3) اسلام دين كار و فعاليت و آيين سعى و عمل است.
تمام مردم براى تامين زندگى با عزت و شرافتمندانه بايد از پى كار و كوشش بروند و در جامعه وجودى موثر باشند،
و اگر كسانى از كار شانه خالى كنند و براى تامين مايحتاج زندگى خود دنبال كار نروند در اسلام، مورد بدبينى و انزجارند.
امام باقر (ع) فرمود كه حضرت موسى بن عمران به پيشگاه خدا عرض كرد، بار الها! كداميك از بندگانت نزد تو بيشتر مورد بغض و بدبينى هستند؟ فرمود: آن كسى كه در شب مانند مردارى در رختخواب افتاده و در روز، عمرش در جامعه به بطالت مىگذرد و كار نمىكند و مىخواهد از دسترنج مردم ارتزاق نمايد.
4)اولياى گرامى اسلام آنقدر به كار كردن مسلمانان مصر بودند و مىخواستند زندگانى آنان با عزت بگذرد كه اگر در مواقعى افرادى نقص عضوى مىداشتند باز هم به آنان تاكيد مىكردند كه از عضو سالم خود استفاده كنند و به كار اشتغال يابند.
مردى به حضور امام صادق (ع) آمد و گفت: يابن رسول الله! من انسانى هستم كه نمىتوانم با دستم كار كنم- گويى دستش عيبى داشته كه فاقد قدرت كار بوده- و سرمايهاى هم ندارم كه
تجارت كنم و نيازمند و محتاجم. حضرت ديد كه سر و گردن او سالم است. فرمود عمل كن، كار كن و كالا را با سر خود حمل نما و از مردم بىنياز باش.
5) على (ع) فرموده: اگر تن دادن به شغل مايهى زحمت و تعب است بيكارى دائم نيز باعث نادرستى و فساد است.
رسول اكرم فرموده است: رانده و مطرود درگاه باريتعالى است آن كسى كه بار زندگى خود را بر دوش دگران بيفكند و بخواهد از دسترنج مردم ارتزاق نمايد.
6) به موجب روايات بسيارى كه رسيده است، ائمهى معصومين عليهمالسلام خود كار مىكردند و در اراضى زراعى سعى و كوشش مىنمودند تا نانى از راه كشاورزى به دست آورند. علاوه بر اينكه خودشان به كار اهميت مىدادند، كارگران زحمتكش را نيز احترام بسيار مىنمودند و آنان را مورد تقدير و تشويق قرار مىدادند.
انس بن مالك مىگويد: موقعى كه رسول اكرم از جنگ تبوك مراجعت مىكرد، سعد انصارى به استقبال آمد. حضرت با او مصافحه كرد و دست سعد را زبر و خشن ديد. فرمود چه صدمه و آسيبى به دستت رسيده است. عرض كرد: يا رسول الله من با وسايل كشاورزى كار مىكنم و درآمدم را خرج معاش خانوادهام مىنمايم. رسول اكرم دست او را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش با آن تماس پيدا نمىكند.
7)اگر كسى آمادهى كار كردن هست، لكن به علت فرسودگى و ضعف شديد يا بيمارى، قدرت كار ندارد و حداقل امرار معاش و سد جوع در دسترسش نيست، او فقير و گرسنه است و اين فقر بىاندازه مذموم است زيرا چنين فقرى ممكن است آدمى را به گناه و ناپاكى، به دزدى و تجاوز به اموال مردم، يا به كفرگويى و اسائه به مقام مقدس باريتعالى وادار نمايد. اين فقر در نظر اسلام بسيار مذموم است
كاد الفقر ان يكون كفرا.
اين قبيل فقرها ممكن است به كفر و بىدينى منجر گردد.
8) رسول اكرم فرمود: بار الها! من از كفر و از فقر به تو پناه مىبرم. مردى كه اين جمله را از حضرت شنيد عرض كرد: يا رسول الله! آيا كفر و فقر، معادل يكديگرند؟ حضرت در پاسخ فرمود بلى.
9) فقرى كه آدمى فاقد حداقل زندگى باشد و نتواند سد جوع نمايد بسيار مذموم است و آدمى را در خطر گناهان دنيوى و اخروى مىاندازد
فقر ممدوح كه در روايات آمده آن فقرى است كه انسان به قدر كفاف و آن مقدارى كه براى خود و خانوادهاش لازم است و كفايت مىكند واجد باشد و اين زندگى كه هم آبرو محفوظ است و هم اسير ثروتمندى و سرمايهدارى نيست آنقدر محبوب رسول اكرم بود كه دعا مىكرد و مىگفت:
اللهم اجعل قوت آل محمد كفافا.
بار الها! قوت و غذاى آل محمد را به قدر كفاف قرار ده، يعنى آن مقدارى كه زندگى به اندازه اداره شود ولى آل پيغمبر در صف سرمايهداران و ثروتمندان نباشد.
10) پيغمبر مىفرمود: خوشا به حال آن انسانى كه اسلام آورد و معاش او به قدر كفاف باشد، يعنى درآمدش براى زندگيش وافى و كافى باشد.
رسول اكرم با جمعى در بيابان به كسى كه شترانى را به چرا برده بود و تحت مراقبت داشت گذر كردند. حضرت از او درخواست نمود كه مقدارى شير بدهد كه آنان بنوشند. جواب داد: شيرى كه در پستان شتران است براى صبح است و آنچه دوشيدهايم و در ظرف است براى شب، و خلاصه، به حضرت جواب مثبت نداد. پيغمبر اكرم دربارهى او دعا كرد، گفت:
اللهم اكثر ماله و ولده.
بار الها! مال و فرزندان او را بسيار گردان.
بعد از آنجا گذشتند و به كسى رسيدند كه به چراندن گوسفندان اشتغال داشت. براى گرفتن شير، نزد او فرستاد. آن مرد رفت و آنچه در پستانهاى گوسفندانش بود دوشيد و آنچه را هم كه در دست داشت نيز آورد و به حضرت تقديم نمود و بعد هم گوسفندى آورد و گفت: اينها چيزى بود كه در نزد من بود و اگر ميل دارى باز زيادتر كنم.
قال رسول الله: اللهم ارزقه الكفاف.
پيغمبر دربارهى او دعا كرد و گفت: بار الها! به او به قدر كفاف عنايت بفرما.
وقتى پيغمبر، دعاى دوم را دربارهى مردى كه صاحب گوسفندان بود نمود بعضى از اصحاب گفتند: يا رسول الله! دربارهى آن كسى كه شما را رد كرد دعايى نمودهاى كه تمام ما آن دعا را دوست داريم، و دربارهى كسى كه به شما اعطاى شير نمود دعايى فرمودى كه هيچيك از ما به آن دعا ميل نداريم. حضرت فرمود: آنچه كم باشد و امر زندگى را كفايت كند بهتر از مال بسيار است كه آدمى را غافل كند و انسان را از مسير فضيلت منحرف نمايد.
11) غنا نيز مانند فقر، درجات و مراتبى دارد، بعضى از آنها در روايات، ممدوح شناخته شده و بعضى از آنها مذموم.
12) امام سجاد (ع) در جملهى اولى كه موضوع بحث امروز است از پيشگاه الهى درخواست غنا و تمكن مالى مىنمايد، او از خدا غنا مىطلبد تا به خانوادههاى بىبضاعت كمك كند، غنا مىخواهد تا يتيمان بىسرپرست را كفالت نمايد، تمكن مالى تقاضا مىكند تا در پرتو آن موجبات رضاى الهى را فراهم آورد، غنا مسئلت مىنمايد تا به زندگى خانوادهى خود بهبود بخشد و گشايشى در گذران آنان فراهم آورد، و اين مطلب از جملهى دومى كه امام (ع) بعد از درخواست غنا، از پيشگاه الهى مسئلت نموده است روشن مىشود:
و اوسع على فى رزقك.
بار الها! رزق خود را كه به من عطا مىفرمايى وسيع گردان.
13) در روايات اولياى گرامى اسلام تاكيد شده است كه افراد غنى و متمكن در زندگى خانوادهى خود سختگير نباشند و از تامين رفاه و آسايش آنان خوددارى ننمايند.
حضرت رضا (ع) مىفرمايد: بر صاحبان نعمت واجب است كه بر عيالات خود توسعه دهند و به زندگى آنان گشايش بخشند.
ابىحمزه مىگويد حضرت على بن الحسين مىفرمود: اگر من داخل بازار شوم و با من چند درهم پول باشد و به وسيلهى آن براى خانوادهى خود گوشت تهيه كنم كه به آن نياز بسيار دارند براى من اين عمل محبوبتر است از اينكه بندهاى را آزاد نمايم.
عبدالله بن عباس مىگويد، رسول اكرم مىفرمود: هر كس داخل بازار شود و تحفهاى، مثلا ميوهاى، بخرد و آن را براى خانوادهى خود بياورد همانند صدقهاى است كه انسانى براى جمعيت محتاجى ببرد و سپس مىفرمود وقتى وارد منزل مىشود اول، پيش از پسر بچهها، از دختربچهها شروع كند و تحفه را به آنها بدهد. بعد از آن فرموده هر كس دختر خود را در منزل شاد كند همانند اين است كه بندهاى را از فرزندان اسمعيل آزاد كرده باشد.
14) اگر كسى قدرت مالى دارد و بخواهد پيوستگى خود را با مكتب اسلام و تعاليم قرآن شريف محفوظ بدارد حتما بايد زندگى عائلهى خود را توسعه دهد و آنان را در تنگنا و مضيقه نگذارد و رسول اكرم در اين باره فرموده است:
پيغمبر اكرم مىفرمود: كسى كه وسعت مالى دارد و داراى تمكن است ولى بر خانوادهى خود سخت بگيرد و آنان را از زندگى مرفه محروم دارد از ما نيست و به ما بستگى ندارد.
15)امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا از خداوند درخواست غنا و تمكن مالى دارد.
در جملهى دوم از توسعهى رزق سخن مىگويد و شايد تمناى غنا را براى رفاه اهلبيت خويش خواسته است.
در جملهى سوم عرض مىكند: و لا تفتنى بالنظر.
بار الها! با توجه و التفات به اموالى كه در دست ثروتمندان است مرا مورد آزمايش و امتحان قرار مده.
16) دعاى سوم امام (ع) ناظر به غناى نفس و بىاعتنايى به دارايى و اموال سرمايهداران و مالاندوزان دنياست و اين همان چيزى است كه خداوند در قرآن شريف به پيمبر گرامى فرموده و او را مخاطب ساخته است:
و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحيوه الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و ابقى.
اى رسول معظم! چشمان خود را به اموال و زينتهاى دنيوى كه به اصناف كفار اعطا نمودهام مگشاى كه اين ثروت و سرمايه را به منظور آزمايش و امتحانشان دادهام. و رزق و روزى پروردگارت كه براى اهل ايمان مقرر گرديده به مراتب بهتر و عاليتر است و همواره باقى و برقرار خواهد بود.
در ذيل اين آيه حديثى از رسول اكرم است كه فرموده:
كسى كه چشم خود را براى نگاه كردن به اموال و ثروت دگران بگشايد اندوهش طولانى خواهد بود و غيظ و غضبش هرگز شفا نمىيابد.
17) طبع بشر حريص و فزونطلب است، هر قدر ثروت بيندوزد و مال گرد آورد حرص و طمعش بيشتر مىشود، همواره در باطن با خود به جنگ و ستيز است، از نظر دارايى، احساس كمبود مىكند و سرانجام با ناكامى از دنيا مىرود مگر آنكه خود را اصلاح كند و عنان حرص را به دست عقل واقعبين و مالانديش بسپارد و خويشتن را از سركشى و طغيان آن برهاند.
مردى به شكايت نزد امام صادق (ع) آمد، عرض كرد: من از پى مال مىروم و آن را به دست مىآورم اما از درآمد خويش قانع نمىشوم و همواره با نفس خود درجنگم و از آن بيشتر مىخواهد، عرض كرد به من چيزى بياموزيد كه از آن منتفع شوم، يعنى درمانم نماييد. حضرت فرمود: اگر آن مقدار درآمد كه امر ترا كفايت مىكند بىنيازت مىسازد چيز جزئى از مال دنيا ترا غنى مىنمايد و اگر درآمدى براى تو كافى است و بىنيازت نمىكند تمام آنچه در دنياست بىنيازت نخواهد نمود.
در واقع، امام (ع) مىخواهد بفرمايد: اگر مايلى از جنگ درونى خلاص شوى و از شر حرص رهايى يابى هدف خود را از كسب مال، ادارهى زندگى شرافتمندانه قرار ده، در اين صورت، مال قليلى ترا غنى و بىنياز مىسازد و كفاف زندگيت را مىنمايد، اما اگر هدفت در كسب مال، ثروتاندوزى و سرمايهدارى باشد تمام اموال جهان براى تو كافى نيست و هرگز از جنگ داخلى و سركشى حرص، آزاد نخواهى شد. بنابراين علاج اين حالت روانى در اختيار خود انسان است و شخص حريص بايد تمرين كند و عقل خود را به قضاوت بياورد و بگويد: چرا من اينقدر مىدوم و براى چه تا اين اندازه در گردآورى مال مىكوشم و بدون اينكه نفعى ببرم بايد آنها را بگذارم و بگذرم. وقتى توطين نفس نمود و خود را به عمل ناروا و غيرعاقلانهى خويش متوجه ساخت مىتواند بر هواى نفس خود و حرص خويش غلبه كند و خود را از آن بلا و بدبختى برهاند، و اين حالت، در منطق اخبار و روايات، غناى نفس است.
18) رسول اكرم مىفرمود: غنا و بىنيازى از كثرت اموال دنيوى نيست، بلكه از بىنيازى نفس است و بايد روح آدمى احساس بىنيازى كند و از دنيا آن را بخواهد كه محترمانه صرف زندگيش شود.
على (ع) فرموده است: غناى بزرگ و بىنيازى مهم، نااميدى و ياس از آن چيزهايى است كه در دست مردم است، يعنى بىاعتنايى و عدم توجه به اموال ثروتمندان و هستى افراد متمكن. كسى كه داراى اين حالت نفسانى باشد او در واقع غنى بزرگ اجتماع است، يعنى به اموال ثروتمندان بزرگ و سرمايهداران مهم اعتنا ندارد.
ابىبصير مىگويد از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود: عثمان به وسيلهى دو نفر از غلامان خود دويست دينار طلا براى ابوذر فرستاد و گفت: نزد او ببريد و سلام مرا به وى برسانيد و بگوييد: اين دويست دينار است كه عثمان براى شما فرستاده كه نياز خود را برطرف نمايى و حوايج خويشتن را تامين كنى.
ابوذر گفت: آيا به هيچيك از مسلمانان چنين مبلغى را داده است؟ گفتند: نه. ابوذر گفت: من يكى از مسلمانانم، گشايشى كه براى من است بايد براى همهى مسلمين باشد. به ابوذر گفتند كه عثمان اين مبلغ را از مال شخصى خود فرستاده و قسم ياد كرده است كه من آن را به حرام نيالودهام و براى شما جز حلال نفرستادهام. ابوذر گفت: من احتياجى به اين پول ندارم و امروز صبح نمودهام و از غنىترين مردمم. غلامان گفتند: خداوندت عافيت بخشد، ما كه در اطاق شما كم يا زياد چيزى كه از آن بهرهمند شوى نمىبينيم.
گفت: زيرا اين پالان، سفرهى من است و در آن دو قرصهى نان جوين دارم، به اين پول محتاج نيستم و به خدا قسم هرگز آن را نمىگيرم.
19) امام جواد (ع) هم در موضوع غناى نفس و بىنيازى روح، مىفرمايد: غنا عبارت از كمى تمنيات درونى و راضى بودن به همان چيزى است كه زندگى انسان را كفايت كند. فقر نفسانى عبارت از حدت و شدت نوميدى از لياقت خود و ياس از اموالى است كه در دست مردم است.
20) در عصر جاهليت، ثروتمندى و تمكن مالى داراى ارزش انسانى بود و مردم تصور مىكردند كه افراد مالدار، گروه برتر و ممتاز اجتماعاند و عقيده داشتند كه امور مهم مردم، خواه جنبهى معنوى داشته باشد و خواه جنبهى مادى، بايد به اين گروه سپرده شود و آنان عهدهدار گردند و تا آنجا به اين پندار باطل معتقد بودند كه وقتى وحى الهى بر رسول گرامى نازل شد و آن حضرت به رسالت مبعوث گرديد لب به اعتراض گشودند.
و قالوا لولا نزل هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم.
گفتند: اگر خداوند اراده فرموده است كه پيمبرى از جانب خود بين مردم بفرستد چرا اين ماموريت مهم را به وليد بن مغيره، مالدار نامى مكه محول نفرمود يا آنكه چرا عروه بن مسعود ثقفى ثروتمند مشهور طائف را براى اين كار ماموريت نداد و اين امر مهم را به عهدهى شخصى سپرد كه در كودكى يتيم بوده و در بزرگسالى تهيدست و بىبضاعت است. اينان چنان در اشتباه بودند كه گمان مىكردند معيار صلاحيت رهبرى و نمايندگى باريتعالى بين مردم، تمكن مالى و سرمايهدارى آن كسى است كه خداوند، او را به رسالت انتخاب مىنمايد، و اين خود نمونهى روشنى است از اينكه چقدر در آن مردم، سرمايهدارى و ثروت مهم بوده و تا چه اندازه، تمكن در نظر آنان جلوه داشته و معيار احراز شخصيت و مقام بوده است. گردآورى مال، براى مردم عصر جاهليت، آنقدر ارزشمند و گرانبها بود كه تا دم مرگ از پى آن بودند و براى آن تلاش مىنمودند.
21) قرآن شريف : الهاكم التكاثر، حتى زرتم المقابر.
فزون طلبى و تكثير ثروت در نظر شما آنقدر اهميت دارد و شما را از خدا و سجاياى انسانى غافل نموده ( #ياد_مرگ ) كه تا زمان فرارسيدن مرگ و ديدن قبر، از پى آن تلاش و كوشش مىنماييد و در گردآورى آن همت مىگماريد. ثروتمندان، بر اثر غرور مال، مردم تهيدست را به باد مسخره مىگرفتند و حتى در زمان قيام رسول اكرم مومنين را استهزا مىنمودند و به آنان طعنه مىزدند و اين عمل ناروا را بر اثر داشتن ثروت، انجام مىدادند. قرآن شريف دربارهى اين گروه فرموده است:
ويل لكل همزه لمزه، الذى جمع مالا و عدده.
واى بر آن مردم عيبجو و غيبتكننده كه با همز و لمز و با طعن و مسخره نسبت به مردم تعدى مىنمودند و براى اينكه ثروتمندند دچار غرور شده و گمان مىكنند كه ثروت موجب حيات ابدى آنان مىگردد و اينان را براى هميشه نگه مىدارد. اسلام افكار مردم را در مورد ثروت دگرگون ساخت و به آنان فهماند كه مال براى گذران زندگى و رفع نيازمندى است نه مايهى افتخار و مباهات و ضمنا خاطرنشان ساخت كه خداوند مردم را به وسيلهى مال امتحان مىكند، مراقب باشيد كه تمكن مالى حجاب نفستان نشود و شما را از ياد خداوند و انجام وظايف دينى باز ندارد كه نه تنها مالدارى، امتحان خداوند است بلكه مال دگران را با ديدهى تمنى نگريستن نيز امتحان است و مردان الهى خود را از آن بركنار مىدارند.
22) امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعا، به پيشگاه الهى عرض مىكند:
و لا تفتنى بالنظر.
پروردگارا! مرا با نگاه كردن به اموال دگران و چشم دوختن به ثروت آنان مورد آزمايش و امتحان قرار مده.
23) امام فرموده اند:«واوسع علی فی رزقک»دراین عبارت نکته ادبی وجود دارد،قاعده«تضمین».فعل« اوسع» متضمن معنای «بارک فی»است؛«اوسع و بارک علی فی رزقک» در رزق من وسعت وبرکت قرار ده،که شامل رزق معنوی ازجمله اولاد هم می شود.
وسعت رزق موضوعیت دارد؛1_حفظ آبرو شود.2_دغدغه مادی نداشته باشیم.
----»آرامش داشته باشیم برای عبادت خداوند،واین ازرحمت خداوند است.
در صحیفه سجادیه ازمعانی بیان، بسیار استفاده شده،بطور مثال وقتی نعمتی را از خداوند می خواهند،بلافاصله دعا برای دفع آفت نعمت هم می کنند.دراینجا «ولاتفتنی بالنظر»خداوندا مرا با «نظر»مورد آزمایش قرارمده.یعنی «من را بی نیاز کن ودررزقم برکت و وسعت قرار بده وبا «نظر»مورد آزمایش قرار نده.
دواحتمال در مورد« نظر»هست،1_مرا نسبت به رزقم منتظر نگذار....که به فتنه مبتلا نشوم.2_چشمم دنبال مال مردم نباشد،تا به فتنه نیفتم.
در سوره مبارکه طه/131آمده است«ولاتمدن عینک الی ما متعنا....لنفتنهم فیه ورزق ربک خیر وابقی»
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_205
◀️ گستردگی علم و دانش
وَ قَالَ (علیه السلام): كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ، إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ.
علی علیه السلام که درود خدا بر او فرمودند : هر ظرفى با ريختن چيزى در آن پر مى شود جز ظرف دانش كه هر چه در آن جاى دهى، وسعتش بيشتر مى شود.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ وسعت پيمانه علم:
قسمت اول
📜 امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى درباره اهميت علم و دانش اشاره مى كند و مى فرمايد: «هر ظرفى بر اثر قرار دادن چيزى در آن از وسعتش كاسته مى شود مگر پيمانه علم كه هرقدر از دانش در آن جاى گيرد وسعتش افزون مى گردد!»; (كُلُّ وِعَاء يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ).
اين نكته بسيار دقيقى است كه امام(عليه السلام) به آن اشاره فرموده است. حقيقت اين است كه در «وعاء» (ظرف) مادى گنجايش محدودى وجود دارد كه اگر چيزى در آن قرار دهند تدريجاً محدود و سرانجام پر مى شود به گونه اى كه قابل قرار دادن چيز ديگرى در آن نيست; ولى روح و فكر و قوه عاقله انسان كاملاً با آن متفاوت است; هرقدر علوم تازه در آن قرار دهند گويى گنجايش بيشترى پيدا مى كند هر علمى سرچشمه علم ديگرى مى شود و هر تجربه اى تجربه ديگرى با خود مى آورد وبه يك معنا تا بى نهايت پيش مى رود و اين دليل اهميت فوق العاده آن و اشاره است به اين كه ما از فراگيرى علوم هرگز خسته نشويم كه واقعاً خسته كننده نيست، بلكه نشاط آور و روح پرور است. هنگامى كه انسان مى بيند در كنار نهالى كه از يك مسئله علمى در سرزمين مغز خود كاشته نهال هاى ديگرى جوانه مى زند و مى رويد و اطراف خود را پر گل مى كند، قطعاً به شوق و نشاط مى آيد. حتى مغزهاى كامپيوترى كه در عصر و زمان ما به وجود آمده و بعضى از روى ناآگاهى گمان مى برند مى تواند روزى جانشين مغز انسان شود هر كدام ظرفيت محدودى دارند كه وقتى اشباع شد مطلب تازه اى را نمى پذيرد در حالى كه روح آدمى چنين نيست و بسيارند دانشمندان بزرگى كه تا آخرين لحظه هاى عمر در تكاپوى علم و دانش بوده و هر روز حتى در واپسين ساعات عمر حقيقت تازه اى را كشف مى كردند.
از جمله کسانى که به این حقیقت در شرح کلام حکیمانه بالا اشاره کرده ابن ابى الحدید معتزلى است که در شرح نهج البلاغه خود چنین مى گوید: «در ذیل این کلام سرّ عظیمى نهفته شده و رمزى است به معناى شریف پیچیده اى که طرفداران نفس ناطقه (روح مجرد) از این راه دلیل براى اثبات عقیده خود گرفته اند نتیجه آن این است که قواى جسمانى بر اثر تکرار افعال خسته و ناتوان مى شوند; مثلاً هرگاه با چشم هاى خود پیوسته صحنه هایى را ببینیم چشم خسته مى شود و اگر باز هم ادامه دهیم ممکن است چشم صدمه ببیند. همچنین است گوش انسان از شنیدن صداهاى مکرر به زحمت مى افتد (و خسته و ناتوان مى گردد) و چنین است سایر قواى جسمانى; ولى وقتى به قوه عاقله مى رسیم مى بینیم قضیه برعکس است، چرا که هر گاه معقولات بیشترى به این قوه وارد گردد، نیرو و توان و وسعت و انبساط آن بیشتر مى شود و آمادگى براى درک مسائل جدیدى غیر از آنچه قبلاً دریافته پیدا مى کند و در حقیقت تکرار معقولات شمشیر آن را تیزتر کرده و زنگار آن را مى زداید و به همین دلیل مى توان گفت: قواى جسمانى همه مادى هستند; اما قوه عاقله مجرد است و ماوراى مادیات». یکى از بخش هاى قوه عاقله، حافظه انسان است که همه چیز را در خود حفظ مى کند در حالى که قواى مادى این چنین نیست.
ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه_حكمت_205
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ وسعت پيمانه علم:
قسمت اول
📜
این کلام حکیمانه پیام هاى متعددى دارد از جمله این که انسان هرگز نباید از فراگیرى علم و دانش خسته شود یا گمان کند به مرحله نهایى علم و دانش رسیده است. بداند به سمتى حرکت مى کند که هر قدر جلوتر مى رود وسیع تر مى شود.
در حدیث معروفى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَنْهُومانِ لا یَشْبَعُ طالِبُهُما طالِبُ الْعِلْمِ وَطالِبُ الدُّنْیا; دو گروه گرسنه اند و هرگز سیر نمى شوند: طالبان علم و طالبان دنیا»
به همین دلیل تحصیل علم در اسلام از جهات مختلف نامحدود است: از نظر مدت حدیث معروف از پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که فرمود: «أُطْلُبُ الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إِلَى اللَّحْدِ; از گهواره تا گور دانش بجوى» گرچه آن را در جوامع حدیثى نیافتیم.
از نظر مکان در حدیث دیگرى مى خوانیم: «أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصّینِ; به دنبال علم و دانش بروید هرچند در سرزمین چین باشد».
از نظر مقدار کوشش در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَسَفْکِ الْمُهَجِ; در طلب دانش باشید هرچند براى تحصیل آن در دریاها فرو روید و خون خود را فدا کنید».
از نظر استاد در حدیث دیگرى مى خوانیم: «الْحِکْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ یَأْخُذُها حَیْثُ وَجَدَها; علم و دانش گمشده فرد با ایمان است، نزد هر کس باشد گمشده خود را مطالبه مى کند»
این سخن را با حدیثى که از امیرمؤمنان(علیه السلام) در غررالحکم آمده است پایان مى دهیم: «اَلْعالِمُ مَنْ لا یَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ وَ لا یَتَشَبَّعُ بِهِ; عالم و دانشمند کسى است که هرگز از علم و دانش سیر نمى شود و اظهار سیرى نیز مى کند»
#نهج_البلاغه_حكمت_205
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2