نرمخويى در ايجاد محبت، نقش بسيار موثر دارد و افرادى كه شخص نرمخو را به اين صفت مىشناسند نسبت به وى علاقمند مىشوند.
على (ع) فرموده: كسى كه با اطرافيان خود با نرمخويى برخورد نمايد، از محبت دائم بستگان خويش برخوردار مىگردد.
«عريكه» صفتى است كه با سرشت آدمى آميخته شده و به معناى «طبيعت» است،
پس اگر كسى با طبيعت نرم آفريده شود مى توان از وى توقع داشت كه نرمخو و ملايم باشد،
سوال :
کسی كه از مادر، تندخو و عصبى مزاج متولد گرديده، آيا مىتواند نرمخو شود و خويشتن را به اين خلق پسنديده متخلق نمايد؟
پاسخ اين پرسش خوشبختانه مثبت است و بشر مىتواند با سعى و مجاهده وضع طبيعى خويشتن را تغيير دهد و در خود طبع دومى را به وجود آورد كه نقطهى مقابل طبع اول باشد و براى شاهد مىتوان نمونههاى متعددى را ذكر كرد :
ريه به طور طبيعى براى تنفس هواى پاك آفريده شده است،
كسى كه در اولين بار به سيگار لب مىزند و دود آن را به ريه مىفرستد وضع مزاجش متحول مىگردد، سرفه و عطسه مىآيد، احساس سرگيجه مىكند، آب از چشم و بينيش خارج مىشود، گويى ريه با زبان طبيعى خود فرياد مىزند: من براى دود آفريده نشدهام، اين چه سمى بود كه به درون من فرستادى؟
اگر شخصى كه ريه عضو بدن اوست متوجه گردد، به خطاى خويش پى ببرد و ديگر به اين كار ناروا دست نزند، وضع طبيعى ريه محفوظ مىماند و راه خود را به سلامت مىپيمايد.
اما اگر به ناراحتى ريه و ديگر عوارض ناشى از آن اعتنا ننمايد و مكرر در مكرر، دود به ريه بفرستد، وضع طبيعى ريه تدريجا عوض مىشود، با سم دود، انس مىگيرد، رفتهرفته به آن عادت مىكند، و پس از تكرار هزاران بار، آنچنان مىشود كه نه تنها از دود احساس ناراحتى نمىكند بلكه از آن لذت مىبرد و اگر دود سيگار به ريه نرسد احساس كمبود مىنمايد و مىخواهد هر چه زودتر به محبوب خود دست يابد و سم آن را جذب نمايد. بنابراين عادتى كه بر اثر تمرين و تكرار پديد مىآيد به منزلهى طبيعت دوم است و احكام و مقررات طبيعت اول را تغيير مىدهد و مقتضيات خود را جايگزين آن مىنمايد.
پس اگر انسانى از مادر، تندخو متولد شد و بخواهد خويشتن را نرمخو بسازد، مىتواند در پرتو سعى و كوشش و با تمرين و مجاهده تدريجا طبع تند خود را واپس زند و خويشتن را به نرمخويى متخلق سازد .
امام صادق عليهالسلام فرموده: خلق خوب عطيه اى است الهى كه خداوند به بندگانش اعطا فرموده است. بعضى از خلقيات سجيه ى طبيعى است و بعضى بايد با نيت و قصد به دست آيد.
راوى مىگويد پرسيدم: كدام يك از اين دو برتر و افضل است؟
فرمود آن كس كه خلق خوب سجيه ى اوست و با سرشتش آميخته، نمىتواند جز آن عمل كند، اما كسى كه با نيت و مجاهده خود را به خلق پسنديده متخلق مىنمايد بايد در راه طاعت الهى صبر كند و مشكلات خودسازى را تحمل نمايد، بنابراين افضل و برتر كسى است كه براى نيل به خلق خوب سعى و كوشش مىكند و با سختيهاى ناشى از آن مىسازد.
امام سجاد (ع) از پيشگاه حضرت بارى تعالى براى عموم مسلمانان درخواست نرمخويى مىنمايد:
«و لين العريكه»
بار الها! به لطف و رحمتت جامعه را به اخلاق نرم متخلق كن و آنان را به اين صفت پسنديده متصف نما.
به فرمودهى امام صادق (ع) كسانى كه اينچنين آفريده شدهاند به طور فطرى از نرمخويى برخوردارند و آنان كه ساختمان نرم و ملايم ندارند مىتوانند از راه مجاهده و كوشش، خويشتن را به اين خوى پسنديده عادت دهند و با تمرين از اين مزيت اخلاقى بهرهمند گردند.
نرمخويى تكريم و احترام شخصيت مردم است همانطور كه تندخويى و خشونت، كوچك شمردن دگران و بىاحترامى به شخصيت آنان است، با نرمخويى احترام انسانها محفوظ مىماند و ملاقاتهاى گرمى آميخته به محبت صورت مىپذيرد و منشاء گناه نمىشود تا به عدل اجتماعى زيان برساند،
اما تندخويى و خشونت برخورد مايه ى تحقير شخصيت و موجب برانگيختن طرف مقابل است و مىتواند منشاء مقابله و اختلاف گردد، سخنان ناروا رد و بدل شود، و سرانجام به اهانت يكديگر كه گناه بزرگ است منتهى گردد و در نتيجه به عدل اجتماعى آسيب برسد.
نرم خويى و احترام به شخصيت مردم از برنامه هاى عملى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه ى معصومين عليهمالسلام بود،
آن بزرگواران نه تنها با نرمخويى و تكريم شخصيت، موجب دلگرمى و مسرت درونى مسلمين مىشدند
بلكه در پارهاى از مواقع افراد غير مسلمان نيز بر اثر اين خوى پسنديده مجذوب دين حق مىگشتند و به اسلام گرايش مىيافتند.
امام باقر (ع) فرمود: حضرت اميرالمومنين با مردى از اهل كتاب در راهى مصاحب سفر شد. مرد ذمى از حضرت پرسيد: اى بندهى خدا! قصد كجا را دارى؟ فرمود: كوفه مىروم. مقدارى راه با هم پيمودند. سر دو راهى رسيدند. مرد ذمى از حضرت جدا شد و به راه خود رفت. اما برخلاف انتظار، على (ع) نيز راه كوفه را ترك گفت و راهى را كه ذمى مىرفت در پيش گرفت. از حضرت پرسيد: مگر شما قصد كوفه نداشتيد؟ فرمود: بلى. گفت: شما راه خودتان را ترك گفتيد. فرمود: مىدانم. پرسيد: چرا چنين كرديد؟ حضرت در پاسخ فرمود: اين از كمال حسن مصاحبت است كه شخص، همسفر خود را موقع جدا شدن، چند قدمى مشايعت نمايد و من به مشايعت تو مىآيم، اين دستور پيمبر گرامى اسلام است. مرد ذمى از روى شگفتى پرسيد: او دستور داده است؟ فرمود: بلى. مرد ذمى گفت: كسانى از نبى اكرم پيروى نمودند براى كرايم اعمالش. سپس گفت: من تو را به شهادت مىگيرم كه بر دين تو هستم. آنگاه با حضرت به راه كوفه برگشت و پس از آنكه على (ع) را شناخت و دانست كه او شخص اول مملكت بود كه با وى آنقدر با تكريم و احترام برخورد نمود، اسلام را پذيرفت و به دين حق مشرف گرديد.
امام سجاد (ع) از پيشگاه خداوند براى عموم مسلمانان درخواست مىكند كه
متواضع باشند:
«خفض الجناح»
بار الها! با لطف و رحمتت مسلمانان را به فروتنى و تواضع موفق بدار.
قرآن شريف خفض جناح را در مورد تواضع و فروتنى فرزندان نسبت به والدين به كار برده و فرموده است:
و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا.
بال و پرت را از روى رحمت براى پدر و مادر فروافكن و بگو:
پروردگارا! آن دو را مشمول رحمت خود قرار ده، همانطور كه در كودكى من، به من ترحم نمودند و تربيتم كردند.
كبوتر وقتى مىخواهد پرواز نمايد بالهاى خود را بازمىكند و بالا مىبرد و بر اثر اين حالت، اوج مىگيرد و موقعى كه مىخواهد فرود آيد بالها را مىافكند، به پايين متمايل مىنمايد و بر اثر اين حالت بال، از اوج به حضيض مىآيد و به زمين مىنشيند.
خداوند با ذكر اين مثل به فرزند امر مىكند كه در مقابل والدين متواضع باش،
همچنين به پيشواى اسلام دستور داده:
و اخفض جناحك للمومنين: اى پيمبر گرامى! با خفض جناح و تواضع با مومنين برخورد نما.
«خفض جناح» كنايه از تواضع و فروتنى انسان است در مقابل دگران.
تواضع از جمله صفات حميده و خصال پسنديده است.
مردى به نام حسن بن جهم از حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام پرسيد حد تواضع چيست؟ فرمود: حدش اين است كه از خودت به مردم آن را عطا نمايى كه دوست دارى مردم همانند آن را به تو عطا كنند.
فروتنى و تواضع در دنيا مايهى محبوبيت اجتماعى است
و در آخرت موجب جلب رحمت حضرت بارى تعالى است.
رسول اكرم فرموده: تواضع مايه ى رفعت و بلندى مقام متواضع است، تواضع نماييد تا مشمول رحمت بارىتعالى واقع شويد.
على (ع) فرموده است: انسانى كه داراى مقام اجتماعى است و از موضع رفعت، تواضع مىنمايد همانند كسى است كه متخلف را از موضع قدرت مىبخشد و از كيفرش چشمپوشى مىنمايد.
امام صادق (ع) فرموده: از جمله كارهايى كه حاكى از تواضع عامل آنهاست اين است كه راضى باشى در مجلس جايى بنشينى كه از جايگاه شايسته ى تو پستتر باشد،
ديگر آنكه با هر كس كه برخورد مىنمايى سلام كنى
و اينكه بحث خصومتانگيز را ترك گويى اگر چه حق با تو باشد
و اينكه نخواهى براى تقوى مورد تحسين و تمجيدت قرار دهند.
در اخلاق و رفتار رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمده است:
و كان يكرم من يدخل عليه حتى ربما بسط ثوبه و يوثر الداخل بالوساده التى تحته.
روش رسول گرامى اين بود كه هر كس بر وى وارد مىشد او را اكرام مىنمود گاهى عباى خود را به جاى فرش زير قدمش مىگسترد و توشك كوچكى را كه روى آن نشسته بود به شخص تازه وارد ايثار مىنمود.
مردى وارد مسجد شد و رسول اكرم تنها نشسته بود. به سوى پيمبر آمد. با نزديك شدن او حضرت جابهجا شد و تغيير محل داد. مرد عرض كرد: مسجد وسيع است، چرا حركت كرديد و مكان خود را ترك گفتيد؟ حضرت در پاسخ فرمود: حق مسلمان بر مسلمان اين است كه وقتى ببيند او قصد نشستن دارد به احترام وى جابهجا شود و كنار برود.
در واقع معناى كلام حضرت اين است كه براى تازه وارد حريمى بگيرد و او را مورد تواضع و تكريم خود قرار دهد.
دو فرد مومن كه على (ع) چون برادر به آنان علاقه داشت، يكى پدر و آن ديگر پسر، بر آن حضرت وارد شدند. امام (ع) براى پذيرايى و تكريم آنان قيام نمود، آن دو را بالاى مجلس خود نشاند و خودش مقابلشان نشست. دستور غذا داد، طعام آوردند. آن دو غذا صرف نمودند. آنگاه قنبر آفتابه و لگن براى شستن دست و پارچه براى خشك كردن آورد. آفتابه را گرفت كه آب روى دست مرد بريزد. ناگاه امام (ع) با حركتى سريع از جا برخاست و آفتابه را گرفت كه دست آن مرد را بشويد. اما او از عمل امام (ع) غرق شرمسارى شد و از خجلت، سر را تا نزديك زمين به زير آورد و گفت: اى اميرالمومنين! خدا مرا نبيند كه شما آب روى دست من مىريزيد. فرمود: بنشين و دستت را بشوى كه خدا ببيند تو را كه برادر دينيت دستت را مىشويد. حضرت جدا از او خواست كه دستش را بشويد، مرد ادب نمود و دستش را براى شستن پيش آورد ولى مىخواست هر چه زودتر اين صحنه پايان يابد لذا آنطور كه بايد دست را نمىشست، حضرت قسمش داد كه با آرامش خاطر دستت را شستشو ده، آنطور كه اگر قنبر آب مىريخت مىشستى.
پس از آنكه امام (ع) دست پدر را شست، ابريق را به دست محمد حنفيه داد، فرمود فرزند! اگر اين پسر، تنها مهمان من مىبود، دستش را مىشستم. ولى خداوند ابا دارد از اينكه پدر و پسرى در يك مكان باشند و هر دو به طور يكسان مورد تكريم قرار گيرند، از اين رو پدر آب روى دست پدر ريخت و شما هم آب روى دست پسر بريز و محمد بن حنفيه طبق دستور امام دست پسر را شست.
روش امام سجاد (ع) اين بود كه مسافرت نكند مگر با همسفرهايى كه حضرتش را نشناسند و با آنان شرط مىكرد كه از خدمتگزاران رفقاى سفر در حوايجشان باشد.
يك بار با كسانى كه او را نمىشناختند به سفر رفت، ولى در راه سفر با مردى مواجه شدند كه آن حضرت را ديد و شناخت. به كسانى كه با امام همسفر بودند گفت: مىدانيد اين مرد كيست؟ پاسخ دادند: نه. گفت: حضرت على بن الحسين عليهماالسلام است. با شنيدن اين سخن، هيجانزده از جا برخاستند، گرد امام جمع شدند و دست و زانوى حضرت را بوسيدند، عرض كردند: يابن رسولالله! آيا مىخواستى ما جهنمى شويم؟ اگر بر اثر ناشناختن شما دست و زبانمان به جسارتى مبادرت مىنمود و از ما عمل برخلاف ادب و احترامى سر مىزد آيا نه اين بود كه تا پايان روزگار هلاك شده بوديم؟ چه باعث شد كه ناشناخته بين همسفرها آمديد؟
فرمود من يك بار با اشخاصى كه مرا مىشناختند به سفر رفتم، آنان به رعايت مقام شامخ رسول اكرم (ص) به من احترامى نمودند كه استحقاق آن را نداشتم، خائف بودم كه شماها نيز همانند آنان با من رفتار نماييد، از اين رو كتمان امر و معرفى نكردن خود نزد من محبوبتر است.
در جامعه اى كه پير و جوان، زن و مرد، شهرى و روستايى، و خلاصه تمام قشرها متواضع باشند و همه با رعايت ادب و احترام با يكديگر برخورد نمايند عدل و دادگرى در آن اجتماع حاكم خواهد بود زيرا مردم متواضع خود را بالاتر از آن مىدانند كه به حقوق دگران تجاوز نمايند، با عمل ناروا و ظالمانه، عدل اجتماعى را متزلزل كنند و خويشتن را مورد تحقير و بىاحترامى مردم متواضع قرار دهند.
بنابراين مىتوان گفت كه تواضع و فروتنى اگر در سطح وسيع جامعه معمول باشد به بسط عدل كه اولين درخواست امام سجاد (ع) در اين قطعه از دعاى «مكارمالاخلاق» است كمك مىنمايد.
نقطهى مقابل تواضع، تكبر است. افراد متكبر براى اينكه بزرگى موهوم خود را بر مردم تحميل نمايند و آنان را به قبول عقيدهى باطنى كه دربارهى خويش دارند وادار سازند روش جباريت در پيش مىگيرند و رفتار و گفتارشان به گونهاى مىشود كه با اساس عدل، مخالف و ناسازگار است. تكبر، آدمى را از شناخت حق و درك واقع بازمىدارد و متكبر، مردم را كوچك و غير قابل اعتنا مىشمرد، بيمارى تكبر، عقل را تيره مىكند و به هر نسبتى كه بيمارى كبر تشديد مىشود، تيرگى عقل نيز افزايش مىيابد و سرانجام، كار به جنون خودبزرگبينى منتهى مىگردد
رسول اكرم فرمود: از كبر اجتناب نماييد كه بنده بر اثر تكبر چنان مىشود كه خداوند مى فرمايد نام اين بنده ى مرا در گروه جبارين يعنى طغيانگرانى كه از حق سرپيچى مىكنند بنويسيد.
على (ع) فرموده: از كبر برحذر باشيد كه اين صفت مذموم موجب طغيان و منشاء معصيت خداوند رحمان است.
امام صادق (ع) فرموده: كبر اين است كه آدمى مردم را حقير و كوچك بشمرد و حق و عدل را نادانى و جهل تلقى نمايد.
امام باقر (ع) فرموده: در دل هيچ فردى چيزى از كبر وارد نمىشود جز آنكه عقلش به همان اندازه نقصان مىيابد، خواه كبر نفوذ كرده در دل او كم باشد يا زياد.
از مجموع رواياتى استفاده مىشود كه تكبر در اسلام از صفات بسيار ناپسند و مذموم است.
تكبر،، آدمى را از راه حق و عدالت منحرف مىكند، به راه طغيان و عصيان سوق مىدهد، و موجبات سقوط و تباهيش را فراهم مىآورد، تكبر مىتواند براى متكبر زيانهاى دنيوى و اخروى فراوان به بار آورد، در اين جهان او را مبغوض و منفور جامعه نمايد و موجب سقوط اجتماعيش شود و در آن جهان وى را از رحمت واسعهى الهى محروم سازد و به عذاب عظيم مبتلايش نمايد.
نقطهى مقابل تكبر، تواضع است. تواضع موجب عز و محبوبيت و هماهنگ با عدل و دادگرى است،
از اين رو امام سجاد عليهالسلام در زمينه ى بسط عدل از پيشگاه بارى تعالى براى مردم درخواست تواضع نموده است.