eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
در این فراز امام سجاد علیه السلام پیروزی بر دشمن را از خداوند طلب میکند.چیره شدن برخصم را میخواهد،چه در زبان ،چه در اعمال و رفتار. مومن زیرک است.همواره در پی ظفر است،نه اینکه بگوید نتیجه برای ما مهم نیست.بلکه دنبال پیروزی است،هم از نظر تکوین(از خدا می خواهد)وازنظر تشریع(تمام توان خود را به کار می گیرد) منظور از «ید»در اینجا قدرت است. و لسان هم یعنی «برهان»در برابر خصم. البته زبان گویا وداشتن حجت بر علیه خصم،چیزی است که فقط باید از خداوند خواست.قرآن کریم در این مورد می فرماید:«تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه....»برهانی که ابراهیم علیه السلام برای هدایت قوم خود به کار برد از طرف خداوند به او عطا شده بود.برهان عقلی که دشمن نتواند بر آن شبهه وارد کند،و در نتیجه دعوت حق را قبول کند یا ساکت شود. البته برهان عقلی منافات با زبان خوش ندارد،در سوره مبارکه حج،آیه 24می فرماید:«و هدوا الی الطیب من القول ...» همه اینها برای آن است که در نهایت پیروزی وظفر بر دشمن به دست آید.....چرا؟...تا اینکه شرک، از قلب برود و خانه دل برای پذیرش حق ویکتا پرستی آماده شود و نتیجه ای چنین به دست آید که؛«فالهکم اله واحد فله اسلموا وبشر المخبتین»خدای شما خدای یکتا ست وهمه باید تسلیم او باشید.... ان شاء الله . به حسن وخلق و وفا کس به یار ما نرسد تورادر این سخن انکار کار ما نرسد اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد یا امیر المومنین(علیه السلام)بحق الحجة(علیه السلام)
اللهم صل على محمد و آله، و اجعلنى يدا على من ظلمنى، و لسانا على من خاصمنى، و ظفرا بمن عاندنى بار الها بر محمد و آلش درود فرست و مرا آنچنان قرار ده كه بر كسى كه به من ستم مى‏كند دستى نيرومند باشم، و بر آنكه با من خصومت مى‏كند زبانى گويا، و بر كسى كه به من عناد مى‏ورزد پيروز باشم.
و اجعلنى يدا على من ظلمنى. بار الها مرا آنچنان قرار ده كه بر كسى كه به من ستم مى‏كند دستى نيرومند باشم.
دشمنان دين حق و مخالفين تعاليم قرآن شريف، در گذشته، بر ضد اسلام، تبليغاتى مى‏نمودند و در افكار جوانان سم پاشيهايى مى‏كردند تا آنان را از گرايش به آيين الهى بازدارند. از آن جمله مى‏گفتند: دين ترياك جامعه است و آن را براى تخدير افكار مردم ساخته‏اند، و مثال مى‏آوردند كه در اسلام اكيدا دستور داده شده كه مردم صابر و بردبار باشند، يعنى ظلم ظالم را تحمل كنند و به اذيت و آزار ستمكاران تن دردهند كه خداوند افراد صابر را دوست دارد. از اين سخن نتيجه مى‏گرفتند كه دين، مردم را به ذلت و زبونى و توسرى خوردن از زورگويان دعوت مى‏كند و آنان را به تحمل آزار و اذيت متجاوزين تشويق مى‏نمايد. مى‏گويد: اگر در دنيا ظلمها را پذيرا شديد و عكس‏العملى از خود نشان نداديد در قيامت پاداش بزرگ خواهيد داشت، و به استناد اين سخن خلاف واقع مى‏گفتند دينى كه مردم را ذليل و توسرى‏خور بار بياورد قابل پيروى نيست و بايد هر چه زودتر آن را ترك گفت. برای آن که بدانید اين گفته تهمتى بيش نيست، لازم است معناى را بدانيم و موارد اعمال آن را كه از اولياى گرامى اسلام رسيده است بشناسيم تا حقيقت آن طور كه هست آشكار گردد و بطلان كلام معاندين واضح شود.
صبر به معناى مالكيت نفس و قدرت خويشتندارى است و على (ع) آن را به شجاعت تعبير نموده و فرموده است: الصبر شجاعه. صبر و بردبارى رمز پيروزى و راه كاميابى و موفقيت است. كدام محصل بدون تحمل صبر و خويشتندارى در شنيدن درس استاد و مطالعه‏ى كتاب و تمرينهاى لازم مى‏تواند مدارج علم را بپيمايد و به كمالى كه شايسته‏ى آن است برسد، كدام كشاورز و باغدار بدون تحمل مشقت شخم و آبيارى و بدون زحمت پيوند و سمپاشى مى‏تواند محصول خوب به دست آورد و موجبات رفاه خود را در زندگى فراهم سازد. هر كس در هر كارى كه عهده‏دار است بايد صابر باشد، زحمت كار را تحمل نمايد، و با رنجها و ناراحتيهاى آن بسازد تا به هدفى كه دارد نايل گردد. نابرده رنج گنج ميسر نمى‏شود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
حفص بن غياث حديث مفصلى درباره‏ى صبر از امام صادق (ع) نقل نموده از آن جمله فرموده است: اى حفص! در تمام كارهايت صابر و بردبار باش، خداوند حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به رسالت مبعوث فرمود و به او دستور صبر و مدارا داد. فرمود: در مقابل گفته‏هاى مخالفان بردبارى نمايد و از آنان به گونه‏اى خوب و نيكو دورى گزيند. سپس در اين حديث، امام صادق (ع) آيات متعددى را كه خداوند به موجب آنها به پيمبرش دستور صبر داده ذكر نموده و در پايان حديث از پيروزى و غلبه‏ى آن حضرت بر مشركان و دشمنان ياد نموده است. صبر و ظفر هر دو دوستان قديم‏اند بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
على (ع) فرموده: انسان صبور و بردبار فاقد پيروزى و ظفر نمى‏شود اگر چه مدت صبرش به درازا بكشد. براى آنكه هدف اسلام در امر به صبر و تحمل شناخته شود، لازم است بدانيم كه در كجا و در چه مورد اولياى گرامى اسلام، پيروان خود را امر به صبر و بردبارى نموده و اين وظيفه‏ى سنگين را بر عهده‏ى آنان گذارده‏اند، و با روشن شدن موارد صبر، هدف و مقصود از آن روشن مى‏گردد.
على (ع) فرموده: صبر و بردبارى يا صبر در مصيبت است يا صبر بر طاعت است و يا صبر از معصيت، و درجه‏ى اين سومين قسم صبر، از دو درجه‏ى اول برتر و بالاتر است. براى يك فرد باايمان، مصيبت پيش مى‏آيد: فرزند جوانش بر اثر تصادف با ماشين كشته مى‏شود، مزرعه و باغش كه تمام سرمايه‏ى زندگى اوست بر اثر سيل از ميان مى‏رود و تهيدست مى‏گردد، و از اين قبيل مصائب و بلايا، چون باايمان است براى خدا صبر مى‏كند و بى‏تابى و جزع نمى‏نمايد، و اين معناى صبر در مصيبت است.
شخص باايمان براى اطاعت از دستورات باريتعالى به زحمتهاى تكاليف دينى تن مى‏دهد، سختى روزه را تحمل مى‏كند و امساك مى‏نمايد، با مشكلات فرايض يوميه مى‏سازد و آنها را انجام مى‏دهد، فشار درونى پرداخت حقوق الهى از خمس و زكات و ديگر پرداختهاى مالى را تحمل مى‏نمايد و دين شرعى خود را ادا مى‏كند، و اين صبر بر طاعت است كه دومين قسم صبر است كه امام (ع) فرموده.
شخص باايمان در مقابل پول ربا يا رشوه يا ديگر پولهاى غير مشروع واقع مى‏شود ، با آنكه نياز شديد دارد براى خدا صبر مى‏كند و آن پولها را نمى‏گيرد، جوان باايمان در شرايط عمل منافى با عفت قرار مى‏گيرد، با آنكه از نظر غريزه‏ى جنسى تمايل بسيار شديد دارد، اما براى رضاى خدا خويشتن را نگاه مى‏دارد و دامن پاك خود را به بى‏عفتى آلوده نمى‏كند، و اين قسم صبر، بردبارى و صبر در مقابل گناه است و مردان باايمان به آن توجه بسيار دارند. به فرموده‏ى على (ع)، درجه‏ى اين قسم صبر از دو قسم اول برتر و مهمتر است. آن كس كه واجد ايمان قوى و داراى مالكيت نفس است در زمينه‏ى مصيبت و اطاعت و معصيت، براى جلب رضاى باريتعالى صبر مى‏كند و خويشتن را با نيروى ايمان نگاه مى‏دارد ، چنين انسانى به فرموده‏ى امام صادق (ع) از نعمت حريت برخوردار است، بنده و مطيع بى‏قيد و شرط خداوند است و از بندگى غير خداوند آزاد.
ابى‏بصير مى‏گويد، از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود: انسان آزاد در تمام احوال، آزاد است، اگر با يك مصيبت مواجه شود صبر مى‏كند، و اگر مورد هجوم مصائب قرار گيرد در هم شكسته نمى‏شود، اگر چه اسير و مقهور گردد و زندگى سهل و آسانش به مشقت و زحمت تبديل شود، همانطور كه تاريكى چاه و بردگى و مقهور شدن، به آزادگى يوسف صديق امين آسيب نرساند و سرانجام بر اثر صبر و شكيبايى، خداوند بر وى منت نهاد و جبار متكبر مصر را پس از آنكه مالك و صاحب اختيار وى بود بنده‏ى او قرار داد.
از آنچه معروض افتاد اين نتيجه به دست آمد كه معناى صبر، شجاعت و قوت نفس است، معناى صبر، مالكيت اراده و حفظ خويشتندارى است، صبر، رمز موفقيت براى تمام كسانى است كه مى‏خواهند در رشته‏هاى علمى يا عملى پيروز گردند و كامروا شوند، خلاصه اينكه صبر يكى از مهمترين وسايل براى پيمودن مدارج كمال مادى و معنوى است، كسانى كه صبر را در اسلام به تحمل ستم ستمكاران و ظلم و بيدادگرى معنى مى‏كردند، كسانى كه بردبارى را تن دادن به ذلت و سكوت در مقابل متجاوزين تفسير مى‏نمودند خيانتى بزرگ و غير قابل اغماض مرتكب شدند ، هدفشان در اين عمل خائنانه گمراه ساختن مسلمانان و منحرف نمودن نسل جوان باايمان بود. خوشبختانه انقلاب اسلامى عملا به آنان پاسخ كوبنده داد و جوانان مسلمان با صبر و بردبارى در راهپيمايى‏هاى شهرها و مقابله با مسلسلها و همچنين در ميدانهاى جنگ تحميلى و تحمل زخمها و رنجها، صبر را كه رمز موفقيت است تفسير نمودند و به پيروزى نايل آمدند.
پس با توجه به معناى صبر در اسلام اينك براى روشن شدن جمله‏ ى "و اجعلنى يدا على من ظلمنى " لازم است بدانيم اسلام درباره‏ ى چه گفته و درباره‏ ى كسى كه مورد ظلم واقع مى‏شود چه دستورى داده و چه وظيفه‏اى را بر عهده‏ى وى گذارده است. رسول اكرم فرمود: هفت عذاب بين بهشت و بنده است و آسانترين آنها مرگ است. انس بن مالك مى‏گويد به حضرت عرض كردم: يا رسول الله! سخت‏ترين آنها كدام است؟ فرمود: وقوف در حضور باريتعالى موقعى كه ستمديدگان براى احقاق حق، با ستمگران درگير مى‏شوند.
درباره‏ ى كسانى كه مورد ستم واقع شده‏اند ...قرآن شريف در سوره‏ى شورى ضمن چند آيه علائمى را براى مردم باايمان ذكر نموده، از آن جمله فرموده است: و الذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون. مردمان باايمان كسانى هستند كه وقتى مورد اصابت ستم واقع مى‏شوند دفاع مى‏كنند و براى كوتاه كردن دست ظالم استنصار مى‏نمايند.
اولين راه مقابله با ظالم و مبارزه با ظلم به كار گرفتن نيروهاى دفاعى است كه خداوند حكيم در وجود همه‏ى انسانها به وديعه گذارده تا در مواقع لازم از خود دفاع نمايند و خويشتن را از شر حيوانات گزنده يا درنده يا ستمكار بدتر از حيوان مصون و محفوظ بدارند و اين اولين استنصار براى دفع ظلم و ظالم است .
امام (ع) در جمله‏ى اول دعا مى‏گويد: و اجعلنى يدا على من ظلمنى. «يد» به معناى قدرت و قوت است، «يد» به معناى غلبه و پيروزى است. امام در پيشگاه خداوند عرض مى‏كند: بار الها! مرا آنچنان قرار ده تا بر كسى كه بر من ستم مى‏كند و نسبت به من تعدى مى‏نمايد دستى نيرومند باشم. امام (ع) نمى‏گويد «و اجعل لى يدا»: بار الها! مرا دست قوى قرار ده، بلكه مى‏گويد «واجعلنى يدا»: بار الها! مرا دست توانا قرار ده، يعنى وضعم را به گونه ‏اى مقرر فرما كه خودم دست باشم تا بتوانم با تمام وجود با كسى كه به من ظلم نموده مبارزه كنم و شر او را از خود بگردانم.
اين عبارت در كمال صراحت وظيفه ‏ى مسلمانان را در مقابله با ظالم بيان مى‏كند و به آنان مى‏فهماند كه اولا : انسان مسلمان موظف است تا جايى كه قدرت دارد به ظلم تن درندهد و در مقابل ظالم زبون و پست نباشد بلكه بايد حتما با او مبارزه كند و در مقابلش بايستد و تمام توان خود را براى دفع او به كار گيرد، اگر بر ظالم غلبه كرد ظلم او را از ميان برده و خويشتن را از تعرضش رهايى بخشيده است و اگر نتوانست بر ظالم غلبه كند و مظلوم باقى ماند او در مقابل پروردگار ماجور است، براى اينكه وظيفه‏ى خود را بخوبى انجام داده است. اما اگر ستمكش در مقابل ستمكار عكس‏العمل نشان ندهد و ضربات او را با ذلت و سرافكندگى تحمل نمايد او منظلم است و در قيامت، منظلم همانند ظالم مورد مواخذه و پرسش قرار مى‏گيرد، زيرا منظلم بر جرئت و جسارت ظالم مى‏افزايد، راه ستمگرى را بر وى هموار مى‏سازد، و در واقع با عمل نارواى خويش ظالم را در اعمال ظالمانه‏ى خود تشويق و ترغيب مى‏نمايد. دومين راه استنصار استفاده از دستگاه قضايى و مقام دادرسى قاضى و برخوردار شدن از حكومت يعنى قدرت اجرايى مملكت است. مظلوم براى دفع ظلم بايد از نيروى قضا و قوه‏ى اجرايى نيز استفاده كند و ستم را از خود بگرداند. سومين راه دفع ظلم و كوتاه كردن دست ظالم استفاده و استنصار از افكار عمومى است. در آيين مقدس اسلام، اين مهم مورد كمال توجه قرار دارد و به موجب روايات بسيارى كه از اولياى گرامى اسلام رسيده، مردم مسلمان موظف ‏اند از مظلوم حمايت كنند و دعوت او را در كمك خواهى براى دفع ظالم اجابت نمايند. على (ع) ضمن وصيتنامه‏ى خود به حضرت حسن و حضرت حسين عليهماالسلام دستور داده است: كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. فرزندان من! شما دشمن ظالم و ستمكار و يار و مددكار مظلوم و ستمديده باشيد. در حديث رسول اكرم است كه خداوند مى‏گويد: به عزت و جلالم قسم كه از ظالم در دنيا و آخرت انتقام مى‏گيرم و همچنين از كسى كه مظلومى را ببيند و قادر باشد كه به وى كمك كند و يارى ننمايد. استفاده از افكار عمومى براى دفع ظلم به هر شكلى كه باشد مفيد و ثمربخش است و گاهى رسول گرامى براى نجات از ستم دستور خاصى را به فردى داده و نتيجه‏بخش شده است.
امام باقر (ع) فرمود: مردى حضور پيغمبر گرامى اسلام آمد و از همسايه‏ى خود شكايت كرد. حضرت به وى فرمود صبر كن. پس از چند روز دوباره آمد، حضرت به او فرمود صبر كن. رفت و دفعه‏ى سوم آمد و شكايت خود را تجديد نمود. حضرت به او فرمود روز جمعه، موقعى كه مردم براى اقامه‏ى نماز جمعه به مسجد مى‏روند اثاث خانه‏ات را از منزل بيرون بياور و كنار معبر انباشه كن به گونه‏اى كه مردم ببينند. وقتى از تو علت اين كار را پرسيدند جريان خود را با همسايه نقل كن و در واقع به وى فرمود از افكار عمومى استفاده نما. مرد شاكى اين دستور را انجام داد و همسايه‏ى آزاردهنده از اين وضع به ضرر خود احساس خطر نمود، نزد او آمد و درخواست كرد كه اثاثش را به داخل منزل ببرد و به اين وضع پايان بخشد و گفت براى تو با خدا عهد مى‏بندم كارهاى گذشته را تكرار ننمايم.
نتيجه آنكه اسلام به مسلمانان دستور داده است كه در مقابل ظلم ظالم بى‏تفاوت نمانند و براى دفع ستم و كوتاه كردن دست ستمكار از هر طريقى كه ممكن است استفاده كنند و با بيدادگر مبارزه نمايند. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول اين قطعه از دعاى «مكارم‏الاخلاق» به پيشگاه خدا عرض مى‏كند: «و اجعلنى يدا على من ظلمنى» بار الها مرا دست نيرومند و توانا قرار ده كه با تمام وجود با آن كس كه به من ظلم نموده است مبارزه كنم و ظلمش را دفع نمايم.
امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعا به پيشگاه خدا عرض مى‏كند: و لسانا على من خاصمنى. بار الها! مرا در مقابل كسى كه با من بحث خصومت ‏آميز مى‏نمايد زبانى گويا قرار ده. گ
كسى كه مى‏خواهد به سلامت و سعادت زندگى كند و از مزاحمتهاى ناشى از دشمنى مردم مصون باشد بايد مراقبت نمايد كه حتى‏المقدور موجبات خصومت دگران را نسبت به خودش فراهم نياورد و در قلوب مردم كينه و دشمنى ايجاد ننمايد و اين امر به قدرى مهم است كه رسول گرامى صلى الله عليه و آله مى‏فرمود: جبرئيل امين (ع) مرا به هيچ تعهدى همانند تعهد اجتناب از دشمنى مردان مقيد ننمود. على (ع) به فرزندان خود فرمود: از دشمنى مردان پرهيز نماييد كه اينان از دو قسم خارج نيستند، يا عاقل‏اند و براى اعمال دشمنى خود بر ضرر شما نقشه مى‏كشند يا جاهل‏اند و با شتاب، دشمنى خود را اعمال مى‏نمايند و به شما آزار مى‏دهند.
يكى از عوامل ايجاد دشمنى و عداوت، بحثهاى علمى است كه آميخته به مراء و خصومت باشد. اسلام چنين بحثى را ناروا و ممنوع شناخته و در كتب اخبار، علماى حديث، باب مخصوصى را براى آن روايات باز نموده‏اند و در كتب اخلاق نيز درباره‏ى آفات زبان فصل مخصوصى به آن اختصاص داده شده است على (ع) فرموده است: مراء و خصومت، بذرى است كه در دلها افشانده مى‏شود و محصول آن شر و فساد است. امام صادق (ع) فرموده: از دشمنى و خصومت بپرهيزيد كه خصومت دل را به خود مشغول مى‏كند، نفاق و دورويى به وجود مى‏آورد و مايه‏ى حقد و كينه مى‏گردد. پيشواى اسلام به نبوت مبعوث گرديد و مامور تبليغ دين خدا شد. پروردگار به او دستور داد: ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن. مردم را به دين الهى و آيين پروردگارت دعوت كن از سه راه: اول، با مقالات حكيمانه، دوم با مواعظ و اندرزهاى نيكو، سوم با مباحثه و جدل ولى جدل بايد به گونه‏اى خوب و نيكو باشد و به مراء و خصومت آلوده نگردد. نمونه‏ى جدل نيكو در قرآن : كسانى از مشركين و منكرين معاد حضور نبى گرامى آمدند. يكى از آنان قطعه‏ى كوچك استخوان پوسيده‏ى مرده‏اى را در دست گرفت و در حضور پيشواى اسلام آن را با دو انگشت خود فشرد و به صورت پودرى درآمد. سپس در آن دميد و ذرات آن در فضا پراكنده گرديد. پس از آن به حضرت عرض كرد: من يحيى العظام و هى رميم. چه كسى اين استخوان پوسيده را دوباره زنده مى‏كند؟ دستور آمد: قل يحييها الذى انشاها اول مره. به اينان بگو: خداوند توانايى كه از اول آن را به وجود آورده و حيات بخشيده، او اين استخوان را زنده مى‏كند و دوباره به آن حيات مى‏بخشد. و هو بكل خلق عليم. و آن خداوند به تمام و بر جميع آفريده‏ها آگاهى دارد. اين رد و بدل سخن بين مشركان و رسول گرامى جدلى است پسنديده و نيكو، از طرفى حاوى پاسخ محكم و دليل قانع كننده است و از طرفى ديگر مبرى و منزه از مراء و خصومت. پيمبر گرامى اسلام به هدايت مردم شوق زياد داشت و تمام نيروى خود را در آن راه به كار مى‏برد و خداوند ضمن آيه‏اى در قرآن شريف فرموده است: حريص عليكم. پيشواى اسلام به هدايت شما حريص است.
ائمه‏ى معصومين عليهم‏السلام نيز همانند رسول اكرم به راهنمايى مردم علاقه‏ى شديد داشتند، ولى همواره مراقب بودند كه در بحثهاى علمى، سخنانشان به مراء نيالايد و رنگ خصومت به خود نگيرد، از اين رو در مقابل اشخاص مختلف روشهاى متفاوت داشتند، اگر مى‏ديدند بحث كننده مرد لجوجى است و مقصودش درك حقيقت نيست بلكه مى‏خواهد با امام بحث كند تا از اين راه خود را در جامعه بنماياند و خويشتن را بين مردم، عالم و خبير معرفى نمايد، با چنين شخصى بحث نمى‏كردند و اوقات گرانقدر خود را در راهى كه نارواست صرف نمى‏نمودند. روايت شده است كه مردى به حضرت حسين بن على عليهماالسلام عرض كرد: بنشينيد تا در مطالب دينى مناظره و مباحثه نماييم. حضرت در پاسخ به وى فرمود: من به دينم آگاهى دارم و حقيقت بر من روشن است و شما اگر به دينت جاهلى برو آن را طلب كن. سپس حضرت با خود سخن مى‏گفت و مى‏فرمود: مرا با ممارات چكار است؟ مرا با بحثهاى خصومت‏انگيز چه كار است؟ اين شيطان است كه وسوسه مى‏كند و مى‏گويد در دين خدا با مردم مناظره كن تا درباره‏ى تو گمان ناتوانى و نادانى نبرند. اگر در موردى احساس لجاج عناد نمى‏شد و اميد مى‏رفت كه مذاكرات دينى نتيجه‏بخش باشد و موجب هدايت بحث‏كننده شود، مناظره را پذيرا مى‏شدند ولى از پيشگاه خدا درخواست مى‏نمودند كه باريتعالى زبانشان را هر چه بيشتر گويا و بيانشان را هر چه زيادتر نافذ نمايد تا با كسى كه در خلال بحثش رنگ خشونت به خود مى‏گيرد پيروز شوند و بدون اينكه كلام به مراء و لجاج منتهى گردد بر وى غلبه كنند و او را هدايت نمايند، و جمله‏ى دوم اين قطعه از دعاى « مكارم‏الاخلاق» به اين مطلب نظر دارد: و لسانا على من خاصمنى. بار الها! مرا زبانى گويا قرار ده تا در مقابل كسى كه با من خصمانه سخن مى‏گويد پيروز گردم، خصومتش را فرونشانم، در بحث قانعش كنم و به راه رستگارى و سعادت رهبريش نمايم.
در جمله‏ى سوم امام سجاد (ع) به پيشگاه خداوند عرض مى‏كند: و ظفرا بمن عاندنى. بار الها مرا نسبت به كسى كه درباره ‏ى من عناد مى‏ورزد پيروزمندى قرار ده. «معاند» در لغت عرب به كسى گفته مى‏شود كه حق را شناخته و حقيقت امر را دانسته ولى با اراده و عمد، آن را رد مى‏كند و آگاهانه حق را نفى مى‏نمايد و از آن روى مى‏گرداند. نفى حق با علم به آن مى‏تواند از علل و عوامل متعددى سرچشمه بگيرد، گاه حب مال و مقام، گاه براى اظهار قدرت و نيرومندى، گاه در بحثهاى علمى به منظور برترى‏جويى و تفوق‏طلبى، و گاه از علل ديگر ناشى از غريزه‏ى حب ذات يا ساير غرايز. على (ع) فرموده: حق از نظر توصيف، ميدان وسيعى براى گفتن و نوشتن دارد اما در مقام عمل، آدمى را سخت در مضيقه و تنگناى مى‏گذارد.
حق يكى از اسماء خداوند است و اهل حق كسانى هستند كه بى قيد و شرط از امر الهى پيروى مى‏كنند، اگر چه به كار بستن امر او مخالف هواى نفس و تمنيات آنان باشد. كسى كه مطيع هواى نفس خويشتن است و به امر الهى اعتنا ندارد او پيرو باطل و بنده‏ى هوى است، اگر چه نام خدا را بسيار به زبان بياورد. افتخار پيروى حق در درجه‏ى اول براى انبياى الهى است و سپس براى كسانى است كه پيرو انبيا هستند، قدم به جاى قدم آنان مى‏گذارند و تعاليمشان را عملا به كار مى‏بندند. على (ع) فرموده است: شبيه ‏ترين مردم به پيمبران خدا كسانى هستند كه سخن حق بيشتر مى‏گويند و در عمل به حق بردبارترند. «حق» در لغت عرب به معانى متعدد به كار برده مى‏شود: «حق» به معناى «عدل»، به معناى «امر واقعى»، به معناى «يقين»، به معناى «ملك و مال» و ديگر معانى از اين قبيل است. چه بسيار اتفاق مى‏افتد كه حكمى موافق عدل و حق اما برخلاف ميل و خواهش نفسانى ما صادر مى‏شود و ما از آن ناراضى و آزرده خاطريم و براى ما سنگين و تلخ مى‏آيد، اما اگر اهل حق باشيم بايد آن آزردگى را تحمل كنيم و عدل را اجرا نماييم كه خدا خشنود مى‏شود و آن آزردگى را به گونه‏اى جبران مى‏فرمايد.