«بذله» در لغت عرب به معناى «لباس كار و خدمت» است. به كار بردن اين تشبيه بسيار لطيف در كلام امام مىتواند روشنگر پارهاى از حقايق جالب باشد.
لباس كار، براى مصون ماندن بدن از عوارض نامطلوب است،
لباس كار، تمام بدن را مىپوشاند حتى در بعضى از كارها بايد سر و صورت نيز با لباس كار پوشيده شود.
خداوند در قرآن شريف، كلمهى لباس را در حفظ عفت زن و شوهر به كار برده و فرموده است:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن.
زنان براى شما مردان لباس پوششاند و شما مردان هم براى زنان لباس پوشش، يعنى ازدواج مرد با زن به منزلهى لباسى است كه آن دو در بر مىكنند و به وسيلهى آن لباس، عفت و پاكى خود را از هر جهت محافظت مىنمايند و در تمام ابعاد جنسى مصون و محفوظ مىمانند.
امام سجاد (ع) عمرى را از خدا طلب مىكند كه لباس طاعت باريتعالى باشد، يعنى تمام وجودش از لباس طاعت پوشيده شود و تمام قوايش در مسير فرمانبردارى از ذات اقدس الهى مصروف گردد.
معمولا از لباس كار در موقع خدمت استفاده مىشود و چون ساعات كار پايان پذيرد كارگر لباس كار را از بر بيرون مىآورد، ولى عمر آدمى لباسى است كه در تمام شبانه روز آن را در بر دارد و تا زنده است هرگز از صاحبش جدا نمىشود.
امام سجاد (ع) از خدا درخواست عمرى دارد كه در تمام شبانهروز براى او لباس كار و خدمت در اطاعت ذات اقدس باريتعالى باشد، حتى عمرى را كه در خواب صرف مىكند به منظور حفظ سلامت و اطاعت از امر حضرت احديت باشد، به عبارت ديگر،
اگر لباس عمر در تمام شبانهروز، جامهى اطاعت از فرمان خدا باشد، براى امام سجاد (ع) ارزشمند و پر قيمت است، اما اگر عمر گاهى در طاعت الهى صرف شود و گاه در عصيان سپرى گردد، آن عمر در نظر امام سجاد (ع) لباس اطاعت نيست و فاقد ارزش مورد نظر امام است.
«مرتع» در لغت عرب به معناى «چراگاه» است.
امام سجاد (ع) به پيشگاه خدا عرض مىكند: بار الها! اگر عمر من چراگاه شيطان باشد آن را از من بگير و به زندگيم پايان بخش.
خوراك گاو و گوسفند را گاهى در كيسه اى مىريزند و به گردنش مىآويزند، تمام جيره ى غذايى حيوان چيزى است كه در كيسه ريختهاند. حيوان همان را مىخورد و نمىتواند از آن حد تجاوز نمايد.
اما اگر گاوان و گوسفندان را به چراگاه ببرند در آنجا ميدان وسيعى دارند، به هر طرف كه بخواهند مىروند، هر گياهى را كه سر راهشان باشد مىخورند، گاهى از برگ نهالهاى كوچك درختان استفاده مىكنند و گاه با دندان، پوست درختان را مىچرند و مىخورند و گاهى گياه را به دندان مىگيرند و به شدت آن را تكان مىدهند، به طورى كه گياه، ريشهكن مىشود و ساقه و ريشه را با هم مىجوند و مىخورند.
خلاصه، خاصيت مرتع وسعت ميدان فعاليت حيوان در چريدن است.
شيطان نيز در مرتع عمر آدمى ميدان فعاليت بسيار وسيع دارد، گاهى از اعضاى ظاهرى بدن استفاده مىكنند مانند چشم و گوش و زبان و دست و پا و هر كدام را به مسير گناه سوق مىدهد و آدمى را به اعمال غير مشروع وامىدارد.
گاهى در چراگاه باطنى عمر انسان وارد مىشود، فكر و انديشه و تخيل و توهم را زمينهى فعاليتهاى خود قرار
مىدهد و انسان را به راه گناه مىبرد، گاه آدمى را وادار مىكند كه به اعمال غيرمشروعى راضى شود و بر اثر اين رضايت به گناه با آنان كه مرتكب معاصى شدهاند شريك شود، گاهى انسان را وامىدارد به مسلمانى گمان بد ببرد و در مقام تحقيق و تفتيش برآيد و به گناه آلوده شود، و خلاصه، مرتع عمر آدمى براى چريدن شيطان ميدان بسيار وسيعى دارد، هم از نظر جنبهى ظاهرى و قواى مادى بدن و هم از نظر معنوى و نيروهاى روحانى انسان.
على عليهالسلام در موارد متعدد وسوسههاى گوناگون شيطانى را خاطرنشان فرموده و پيروان خود را از آن برحذر داشته است، از آن جمله در يكى از خطبهها فرموده است:
ان الشيطان يسنى لكم طرقه و يريد ان يحل دينكم عقده عقده و يعطيكم بالجماعه الفرقه، و بالفرقه الفتنه.
شيطان، راههاى خود را براى شما آسان مىكند و قصدش اين است كه پيوندهاى دينى ضميرتان را گره گره بگشايد، جماعت شما را به پراكندگى مبدل سازد، و با تفرقافكنى ايجاد فتنه و فساد نمايد، و براى هميشه مسلمانان را سيهروز و بدبخت كند.
گوسفندان در مرتع گاهى گياه را از بيخ و بن مىكنند و ريشهى آن را هم از بين مىبرند، شيطان نيز در مرتع عمر آدمى گاهگاهى ودايع الهى و ذخاير خداداد را كه نورانيت فطرى باريتعالى است از ميان مىبرد و آدمى را براى هميشه از آن مزيت انسانى و ذخيرهى بزرگ الهى محروم مىسازد.
قرآن شريف در اين باره فرموده است:
الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات.
خداوند ولى مردمان باايمان است و به وسيلهى تعاليم خود آن مومنين را از تيرگيهاى جهل و نادانى و از ظلمتهاى غفلت و بىخبرى خارج مىكند و آنان را از نورانيت هدايت برخوردار مىسازد. اما افرادى كه كافرند ولى آنان طاغوت يعنى آن شيطانهاى انساننما هستند و دربارهى آنها خيانت بزرگ مىكنند، نه تنها به آنها نور نمىدهند بلكه آنها را از نورانيت به ظلمت مىكشانند.
گاهى افراد در معناى اين آيه سوال كردهاند كه كفار چه نورانيتى دارند كه طاغوتيان آنان را از آن نورانيت بيرون مىبرند؟
پاسخ مطلب اين است كه خداوند در تمام انسانها، از دوران گذشته تا امروز داراى هر مذهب و آيين و عقيدهاى كه بودهاند، موحد باشند يا غيرموحد، مادى باشند يا الهى، نورانيتى را به نام «الهام فطرى» به آنان داده است و در قرآن فرموده:
و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها.
قسم به جان بشر و قسم به خداوندى كه آن جان را موزون و معتدل آفريده است، نيك و بدهايش را به وى الهام نموده.
اين الهام الهى نورانيت است و در كتابهاى روانشناسى امروزه آن را به عنوان وجدان اخلاقى تعبير مىكنند. همهى مردم داراى اين نورانيت هستند، حتى وحشيان هم اين نورانيت را دارند، همه مىدانند كه وفاى به عهد خوب است و عهدشكنى بد، اداى امانت خوب است و خيانت در امانت بد، انصاف خوب است و عمل ضد انصاف بد، و امثال اين صفات. اين نورانيت فطرى است كه در وجود بشر است. كسانى كه تحت تاثير طاغوتيان هستند نه تنها دست و پا و چشم و زبان آنان را به ظلمت گناه سوق مىدهند، بلكه كارى مىكنند كه فطريات انسانى هم كه نور خدا است در ضمير آنان خفه شود و بميرد و نابود گردد، و گاهى كار به جايى مىرسد و آن فرد طاغوتى آنچنان از صراط انسانيت منحرف مىشود كه وجدان اخلاقى در ضميرش بكلى تيره مىگردد، درك نمىكند كه وفاى به عهد خوب است و عهدشكنى بد، نمىفهمد كه انصاف خوب است و عمل ضد انصاف بد...
بنابراين شيطان در پارهاى از مواقع علاوه بر اينكه قواى بدن را به مسير گناه سوق مىدهد نورانيتهاى فطرى را از آدمى مىگيرد و در مرتع عمر شعارهاى انسانيت را از بيخ و بن برمىكند.
در قرآن شريف كلمهى «ابليس» و كلمهى «شيطان» مكرر به كار برده شده
ولى «شيطان» در كتاب و سنت داراى معناى وسيعترى است.
ابليس، موجودى از «جن» است و مدتها در صف فرشتگان قرار داشته و با آنان خداى را بندگى مىكرده است. وقتى پروردگار، آدم را آفريد به ملائكه امر فرمود كه او را سجده كنند، همه اطاعت نمودند جز ابليس، او تكبر نمود و از اطاعت امر باريتعالى سرباز زد، بر اثر اين نافرمانى مطرود درگاه الهى شد، و براى انتقامجويى به خدا عرض كرد كه: اولاد آدم را اضلال خواهد نمود و بر اين كار همت گذارد و سخنان ابليس در قرآن مجيد آمده است.
اما شيطان نام تمام موجودات گمراهكننده است و اين اسم شامل ابليس هم مىشود، ابليسى كه از امر حق سرپيچى نمود و آدم را سجده نكرد و همچنين تمام وسوسهگران و گمراهكنندگان از جن و انس را در بر مىگيرد،
بعضى از روايات هواى نفس هر انسان را شيطان دل خوانده و اعلام نموده است كه شيطان هواى نفس، صاحبش را وسوسه مىكند و او را به گمراهى و ناپاكى مىكشاند.
على (ع) فرموده است: شيطان هر انسانى نفس امارهى اوست.
گاهى شيطان درون، يعنى نفس اماره، انسان متدين را از جنبههاى معنوى اغفال مىكند، افكار نادرست در وى به وجود مىآورد، و زمينه را براى خيانتكاريهاى ابليس مهيا مىسازد.
رسول اكرم فرمود: حضرت موسى بن عمران در نقطهاى نشسته بود. شيطان به سويش آمد. از وى پرسيد: كدام گناه است كه وقتى اولاد آدم مرتكب آن مىشود تو بر وى غلبه مىكنى؟ پاسخ داد: وقتى از اعمال خويش به عجب آيد، كارهاى خوب خود را بسيار بشمرد و گناه خويشتن را ناچيز تلقى نمايد.
يكى از خطرناكترين حالاتى كه ممكن است دامنگير انسان شود و موجب هلاكت و تباهى گردد اين است كه در يك مورد، هواى نفس و آرزوى دراز با هم بياميزند و آدمى را براى نيل به هدف درونى به تلاش و كوشش وادار سازند.
رسول گرامى فرمود: بزرگترين خوف من براى امتم هواى نفس و آرزوى دراز است. اما هواى نفس، آنان را از حق رويگردان مىكند و آرزوى دراز، آخرت را از يادشان مىبرد.
واضح است كه در چنين موقعى ميدان وسوسهى شيطان گسترده مىشود و چراگاه عمر آدمى براى او بسيار وسيع مىگردد و اگر به فرض در اعماق جان آن انسان انديشهى گناه بيايد او را به اميد توبه از آن فكر باز مىدارد و مانع را از سر راهش برطرف مىكند.
على عليهالسلام دربارهى چنين انسان سيهروزى فرموده است:
ساعت مرگ خود را نمىداند، آرزويش وى را فريب مىدهد، شيطان موكل بر اوست كه گناه را در نظرش زيبا جلوه دهد تا آن را مرتكب شود و در آرزوى توبه نگاهش مىدارد تا آن را به تاخير اندازد.
از جملهى وسايل موثر كه شيطان براى انحراف مردم و آلوده ساختن آنان به گناهان بزرگ، از آن استفاده مىكند خشم و شهوت است و در اين باره روايات زيادى از اولياى اسلام رسيده است:
على (ع) فرموده است: شيطان هيچ دامى براى گمراه كردن مردم، مهمتر از خشم و شهوت ندارد.