شود.
خداوند در قرآن شريف، كلمهى لباس را در حفظ عفت زن و شوهر به كار برده و فرموده است:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن.
زنان براى شما مردان لباس پوششاند و شما مردان هم براى زنان لباس پوشش، يعنى ازدواج مرد با زن به منزلهى لباسى است كه آن دو در بر مىكنند و به وسيلهى آن لباس، عفت و پاكى خود را از هر جهت محافظت مىنمايند و در تمام ابعاد جنسى مصون و محفوظ مىمانند.
امام سجاد (ع) عمرى را از خدا طلب مىكند كه لباس طاعت باريتعالى باشد، يعنى تمام وجودش از لباس طاعت پوشيده شود و تمام قوايش در مسير فرمانبردارى از ذات اقدس الهى مصروف گردد.
معمولا از لباس كار در موقع خدمت استفاده مىشود و چون ساعات كار پايان پذيرد كارگر لباس كار را از بر بيرون مىآورد، ولى عمر آدمى لباسى است كه در تمام شبانه روز آن را در بر دارد و تا زنده است هرگز از صاحبش جدا نمىشود.
امام سجاد (ع) از خدا درخواست عمرى دارد كه در تمام شبانهروز براى او لباس كار و خدمت در اطاعت ذات اقدس باريتعالى باشد، حتى عمرى را كه در خواب صرف مىكند به منظور حفظ سلامت و اطاعت از امر حضرت احديت باشد، به عبارت ديگر،
اگر لباس عمر در تمام شبانهروز، جامهى اطاعت از فرمان خدا باشد، براى امام سجاد (ع) ارزشمند و پر قيمت است، اما اگر عمر گاهى در طاعت الهى صرف شود و گاه در عصيان سپرى گردد، آن عمر در نظر امام سجاد (ع) لباس اطاعت نيست و فاقد ارزش مورد نظر امام است.
«مرتع» در لغت عرب به معناى «چراگاه» است.
امام سجاد (ع) به پيشگاه خدا عرض مىكند: بار الها! اگر عمر من چراگاه شيطان باشد آن را از من بگير و به زندگيم پايان بخش.
خوراك گاو و گوسفند را گاهى در كيسه اى مىريزند و به گردنش مىآويزند، تمام جيره ى غذايى حيوان چيزى است كه در كيسه ريختهاند. حيوان همان را مىخورد و نمىتواند از آن حد تجاوز نمايد.
اما اگر گاوان و گوسفندان را به چراگاه ببرند در آنجا ميدان وسيعى دارند، به هر طرف كه بخواهند مىروند، هر گياهى را كه سر راهشان باشد مىخورند، گاهى از برگ نهالهاى كوچك درختان استفاده مىكنند و گاه با دندان، پوست درختان را مىچرند و مىخورند و گاهى گياه را به دندان مىگيرند و به شدت آن را تكان مىدهند، به طورى كه گياه، ريشهكن مىشود و ساقه و ريشه را با هم مىجوند و مىخورند.
خلاصه، خاصيت مرتع وسعت ميدان فعاليت حيوان در چريدن است.
شيطان نيز در مرتع عمر آدمى ميدان فعاليت بسيار وسيع دارد، گاهى از اعضاى ظاهرى بدن استفاده مىكنند مانند چشم و گوش و زبان و دست و پا و هر كدام را به مسير گناه سوق مىدهد و آدمى را به اعمال غير مشروع وامىدارد.
گاهى در چراگاه باطنى عمر انسان وارد مىشود، فكر و انديشه و تخيل و توهم را زمينهى فعاليتهاى خود قرار
مىدهد و انسان را به راه گناه مىبرد، گاه آدمى را وادار مىكند كه به اعمال غيرمشروعى راضى شود و بر اثر اين رضايت به گناه با آنان كه مرتكب معاصى شدهاند شريك شود، گاهى انسان را وامىدارد به مسلمانى گمان بد ببرد و در مقام تحقيق و تفتيش برآيد و به گناه آلوده شود، و خلاصه، مرتع عمر آدمى براى چريدن شيطان ميدان بسيار وسيعى دارد، هم از نظر جنبهى ظاهرى و قواى مادى بدن و هم از نظر معنوى و نيروهاى روحانى انسان.
على عليهالسلام در موارد متعدد وسوسههاى گوناگون شيطانى را خاطرنشان فرموده و پيروان خود را از آن برحذر داشته است، از آن جمله در يكى از خطبهها فرموده است:
ان الشيطان يسنى لكم طرقه و يريد ان يحل دينكم عقده عقده و يعطيكم بالجماعه الفرقه، و بالفرقه الفتنه.
شيطان، راههاى خود را براى شما آسان مىكند و قصدش اين است كه پيوندهاى دينى ضميرتان را گره گره بگشايد، جماعت شما را به پراكندگى مبدل سازد، و با تفرقافكنى ايجاد فتنه و فساد نمايد، و براى هميشه مسلمانان را سيهروز و بدبخت كند.
گوسفندان در مرتع گاهى گياه را از بيخ و بن مىكنند و ريشهى آن را هم از بين مىبرند، شيطان نيز در مرتع عمر آدمى گاهگاهى ودايع الهى و ذخاير خداداد را كه نورانيت فطرى باريتعالى است از ميان مىبرد و آدمى را براى هميشه از آن مزيت انسانى و ذخيرهى بزرگ الهى محروم مىسازد.
قرآن شريف در اين باره فرموده است:
الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات.
خداوند ولى مردمان باايمان است و به وسيلهى تعاليم خود آن مومنين را از تيرگيهاى جهل و نادانى و از ظلمتهاى غفلت و بىخبرى خارج مىكند و آنان را از نورانيت هدايت برخوردار مىسازد. اما افرادى كه كافرند ولى آنان طاغوت يعنى آن شيطانهاى انساننما هستند و دربارهى آنها خيانت بزرگ مىكنند، نه تنها به آنها نور نمىدهند بلكه آنها را از نورانيت به ظلمت مىكشانند.
گاهى افراد در معناى اين آيه سوال كردهاند كه كفار چه نورانيتى دارند كه طاغوتيان آنان را از آن نورانيت بيرون مىبرند؟
پاسخ مطلب اين است كه خداوند در تمام انسانها، از دوران گذشته تا امروز داراى هر مذهب و آيين و عقيدهاى كه بودهاند، موحد باشند يا غيرموحد، مادى باشند يا الهى، نورانيتى را به نام «الهام فطرى» به آنان داده است و در قرآن فرموده:
و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها.
قسم به جان بشر و قسم به خداوندى كه آن جان را موزون و معتدل آفريده است، نيك و بدهايش را به وى الهام نموده.
اين الهام الهى نورانيت است و در كتابهاى روانشناسى امروزه آن را به عنوان وجدان اخلاقى تعبير مىكنند. همهى مردم داراى اين نورانيت هستند، حتى وحشيان هم اين نورانيت را دارند، همه مىدانند كه وفاى به عهد خوب است و عهدشكنى بد، اداى امانت خوب است و خيانت در امانت بد، انصاف خوب است و عمل ضد انصاف بد، و امثال اين صفات. اين نورانيت فطرى است كه در وجود بشر است. كسانى كه تحت تاثير طاغوتيان هستند نه تنها دست و پا و چشم و زبان آنان را به ظلمت گناه سوق مىدهند، بلكه كارى مىكنند كه فطريات انسانى هم كه نور خدا است در ضمير آنان خفه شود و بميرد و نابود گردد، و گاهى كار به جايى مىرسد و آن فرد طاغوتى آنچنان از صراط انسانيت منحرف مىشود كه وجدان اخلاقى در ضميرش بكلى تيره مىگردد، درك نمىكند كه وفاى به عهد خوب است و عهدشكنى بد، نمىفهمد كه انصاف خوب است و عمل ضد انصاف بد...
بنابراين شيطان در پارهاى از مواقع علاوه بر اينكه قواى بدن را به مسير گناه سوق مىدهد نورانيتهاى فطرى را از آدمى مىگيرد و در مرتع عمر شعارهاى انسانيت را از بيخ و بن برمىكند.
در قرآن شريف كلمهى «ابليس» و كلمهى «شيطان» مكرر به كار برده شده
ولى «شيطان» در كتاب و سنت داراى معناى وسيعترى است.
ابليس، موجودى از «جن» است و مدتها در صف فرشتگان قرار داشته و با آنان خداى را بندگى مىكرده است. وقتى پروردگار، آدم را آفريد به ملائكه امر فرمود كه او را سجده كنند، همه اطاعت نمودند جز ابليس، او تكبر نمود و از اطاعت امر باريتعالى سرباز زد، بر اثر اين نافرمانى مطرود درگاه الهى شد، و براى انتقامجويى به خدا عرض كرد كه: اولاد آدم را اضلال خواهد نمود و بر اين كار همت گذارد و سخنان ابليس در قرآن مجيد آمده است.
اما شيطان نام تمام موجودات گمراهكننده است و اين اسم شامل ابليس هم مىشود، ابليسى كه از امر حق سرپيچى نمود و آدم را سجده نكرد و همچنين تمام وسوسهگران و گمراهكنندگان از جن و انس را در بر مىگيرد،
بعضى از روايات هواى نفس هر انسان را شيطان دل خوانده و اعلام نموده است كه شيطان هواى نفس، صاحبش را وسوسه مىكند و او را به گمراهى و ناپاكى مىكشاند.
على (ع) فرموده است: شيطان هر انسانى نفس امارهى اوست.
گاهى شيطان درون، يعنى نفس اماره، انسان متدين را از جنبههاى معنوى اغفال مىكند، افكار نادرست در وى به وجود مىآورد، و زمينه را براى خيانتكاريهاى ابليس مهيا مىسازد.
رسول اكرم فرمود: حضرت موسى بن عمران در نقطهاى نشسته بود. شيطان به سويش آمد. از وى پرسيد: كدام گناه است كه وقتى اولاد آدم مرتكب آن مىشود تو بر وى غلبه مىكنى؟ پاسخ داد: وقتى از اعمال خويش به عجب آيد، كارهاى خوب خود را بسيار بشمرد و گناه خويشتن را ناچيز تلقى نمايد.
يكى از خطرناكترين حالاتى كه ممكن است دامنگير انسان شود و موجب هلاكت و تباهى گردد اين است كه در يك مورد، هواى نفس و آرزوى دراز با هم بياميزند و آدمى را براى نيل به هدف درونى به تلاش و كوشش وادار سازند.
رسول گرامى فرمود: بزرگترين خوف من براى امتم هواى نفس و آرزوى دراز است. اما هواى نفس، آنان را از حق رويگردان مىكند و آرزوى دراز، آخرت را از يادشان مىبرد.
واضح است كه در چنين موقعى ميدان وسوسهى شيطان گسترده مىشود و چراگاه عمر آدمى براى او بسيار وسيع مىگردد و اگر به فرض در اعماق جان آن انسان انديشهى گناه بيايد او را به اميد توبه از آن فكر باز مىدارد و مانع را از سر راهش برطرف مىكند.
على عليهالسلام دربارهى چنين انسان سيهروزى فرموده است:
ساعت مرگ خود را نمىداند، آرزويش وى را فريب مىدهد، شيطان موكل بر اوست كه گناه را در نظرش زيبا جلوه دهد تا آن را مرتكب شود و در آرزوى توبه نگاهش مىدارد تا آن را به تاخير اندازد.
از جملهى وسايل موثر كه شيطان براى انحراف مردم و آلوده ساختن آنان به گناهان بزرگ، از آن استفاده مىكند خشم و شهوت است و در اين باره روايات زيادى از اولياى اسلام رسيده است:
على (ع) فرموده است: شيطان هيچ دامى براى گمراه كردن مردم، مهمتر از خشم و شهوت ندارد.
خشم، در وجود آدمى به منزلهى نيروهاى دفاعى براى كشور است، همانطور كه مامورين مسلح در مرزها حافظ استقلال و امنيت و مانع تجاوز بيگانگان هستند خشم نيز براى دفاع از بدن و جلوگيرى از تجاوز عناصر فاسد، مهيا و آماده است.
اگر درندهاى يا گزندهاى يا راهزنى به آدمى حمله كند نيروى خشم تحريك مىشود و با قوت، آدمى را مهياى دفاع مىكند و او را از خطر مصون مىدارد.
بنابراين وجود خشم براى دفاع از حيات انسان و حفظ سلامت تن امرى مهم است، اگر نيروى خشم نابجا به كار برده شود همانند آن است كه مرزداران سلاحهاى گرم خود را به روى يكدگر نشانه روند و در مقام قتل يكديگر برآيند. اولياى گرامى اسلام اين خطر را خاطرنشان فرموده و به پيروان خود اعلام كردهاند: به هوش باشيد، غضب را نابجا به كار نبريد، و موجبات سقوط و تباهى خويشتن را فراهم نياوريد.
امام باقر (ع) فرموده است: غضب آتشى از شيطان است كه در دل فرزندان آدم مىافروزد و آنان را برافروخته مىكند.
على (ع) فرموده است: غضب آتشى است افروخته. اگر كسى آن را در دل نگاه دارد و ظاهر نسازد آن را فرونشانده است و اگر آزادش بگذارد و زبانه كشد اول كسى كه در آن مىسوزد شخص غضبكننده است.
از جملهى وصاياى على (ع) به عبدالله بن عباس موقعى كه او را مامور بصره نموده بود اين بود كه فرمود: بپرهيز از غضب براى اينكه غضب سبك سرى از ناحيهى شيطان است.
كسى كه مىخواهد از خطرات غضب مصون بماند بايد در قدم اول به وسيلهى سجيهى حلم، خود را پرورش دهد و خويشتن را به آن خلق پسنديده متخلق سازد و تا وقتى آن صفت از ملكات نفسانيش نشده متظاهر به حلم شود و خود را مانند افراد حليم بنماياند.
امام صادق (ع) فرمود: اگر حليم و بردبار نيستى با تكلف، خود را به حلم وادار ساز.
اولياى گرامى اسلام مانند پدرى مهربان همواره مراقب كارهاى دوستان و پيروان خود بودند و در مواقع لازم آنان را به وظايفشان متوجه مىكردند.
جابر مىگويد: على (ع) شنيد كه مردى به قنبر بد گفت. قنبر خواست گفتهى او را پاسخ دهد. امام (ع) به قنبر ندا داد كه آرام باش. بدگوى خود را با خوارى رها كن كه با اين عمل، خدا را راضى مىكنى، شيطان را به غضب مىآورى و دشمنت را مجازات مىنمايى، قسم به خدايى كه حبه را شكافته و بشر را آفريده است مومن نمىتواند با هيچ عملى همانند حلم، خداى را خشنود كند و مانند سكوت، شيطان را خشمگين نمايد و مانند خاموشى، شخص احمق را كيفر دهد.
علاوه بر حلم و خويشتندارى، انسان خشمگين براى مصون ماندن از عوارض غضب مىتواند محيط خشم را ترك گويد و از مجلسى كه در آن سخنان تند رد و بدل مىگردد بيرون رود يا آنكه وضع و هيئت خود را تغيير دهد: اگر ايستاده است بنشيند، اگر نشسته است به پا خيزد يا موقع افروختگى، دست و صورت خود را با آب سرد بشويد، و خلاصه، با كارهايى از اين قبيل، خود را از دام شيطان دور نگاه دارد.
شهوت نيز همانند غضب دام بزرگ شيطان است و مىتواند آدمى را به ناپاكى و انحراف سوق دهد و موجب سقوطش گردد. براى مصون ماندن از اين خطر بايد مرد و زن اجنبى با يكديگر خلوت نكنند و خويشتن را در معرض گناه قرار ندهند.
رسول اكرم فرموده: هيچ مردى با زن اجنبى خلوت نمىكند مگر آنكه سومى آن دو شيطان است.
و نيز رسول اكرم فرموده است: كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد شب را در جايى نمىخوابد كه صداى نفس كشيدن او را زن نامحرم بشنود.
شهوت و غضب دو دام بزرگ است كه شيطان براى گرفتار ساختن انسانها و گمراه كردن آنان در اختيار دارد. افراد، هر قدر باايمان باشند در خطر اين دو قرار دارند و براى رهايى از آنها بايد مراقبت كنند كه با زن اجنبيه خلوت ننمايند و اگر در محيط خشم واقع شدند فورا آن را ترك گويند و از آن مجلس خارج شوند.
امام صادق (ع) فرمود: مردى حضور حضرت مسيح آمد و عرض كرد: مرتكب زنا شدهام، مرا تطهير كن. عيسى دستور داد كه اعلام كنند تا تمام مردم در تطهير گناهكار حضور يابند. وقتى همه جمع شدند و گناهكار در حفرهى اجراى حق قرار گرفت به صداى بلند گفت: كسى كه خودش بايد مورد حد الهى واقع شود نبايد در حد من شركت كند. همهى مردم رفتند، فقط حضرت مسيح ماند و يحيى. در اين موقع يحيى كنار حفره، نزد مرد مجرم آمد و گفت: اى گناهكار! مرا موعظه كن. مرد گفت: خودت را با هواى نفست آزاد مگذار كه سقوط خواهى كرد. يحيى گفت: موعظهى ديگر بگو. گفت: گناهكار را در گناهش مورد ملامت قرار مده. يحيى گفت: باز هم موعظه كن. مرد گفت: از به كار بردن خشم خوددارى نما. يحيى گفت: موعظهات مرا كافى است.
در اين حديث چند نكته است :
اول آنكه يحيى به مرد مجرم خطاب كرد، اى گناهكار! مرا موعظه كن. يحيى نمىخواست از اين جهت كه آن مرد مرتكب گناه شده به وى اهانت نمايد، بلكه مىخواست بگويد كه تو آنقدر باايمانى كه خودت آمدهاى و نزد مسيح به گناه پنهانت اعتراف نمودهاى تا بر تو اجراى حد كند. از تو مىخواهم مرا از بعد گناه كردن يك فرد باايمان آگاه سازى و موعظه كنى. مرد در پاسخ گفت: خودت را با هواى نفست آزاد مگذار كه مثل من سقوط خواهى كرد.
در جملهى دوم كه مجرم به يحيى مىگويد: گناهكار را براى گناهش ملامت مكن، يعنى با من كه دچار لغزش شدهام و با زن بيگانه خلوت نمودهام و مرتكب بىعفتى گشتهام با زبان ملامت سخن مگو، بلكه بر من متاثر باش كه چنين گرفتارى برايم پيش آمد. سوم آنكه مرد گناهكار شهوت و غضب را در كنار هم آورده و به يحيى اعلام مىكند: خطر شهوت و خطر غضب را همواره مورد توجه قرار بده و هرگز از اين دو مهم، غافل و بىخبر مباش. حضرت يحيى (ع) مردى است الهى و از پيمبران حضرت باريتعالى، او با آنكه همواره پاك و منزه زيست نموده از مرد گناهكار درخواست موعظه مىكند تا خويشتن را مورد مطالعهى دقيق قرار دهد و اگر نقطهى ضعفى در خود يافت آن را اصلاح نمايد. گويى يحيى هميشه در اين فكر بوده و از هر فرصتى براى خودسازى استفاده مىنمود.
ضمن حديث مفصلى از حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام است كه يحيى شيطان را ديد و از دامهاى او كه براى گمراه نمودن مردم به كار مىبرد سوال كرد و در پايان حديث چنين آمده است:
يحيى (ع) از شيطان پرسيد: آيا شده است كه ساعتى بر من تسلط يابى؟ پاسخ داد: نه، ولى به يحيى گفت: در شما خصلتى است كه مايهى اعجاب من است. يحيى پرسيد: آن خصلت چيست؟ شيطان گفت: شما مردى هستى پرخوراك، موقعى كه افطار مىكنى و غذاى سنگين مىخورى تغذيهاى اينچنين باعث مىشود كه پارهاى از نمازهاى مستحب شبانه را انجام ندهى و از آن باز مانى. يحيى گفت: من با خدا عهد مىبندم كه از اين پس غذاى سير نخورم تا خدا را ملاقات نمايم. شيطان گفت: من نيز با خدا عهد مىبندم كه هرگز مسلمانى را نصيحت نكنم تا خدا را ملاقات نمايم.
عمرهاى مردم باايمان چراگاه شيطان است، او همواره سعى دارد از راهى كه ممكن است فرزندان آدم را اغفال نمايد و آنان را به عصيان وادار سازد.
رسول اكرم فرموده است: شيطان از گناهان شما خشنود مىشود هر چند آنها معاصى صغيره باشند.
خداوند مهربان، در مقابل وسوسههاى شيطان در توبه و استغفار را به روى مردم گشوده و به آنان وعدهى عفو و مغفرت داده است تا گناهكاران هرگز مايوس نشوند و خويشتن را از فيض باريتعالى بىنصيب نپندارند.
قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم.
پيمبر گرامى! به مردم بگو: اى بندگانى كه بر نفس خود اسراف نموده و بر خويشتن ستم كرده و مرتكب گناه شدهايد هرگز از رحمت باريتعالى مايوس نباشيد كه او بخشندهى مهربان است.
على (ع) فرموده است: گناهان بيمارى و دواى آن استغفار و طلب عفو از پيشگاه باريتعالى است و نشانهى شفا يافتن گناهكاران اين است كه دوباره پيرامون آن معصيت نگردند و مرتكب نشوند.
امام سجاد (ع) در اين قسمت از دعاى «مكارمالاخلاق» از خداوند عمرى را طلب مىكند كه
لباس خدمت در اطاعت باريتعالى باشد،
اما اگر عمرش چراگاه شيطان شود عرض مىكند:
بار الها آن عمر را از من بگير و به حياتم پايان بخش پيش از آنكه خشم شديدت متوجهم شود و غضبت بر من استوار گردد.
یک نكته :
امام سجاد و تمام ائمهى طاهرين عليهمالسلام در پناه باريتعالى از گناه، مصون و محفوظند و به صريح قرآن شريف، شيطان بر اين بندگان واقعى خداوند سلطه ندارد.
ان عبادى ليس لك عليهم سلطان.
پيروان آن حضرت بايد از اين جملهى امام كه ضمن دعاى «مكارمالاخلاق» آمده استفاده كنند و مراقب باشند كه عمرشان چراگاه شيطان نشود و اگر مرتكب گناه شدند هر چه زودتر استغفار كنند، از پيشگاه باريتعالى طلب عفو و بخشش نمايند و آن لكهى تيره را از صفحهى اعمال خويش بزدايند كه اگر توبه نكنند و در فكر توبه نباشند و همچنان به گناه و ناپاكى ادامه دهند در صف كسانى قرار مىگيرند كه اسير بيباكى و تجرى شديدند و به معصيت خداوند متعال اصرار دارند .
امام باقر (ع) فرموده: اصرار در معصيت عبارت از اين است كه بندهاى گناه كند و از خداوند طلب عفو و بخشش ننمايد و در دل نيز به فكر توبه نباشد، چنين شخصى مصر در گناه است.
خشم شديد خداوند متوجه اينان است و غضب باريتعالى بر اين قبيل افراد بىباك، استوار خواهد بود.
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_306
اجل قطعی، حافظ انسان
قَالَ (علیه السلام): كَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً.
امام علی که درود خدا بر او باد در يكى از روزهاى جنگ #صفين، امام سوار بر اسب در ميان ميدان رجز مى خواند و شمشير را به گردن آويخته بود، يكى از ياران گفت: يا امير المؤمنين! خود را حفظ كن. نكند شما را غافلگير كنند. در پاسخ او فرموذند : اجل، نگهبان خوبى است.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2