6) محاسن اخلاق و مكارم اخلاق
مكارم اخلاق بر محاسن اخلاق تقدم دارد و ارزش انسانى مكارم اخلاق به مراتب بالاتر از محاسن اخلاق است.
براى بيان تفاوت محاسن اخلاق و مكارم آن از دو روايت استفاده مىكنيم و آن دو را از نظر معنوى و ارزش روحانى بررسى مىنماييم و در خلال بررسى اين دو روايت برترى و امتياز مكارم اخلاق بر محاسن اخلاق روشن مىشود.
راوى حديث مىگويد به امام صادق (ع) عرض كردم: حد حسن خلق چيست؟ فرمود: با مردم به نرمى و گرمى برخورد كنى، پاك و منزه و در كمال ادب سخن بگويى، و در مواجهه با برادرانت متبسم و گشادهروى باشى.
اين روايت، مرزى براى حسن اخلاق بيان مىكند. البته اين مطلب كه در حديث آمده به منزلهى نمونهاى است از حسن اخلاق. اگر يك نفر انسانى واجد اين سه مرحله باشد يا علاوه بر آن سه صفت داراى صفات اخلاقى خوب باشد، در برخورد با مردم سبقت سلام بگيرد، دست بدهد، دندانش مسواك زده باشد، لباسش پاكيزه باشد،
به عيادت مرضى برود، تشييع جنازه بنمايد، مصيبتزدگان را تسليت بدهد، مسافران را ملاقات كند، و ديگر اعمالى نظاير اينها، تمام اين كارها از محاسن اخلاق است و همهى اين افعال، مورد تاييد شرع مقدس مىباشد، و رسول اكرم يك قسمت از ماموريت اخلاقيش مربوط به همين امور بود. اما اگر سوال شود: آيا اين صفاتى كه مذكور افتاد دليل بر انسانيت است؟ آيا اين صفات نشانهى شرف انسانى است؟ پاسخ اين پرسش منفى است. چه بسيار مردمى هستند كه علىالظاهر داراى تمام اين صفات مىباشند و واقعا داراى خلقيات پسنديدهاند، اما اين ظاهر فريبا، باطنى زهرآلود و ظالم دارد و درونى متجاوز به حقوق مردم، به مال مردم، به عرض و شرف مردم، به قول آن گوينده كه مىگويد:
ظاهرش چون گور كافر پر حلل
باطنش قهر خدا عز و جل
بنابراين محاسن اخلاق، بسيار خوب است اما دليل بر شرافت انسانى و كرامت نفسانى نيست.
7) دربارهى مكارم اخلاق از رسول گرامى و ائمهى معصومين عليهمالسلام روايات بسيارى آمده و در هر روايت، چند نشانه از مكارم اخلاق بيان نمودهاند که به يكى از آن روايات اكتفا مىشود.
حضرت صادق (ع) به ابن جندب فرمود:
يابن جندب! صل من قطعك و اعط من حرمك و احسن الى من اساء اليك و سلم على من سبك و انصف من خاصمك و اعف عمن ظلمك.
امام (ع) به ابن جندب فرمود: بپيوند با كسى كه از تو بريده،
عطا كن به كسى كه ترا محروم نموده، نيكى كن دربارهى آن كس كه به تو بدى كرده، سلام كن به كسى كه ترا دشنام داده، انصاف ده در مورد آن كس كه با تو خصومت نموده، و ببخش كسى را كه به تو ستم كرده است.
8) بين مكارماخلاق با محاسن اخلاق فاصله زیادی است
ما اگر بخواهيم «محاسن اخلاق» را به فارسى ترجمه كنيم بايد بگوييم: «خوى خوب و پسنديده»،
اما اگر بخواهيم «مكارم اخلاق» را به فارسى برگردانيم بايد بگوييم «بزرگوارى و كرامت نفس»
و اين دو با هم فاصلهى بسيار دارند.
بزرگى با بزرگوارى فرق دارد. كسى كه در ادارهاى داراى مقامى رفيع است مىگويند بزرگ است، كسى كه از جهت سن بيشتر عمر كرده مىگويند بزرگ و بزرگتر است، كسى كه داراى ثروت و املاكى است ممكن است مردم او را بزرگ بدانند، ولى مكارم اخلاق به اين معنى نيست، مكارم اخلاق به معناى بزرگوارى نفس و طبع بلند است. ممكن است كسى از نظر مقام خيلى پايين باشد ولى داراى بزرگوارى نفس باشد، ممكن است كسى تمكن مالى نداشته باشد اما داراى رفعت نفس باشد.
بنابراين مكارم اخلاق يعنى «كرامت نفس»، «بزرگوارى روح» و رفعت مقام معنوى يك انسان كه در پرتو آن مىتواند گذشتهاى بسيار داشته باشد.
9) شايد در تعريف «محاسن اخلاق» بتوان گفت: آن قسم خلق و خويى كه در شرع مقدس، ممدوح شناخته شده و با غرايز حيوانى و تمايلات نفسانى هماهنگ است، يا لااقل با آنها تضادى ندارد «حسن خلق» است،
و در تعريف مكارم اخلاق گفته شود: آن قسم خلقيات عالى و رفيعى كه اگر كسى بخواهد انجام دهد يا بايد با هواى نفس خود و كشش غرايز حيوانى خويش بجنگد و در جهت مخالف آنها قدم بردارد، يا لااقل بايد نداى آنها را ناديده انگارد، نسبت به آن بىاعتنا باشد، و از پى صفت انسانى و كمال معنوى خود برود، تا به درجاتى از مكارم اخلاق ارتقا يابد.
10) صفاتى را كه امام (ع) دربارهى محاسن اخلاق بيان نموده با غرايز حيوانى و تمايلات نفسانى هماهنگ است. آدمى به كشش حب ذات ميل دارد كه محبوب مردم باشد و با علاقهمندى با وى برخورد نمايند. اگر به نرمى و گرمى با آنان مواجه گردد، مودب و پاك سخن بگويد، و با قيافهى گشاده و چهرهى متبسم با آنان برخورد كند موجب عز و محبوبيتش مىگردد و هر انسانى روى حب ذات به عز و محبوبيت علاقه دارد و نمىخواهد مورد تنفر و انزجار دگران باشد. خلاصه اينكه اين سه صفت كه در حديث آمده و ديگر صفاتى كه از محاسن اخلاق است بر وفق تمايل طبيعى و خواهش نفسانى انسان است.
اما «مكارم اخلاق» در نقطهى مقابل غرايز و هواى نفس قرار دارد و آدمى به طور طبيعى مايل نيست آنطور عمل كند بلكه مىخواهد در جهت مخالف مكارم اخلاق قدم بردارد.
11) اگر كسى در خيابان با شدت به شما تنه زد و عمدا مورد اهانت و تحقيرتان قرار داد غريزهى انتقامجويى مىگويد: بايد عمل او را تلافى كرد و اهانت او را با اهانت پاسخ داد، اما امام صادق (ع) در مقام بيان كرامت خلق مىفرمايد:
و اعف عمن ظلمك.
بزرگوار باش، انسان و با فضيلت باش، از لغزش او بگذر و عمل نارواى او را مورد عفو و اغماض خود قرار ده، و اين عمل بر خلاف طبيعت آدمى و تمايل نفسانى است.
اگر روزى به مبلغى نيازمند شدى كه اگر آن مبلغ به تو نرسد آبرويت در خطر است، نزد يكى از دوستانت مىروى و مىگويى: من الان به دو هزار تومان پول نقد نياز دارم، اگر دارى به من قرض بده، يك ماه ديگر به تو باز مىدهم. او دسته چك خود را درمىآورد و نگاه مىكند ولى به تقاضاى تو اعتنا نمىنمايد، مىگويد: چند برابر آنچه تو مىخواهى موجودى دارم اما نمىدهم و ترا مايوس مىكند و تو ناچار از راهى دگر آن مبلغ را تهيه مىكنى و آبروى خود را محفوظ مىدارى. يك سال نمىگذرد كه همان شخص به مبلغى نياز پيدا مىكند و نزد شما مىآيد، از شما تقاضاى كمك مىكند و شما داريد. اگر بخواهى همانند او دسته چكت را درآورى و بگويى: چندين برابر دارم اما نمىدهم، شما پيروى از روش مكارم اخلاق و سجاياى انسانى نكردهاى.
امام (ع) در بيان وظيفهى شما در چنين موقع مىفرمايد:
و اعط من حرمك.
شما به آن آدمى كه ترا محروم كرد عطا كن، يعنى با كمال گشادهرويى و با ميل تمام، مبلغ درخواستى او را به او قرض بده و نداى انتقامجويى حيوانى را در باطن سركوب كن و او را مقضىالمرام از پى حل مشكلش روانه نما.
اگر روزى در رهگذر با شخص بىتربيتى برخورد نمودى و او به شما فحش داد و با سرعت از كنار شما گذشت مبادا فكر انتقامجويى در سر بپرورى و بخواهى در اولين فرصت، دشنام او را با دشنام دادن تلافى نمايى كه اين كار برخلاف مكارم اخلاق و شرافت نفس است، بلكه بايد مراقبت كنى تا عمل بد او را با عمل خوب خود پاسخ گويى و به فرمودهى امام صادق (ع):
و سلم على من سبك.
در اولين بار كه با او برخورد مىكنى سلامش كن و كار زشت او را با كار زيباى خود پاسخ ده و او با مشاهدهى عمل انسانى و كرامت نفس شما از كار زشت خود سرافكنده و خجلتزده خواهد شد.
12) على (ع) فرموده است: بر شما باد به مكارم اخلاق كه تخلق به آن رفعت و بلندى است و بپرهيزيد از دنائت اخلاق كه افراد شريف را پست مىكند و مجد و بزرگوارى را نابود مىنمايد.
13) به موجب روايات زيادى كه از اولياى اسلام رسيده خلقيات حميده عموما و مكارم اخلاق خصوصا در قيامت به حساب گذارده مىشود، كفهى اعمال خوب را سنگين مىكند و موجب نجات صاحبش مىگردد، ولى در ضمن حديثى خاطرنشان گرديده است كه، صرفنظر از جنبهى اخروى و جهات معنوى، تخلق به مكارم اخلاق در زندگى دنيا نيز مايهى سعادت و رستگارى است.
على (ع) فرموده است: اگر به فرض، ما نه به بهشت رحمت اميد مىداشتيم و نه از عذاب الهى خائف مىبوديم و نه در انديشهى ثواب و عقاب، شايستهى انسانيت آن بود كه از پى مكارم اخلاق برويم، زيرا كرامت خلق، ما را به راه رستگارى هدايت مىكند و موجبات سعادت ما را فراهم مىآورد.
14) نكتهى شايان ملاحظه در زمينهى مكارم اخلاق كه بايد همواره مورد توجه افراد كريمالنفس باشد اين است كه بزرگوارى و اخلاق عالى خود را در مورد كسانى اعمال نمايند كه شايستهى عفو و بخششاند، نه تنها از آن سوءاستفاده نمىنمايند بلكه ممكن است به اصلاح خويش بپردازند و از انحراف اخلاقى خود بركنار شوند. اما افراد نادانى كه طبعا پست و فرومايهاند گذشت اشخاص كريمالنفس را حمل بر ضعف و ترس آنان مىنمايند و در نتيجه بر تجرى و جسارت خود مىافزايند. اينان نبايد مشمول عفو و اغماض واقع شوند، بلكه لازم است گناهانشان، طبق قانون، مورد تعقيب قرار گيرد و به كيفر عمل خود برسند، به عبارت كوتاهتر، كرامت اخلاق مانند باران رحمت است كه در مورد اشخاص شايسته، فضيلت و پاكى به بار مىآورد و در مورد مردم ناصالح رذيلت و ناپاكى:
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ لاله رويد و در شورهزار خس
به كار بستن مكارم اخلاق در مورد اشخاص شايسته و لايق و خوددارى از گذشت و كرامت نفس در مورد افراد پست و نالايق مورد توصيه و تاكيد ائمهى طاهرين عليهمالسلام بوده و پيروان خود را به رعايت اين دستور مهم موظف نمودهاند.
15) على (ع) به فرزندش حضرت مجتبى نوشته است:
احمل نفسك من اخيك عند صرمه على الصله و عند صدوده على اللطف و المقاربه و عند جموده على البذل و عند تباعده على الدنو و عند شدته على اللين و اياك ان تضع ذلك فى غير موضعه او ان تفعله بغير اهله.
خود را در مورد برادرت وادار كن كه وقتى از تو جدا مىشود به او بپيوندى و موقع اعراض و روگردانيش با لطف و محبت به وى برخورد نمايى و نزديك شوى و زمانى كه دچار بخل و امساك مىشود او را مورد جود و كرامت قرار دهى و چون از تو دورى كند تو به او نزديك شوى و موقع تندى و شدتش تو با نرمى و ملايمت با او سخن بگويى و بپرهيز از اينكه تذكرات مرا نابجا و بىمورد به كار بندى و آنها را با افراد نااهل كه لايق فضيلت اخلاقى نيستند اعمال نمايى.
16) امام سجاد (ع) در #رساله_حقوق خود مىفرمايد:
و حق من ساءك ان تعفو عنه و ان علمت ان العفو يضر انتصرت.
حق آن كس كه به تو بد كرده است از نظر كرامت اخلاق اين است كه او را ببخشى و مورد عفوش قرار دهى ولى اگر دانستى كه عفو و بخشش دربارهى او زيانبار است و اثر بد مىگذارد، استنصار مىكنى و به وسيلهى قانون و قضا و مردم، بد كننده را به كيفر بدش مىرسانى.
17) در پارهاى از موارد، شخصى كه مرتكب بدى شده ناشناخته و مجهولالحال است، معلوم نيست كه شايستهى عفو و اغماض است يا سزاوار مجازات. انسان كريمالنفس اگر بتواند به گونهاى او را آزمايش كند وظيفهى اخلاقى و انسانى او روشن مىگردد. براى على (ع) موردى اينچنين پيش آمد و كسى كه اسائهى ادب نموده بود توسط اميرالمومنين آزمايش شد. سرانجام امام (ع) او را بخشيد و از گناهش درگذشت. امام باقر (ع) فرمود: حضرت امير، على (ع) نماز صبح را در وقت فضيلت مىخواند و تا اول آفتاب به تعقيب نماز اشتغال داشت. موقعى كه خورشيد طلوع مىكرد عدهاى از افراد فقير و غيرفقير گردش جمع مىشدند و به آنان احكام دين و قرآن مىآموخت و در ساعت معين به كار تعليم خاتمه مىداد و از جا حركت مىكرد. روزى از مجلس درس خارج شد. بين راه با مرد جسورى برخورد نمود كه دربارهى آن حضرت كلمهى قبيحى گفت. راوى حديث مىگويد: امام باقر نفرمود كه آن مرد كه بود و چه گفته بود. على (ع) از شنيدن آن سخن دوباره به مسجد برگشت، به منبر رفت و دستور داد مردم را خبر كنند تا در مسجد گرد آيند. جمعيت به قدر كافى آمد و آن مرد بىادب نيز در مسجد حضور يافت. حضرت پس از حمد باريتعالى فرمود: محبوبتر از هر چيز نزد خداوند و نافعتر از هر چيز براى مردم، پيشواى بردبار و عالم به تعاليم الهى است و چيزى مبغوضتر نزد خدا و زيانبارتر براى مردم از نادانى و بىصبرى رهبر نيست. بعدا چنين جملهاى دربارهى انصاف و طاعت الهى سخن گفت.
سپس فرمود: كسى كه ساعت قبل سخنى به زبان آورد كجاست؟ گفت: يا اميرالمومنين! اين منم كه در مجلس حاضرم. حضرت فرمود: اما من، اگر بخواهم گفتنيها را با حضور مردم مىگويم. مرد بلافاصله گفت: و اگر بخواهى عفو مىكنى و مىبخشى چه تو شايستهى چشمپوشى و گذشتى. حضرت فرمود: بخشيدم و عفو نمودم.
آن مرد با سخنى كه گفت و از على (ع) درخواست عفو و اغماض نمود صلاحيت خود را براى آنكه مشمول كرامت خلق آن حضرت واقع شود و مورد گذشت و چشمپوشى قرار گيرد اثبات نمود و حضرت نيز بلافاصله او را بخشيد و از مجازات، مصون و محفوظ ماند.
.
18) مكارم اخلاق و سجاياى شايستهى انسان از عوامل تعالى و تكامل است . اگر كسى متخلق به آن خلقيات گردد به پيروزى بزرگى دست يافته است.
امام صادق (ع) فرموده است: خداوند، پيمبران را از مكارم اخلاق برخوردار فرموده و آنان را متخلق به اين صفات ساخته است. شما خويشتن را آزمايش نماييد. اگر آن صفات در شما وجود دارد خداى را شاكر باشيد و حمد او را بنماييد و بدانيد كه با تخلق به مكارم اخلاق به خير بزرگى نايل گرديدهايد، و اگر آن صفات در شما نيست از خدا درخواست نماييد و نسبت به آن ابراز علاقه كنيد تا موفق گرديد.
20) از جملهى صفات بسيار مذموم در آيين اسلام «خودبرتربينى» و مباهات نمودن به مردم است. اين خلق ناپسند به قدرى مذموم است كه على (ع) فرموده:
دو چيز است كه مردم را به مسير هلاكت و تباهى سوق مىدهد: يكى ترس از فقر و تهيدستى است و آن ديگر فخرفروشى به مردم.
رسول گرامى فرمود: خداوند به من وحى فرستاد كه همواره متواضع باشيد تا كسى بر دگرى مباهات ننمايد و فردى نسبت به فرد ديگر بغى و ستم نكند.
21) مردم نادان عصر جاهليت به سختى گرفتار مباهات نسبت به يكديگر بودند و در اين باره اغلب به دو چيز تكيه مىكردند:
يكى به پدران درگذشته و افراد قبيله خود
و آن ديگر به مال و ثروت.
كار افتخار به جايى رسيد كه دو قبيله افراد خود را سرشمارى كردند و تعداد جمعيت يكى از آن دو بيشتر بود. قبيلهاى كه عددش كمتر بود گفت: بايد زنده و مردهى هر قبيله را با هم بشماريم. به قبرستان رفتند و قبور مردگان را شمردند كه روشن شود عدد كداميك بيشتر است.
قرآن شريف در مقام توبيخ آنان آيه فرستاد:
الهيكم التكاثر. حتى زرتم المقابر.
كثرت جمعيت شما را آنچنان به غفلت و بىخبرى دچار نموده كه به گورستان رفتهايد و مردگان را احصاء مىنماييد.
على (ع) موقعى سورهى تكاثر را قرائت فرمود و از نادانى كسانى كه به اجساد پوسيدهى مردگان خود افتخار مىكردند سخن گفت و در ضمن فرمود:
و لان يكونوا عبرا احق من ان يكونوا مفتخرا.
اگر اينان با ديدن قبور درگذشتگان عبرت مىگرفتند شايستهتر بود تا به آنان افتخار كنند و آن را مايهى سربلندى و مباهات خود قرار دهند.
22) پيشواى گرامى اسلام در روز فتح مكه خطبه خواند و ضمن سخنان خويش اعلام نمود كه اسلام، افتخارات دورهى جاهليت را از ميان برد و به آن نادانيها خاتمه داد.
امام باقر (ع) فرمود، روز فتح مكه پيمبر گرامى به پاخاست و خطبه خواند. در آغاز خطبه خداى را حمد و ثنا گفت. سپس فرمود: مردم! البته حاضرين به غايبين برسانند كه خداوند، در پرتو اسلام، تكبر جاهليت و تفاخر به پدران و عشاير را از ميان برد، مردم! شما همه از آدميد و آدم از خاك. آگاه باشيد كه امروز بهترين و گراميترين فرد نزد خدا كسى است كه تقوايش بيشتر و اطاعتش از حضرت باريتعالى فزونتر باشد.
.
23) اسلام با تعاليم آسمانى خود تكبر و افتخار زمامداران و صاحبان مقام را در سازمانهاى كشورى و لشكرى برانداخت و آن خوى پست و پليد را نشانهى كوتاهفكرى كسانى كه به آن مبتلايند تلقى نمود. على (ع) در اين باره فرموده است:
از پستترين و سخيفترين حالات زمامداران نزد مردم صالح و درستكار اين است كه به آنان گمان برده شود كه به فخر و مباهات علاقه دارند.
24) بعضى از مسلمانان كه عادت ديرينهى آباء و اجداد خويش را از
ياد نبرده بودند و گاه به پدران خود مباهات مىكردند اگر در حضور يكى از ائمهى معصومين آنگونه سخن مىگفتند فورا امام تذكر مىداد و آنان را متوجه روش نادرستشان مىنمود.
عقبه بن بشير اسدى مىگويد: به امام باقر (ع) عرض كردم، من عقبه بن بشير اسدى هستم و در قوم خود از جهت شرافت پدرى بسيار عظيم و رفيعم. حضرت فرمود: با حسب خود بر ما منت مگذار كه خداوند به وسيلهى ايمان، كسى را كه مردم او را پست مىخواندند، اگر مومن باشد، بالا برد، و به واسطهى كفر، كسى را كه مردم او را شريف مىخواندند، اگر كافر باشد، پست نمود. پس هيچكس بر دگرى فضيلت و برترى ندارد مگر به تقوى.
25) در اسلام، فخرفروشى و مباهات به مردم كه ناشى از خودبزرگبينى و تكبر است ممنوع شناخته شده، خواه پايگاه افتخار امرى موهوم و غيرواقعى باشد مانند دارا بودن مال يا داشتن آباء و عشيرهى متعين و بزرگ، خواه منشا مباهات و فخرفروشى كمال واقعى باشد مانند علم، ملكهى تقوا، و مكارم اخلاق.
26) مفاخره و مباهات به مردم به هر انگيزه و از هر منشايى باشد دو زيان بزرگ اخلاقى دارد:
از طرفى وسيلهى ابراز كبر و خودبزرگبينى فخركننده است،
و از طرف ديگر موجب تحقير مردم و كوچك شمردن آنان است و اين هر دو در تعاليم اسلام ممنوع است.
27) امام سجاد (ع)
در جملهى اول دعا از خدا درخواست معالى اخلاق و كرايم خصال مىنمايد
و در جملهى دوم از او مىخواهد كه مرا با دارا بودن مكارم اخلاق از فخر و مباهات مصون و محفوظ بدار،
گويى مىخواهد عرض كند :
بار الها! من مكارم اخلاق را براى اطاعت تو و اجابت دعوت پيمبرت مىخواهم
نه براى آنكه معالى اخلاق را به رخ مردم بكشم و در پرتو آن مباهات نمايم.
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_232
◀️ پاداش فراوان خدا به نیکی بندگان
وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ، يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ.
علی علیه السلام فرمودند: آن كس كه با دست كوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش گيرد.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ با چنين كسى #شريك شويد:
📜 فزونى پاداش هاى الهى:
امام(علیه السلام) در این گفتار نورانى اشاره به تفاوت پاداش الهى نسبت به اعمال بندگان کرده مى فرماید: «کسى که با دست کوتاه ببخشد با دست بلند به او بخشیده مى شود»; (مَنْ یُعْطِ بِالْیَدِ الْقَصِیرَةِ یُعْطَ بِالْیَدِ الطَّوِیلَةِ).
اشاره به این که عطاى بندگان هرقدر زیاد باشد در مقابل عطاى الهى و پاداش هاى بسیار عظیمش کم و کوچک است. قرآن مجید مى فرماید: «(مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا); هر کس کار نیکى را به جا آورد، ده برابر آن پاداش دارد».(1)
در جاى دیگر مى فرماید: «(مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَة مِّائَةُ حَبَّة وَاللهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللهُ #واسع عَلِیمٌ); کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند; که در هر خوشه، یکصد دانه باشد و خدا آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته باشد)، دو یا چند برابر مى کند; و لطف خدا گسترده، و او (به همه چیز) داناست».(2)
در این آیه ملاحظه مى کنیم که پاداش الهى هفتصد برابر و گاهى دو یا چند برابر این مقدار است که قابل مقایسه با کار نیک بندگان نیست.
سرانجام در آیه دیگرى خداى متعال به بندگان عطاى «غیر مجذوذ» (بخشش همیشگى و جاویدان) را نوید مى دهد.(3)
البته جاى تعجب نیست; عظمت خداوند و وسعت رحمت او و جود و بخشش چنین اقتضایى را دارد و همه اینها جزو برنامه اى تشویقى براى ایجاد انگیزه هاى قوى تر در بندگان براى انجام کارهاى خیر است.
تعبیر به «یَد طَویله» (دست بلند) و «یَد قَصیره» (دست کوتاه) کنایه از نعمت هاى بزرگ و کوچک است، زیرا انسان معمولا چیزى را که مى بخشد با دست خود مى بخشد. در حدیثى که مسلم در کتاب صحیح خود نقل کرده است مى خوانیم که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به همسرانش فرمود: «أسْرَعُکُنَّ لِحاقاً بی أطْوَلُکُنَّ یَداً; از میان شما کسى زودتر به من ملحق مى شود که دستش از همه بلندتر باشد»(4) همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) معناى این سخن را نفهمیدند و گمان کردند اشاره به همین عضو مخصوص است و گاه طول دست خود را با هم مقایسه مى کردند تا این که «زینب بنت جحش» (همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله)) از دنیا رفت و نخستین کسى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود که به آن حضرت ملحق شد و او زنى بود که بسیار در راه خدا صدقه مى داد و کارهاى خیر فراوانى مى کرد حتى وسائلى با دست خود مى ساخت و مى فروخت و بهاى آن را در راه خدا انفاق مى کرد اینجا بود که آنها مراد پیامبر(صلى الله علیه وآله) را فهمیدند.
علامه شوشترى(رحمه الله) بعد از نقل این سخن در شرح نهج البلاغه خود از عایشه چنین نقل مى کند که زینب (بنت جحش) به مقامى رسید که هیچ کس به آن نرسید; پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او بشارت داد که به زودى به وى ملحق مى شود و همسرش در بهشت خواهد بود.
مرحوم «مغنیة» تفسیر دیگرى براى این گفتار گرانبهاى مولا کرده و «یَد قَصیره» را اشاره به جهاد در راه خدا و شهادت و امثال آن مى داند در حالى که این تفسیر مناسبتى با تعبیر «ید» ندارد به خصوص این که تعبیر به «ید» در مورد بخشش در راه خدا در روایات دیگر نیز آمده است. اضافه بر این چنین تفسیرى سبب مى شود که «ید طویلة» و «ید قصیرة» با یکدیگر هماهنگ نباشند در حالى که در تفسیرى که در بالا آمد و مرحوم سید رضى نیز بعداً ذکر مى کند این دو ید با یکدیگر هماهنگ اند و هر دو به معناى بخشش نعمت اند.