اينكه امام (ع) كلمه ى تلف شدن #رزق را بعد از كلمه ى «سرف» آورده، مىتوان گفت :
جمله ى اول ( و امنعنى من السرف ) و جمله ى دوم ( حصن رزقى من التلف )، هر دو، مربوط به رزق و روزى است،
در جمله ى اول از اتلاف در روزى توسط خود فرد سخن مىگويد و از خداوند درخواست مىكند كه او را از چنين عملى باز دارد،
و در جمله ى دوم از خداوند مىخواهد كه رزق او را از رويدادهايى كه موجب تلف شدن آن مىشود، از قبيل سيل و طوفان و زلزله و آتشسوزى و ديگر امورى همانند اينها، محافظت نمايد.
اتلاف مال:«وَ حَصِّنْ رِزْقِي مِنَ التَّلَف».
تلف اعم از اتلاف است. اتلاف، فعل و رفتار است، اما تلف ممکن است در اثر حوادث طبیعی و اجتماعی رخ دهد و نیز ممکن است در اثر فراموشی و نسیان باشد.
و اتلاف نیز اعم از تضییع و اسراف است. زیرا هر اسراف تضییع است و هر تضییع اتلاف است؛ خواه تضییع کل یک مال باشد و خواه تضییع بخشی از آن، یا تضییع کارآمدی و استعداد مال.
بنابراین، امام از خدا می خواهد که روزیش را از اسراف، تضییع، اتلاف و تلف طبیعی، حفظ کند.
پس آنچه مصداق «اسراف» است در این دو فقره از کلام، دوبار آمده است. و این «ذكر العام بعد الخاص» نشان می دهد که اسراف مذمومتر و بدتر و نکوهیده تر از همه است.
نکته: اسراف و تضییع هر دو فعل ارادی انسان هستند. چرا امام (علیه السلام) تضییع را دوبار عنوان نکرده، اسراف را دوبار عنوان کرده است؟ برای اینکه از دیدگاه دیگر، تضییع اعم از اسراف است، زیرا ممکن است تضییع در مقام مصرف نباشد و اساساً مال را بدون مصرف، اتلاف کند.
با بیان دیگر: گاهی اتلاف و تضییع قسیم هم و در تقابل با هم به کار می روند و مراد از اسراف فقط در مقام مصرف، می شود. و اسراف به این معنی معمولاً در جهت چشم و هم چشمی و تفاخر انجام می یابد. و این حاکی از یک بیماری دوم است که در تضییع اصل مال، نیست. و نیز اسراف به این معنی، سرایت کننده هم هست که بیماری چشم و هم چشمی و تفاخر در مصرف را در جامعه رایج می کند، و لذا از دو جهت مذموم و خطرناک است.
**راجع به غذايى كه در رحم مادر نياز داشته و خداوند به وى اعطا نموده چنين گفته است:
جعلت لى قوتا من فضل طعام و شراب اجريته لامتك التى اسكنتنى جوفها و اودعتنى قرار رحمها.
براى من قوتى قرار دادى از مازاد غذا و آبى كه كنيز تو، يعنى مادرم، خورده و نوشيده بود. آن را در وجودش به جريان انداختى و مرا در جوفش اسكان دادى و در قرارگاه رحمش به وديعه سپردى.
#دعا_سی_دو_24
**و اجعلنى من... الموسع عليهم الرزق الحلال من فضلك.
مرا از كسانى قرار ده كه به فضل و رحمت تو از وسعت رزق حلال برخوردارند.
#دعا_بیست_پنجم_11
**و افتح لى ابواب... رزقك الواسع.
بار الها! درهاى رزق وسيع خود را به روى من بگشا.
#دعا_چهل_هفت_132
در كلمات رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه ى طاهرين عليهمالسلام اين قبيل سخنان (درخواست رزق و روزی ) آمده تا آنكه درباره ى آنان كسى به خطا نينديشد و همانند بعضى از پيشينيان گمراه تصور نكند كه پيمبران و گزيدگان الهى بايد از فرشتگان باشند و بىنياز از آب و غذا.
و امر اهلك بالصلوه و اصطبر عليها لا نسالك رزقا نحن نرزقك و العاقبه للتقوى.
اى رسول معظم! اهلبيت خود را به نماز گزاردن امر كن و خود در انجام اين وظيفه ى مقدس بردبار باش. از تو درخواست رزق نمىنماييم، ما به تو رزق مىدهيم و پايان سعادت بخش براى تقوى و پرهيزكارى است.
و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون.
من جن و انس را نيافريدهام مگر براى عبادت، نه از آنان روزى مىخواهم و نه اراده دارم كه مرا اطعام نمايند.
قل اغير الله اتخذ وليا فاطر السموات و الارض و هو يطعم و لا يطعم.
پيمبر گرامى! به مردم بگو: آيا غير خداوند را ولى و صاحب اختيار خود بگيرم با آنكه او آفريننده ى آسمانها و زمين است، اوست كه به مخلوق، طعام مىدهد و خود به طعام نياز ندارد.
لن ينال الله لحومها و لا دمائها و لكن يناله التقوى.
درباره ى قربانى، فرموده: گوشت و خون حيوان به خداوند نمىرسد، آنچه مورد عنايت الهى است و به او مىرسد، تقوى و پاكى مردم است.
كسانى كه با قرآن شريف و مكتب توحيد اسلام مانوس اند از اين چند آيه به شگفت مىآيند، سئوال مىكنند :
مگر كسى گفته است كه خداوند از مردم درخواست رزق و طعام دارد،
مگر كسى گفته است كه گوشت و خون قربانيها عايد خداوند مىگردد؟
در پاسخ بايد گفت كه اين عقيده را مشركين درباره ى خدايان ساختگى و موهوم خود داشتند و آنها را محتاج به غذا مىدانستند و موقعى كه ابراهيم خليل (ع) وارد بتكده شد، مشاهده كرد كه غذا در مقابل بتها گذاردهاند. ابراهيم (ع) با مشاهدهى غذاها به طور استهزا بتهاى جماد را مخاطب ساخت:
فقال الا تاكلون. ما لكم لا تنطقون.
چرا غذا نمىخوريد؟ چه شده است شما را كه سخن نمىگوييد.
قرآن شريف از قرون گذشته و عصر حضرت ابراهيم (ع) خبر داده كه بتپرستان معتقد بودهاند خدايانشان به طعام نياز دارند. از اين رو براى آنها در بتكده غذا مىبردند.
دانشمندان غرب نيز در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيدهاند كه بعضى از اقوام كه به خدايى اجرام كيهانى عقيده داشتند و خورشيد را پرستش مىنمودند، مىگفتند خدايان غذا مىخواهند و براى تهيه ى غذاى خورشيد به كارهايى وحشتزا و خشن دست مىزدند
ترجمه ى يك قطعه از كتاب اتوكلاينبرگ، استاد دانشگاه كلمبيا عينا نقل مىشود:
در قبيله ى آستكهاى مكزيك، رفتار جنگجويانه بيشتر از عوامل دينى ناشى مىشد. بنابر يكى از مهمترين اعتقادها خدايان، مخصوصا خورشيد، اگر از غذا محروم بمانند، مىميرند و قلب انسان تنها غذايى است كه در خور شان خدايان است. كسى را كه قربانى مىكردند، خدا مىشمردند و با كشتن و خوردن او زمينه ى رستاخيز خدا و تجديد نيروى او را فراهم مىآوردند. افسانه اى مكزيكى وجود داشت كه بنابر آن، سابقا خود خدايان براى خورشيد قربانى شده بودند تا به او در كارش نيروى لازم ببخشند و اين وظيفه را به نمايندگان بشرى خود محول كرده بودند، يعنى به ايشان دستور داده بودند كه با هم بجنگند و براى تهيه ى غذايى كه خورشيد لازم داشت، همديگر را بكشند. اهالى يكى از مناطق، پيوسته با همسايگان خود در جنگ بودند، تنها به اين منظور كه اسرايى به چنگ آورند كه بتوان آنها را قربانى كرد. وقتى در سال 1486 ميلادى معبد مخصوصى را به خدا اهدا نمودند، صف كسانى كه به اين مناسبت قربانى مىشدند دو ميل طول داشت، در اين قتل عام وحشتناك، دست كم قلبهاى هفتاد هزار انسان نذر شد. اين قربانيان تقريبا همگى جنگجويان ملل رقيب بودند كه به اسارت افتاده بودند.
امام عسكرى (ع) از پدرش حضرت هادى (ع) حديث نموده كه فرمود:
روزى رسول اكرم (ص) پشت ديوار كعبه نشسته بود. عبدالله بن ابىاميه مخزومى حضور حضرت آغاز سخن نمود و گفت: اى محمد! ادعاى بزرگ و فوقالعادهاى نمودهاى، گمان كردى كه رسول خداوندى، و سزاوار نيست براى پروردگار عالم و آفريدگار همهى مخلوقات، مثل تو كه بشرى هستى همانند ما، رسول او باشى، اگر هم نبى مىبودى، بايد با تو ملكى باشد كه تو را تصديق كند و ما او را ببينيم، بلكه اگر اراده فرمود نبى بفرستد، فرشته مىفرستاد نه بشرى مثل ما، تو اى محمد انسانى هستى از حق دور افتاده، نه آنكه پيمبر خدا باشى.
سخنان بىاساس جهال را كه مىگفتند: رسول الهى بايد فرشته باشد، قرآن شريف مردود شناخته و خداوند فرموده است:
و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا.
اگر به فرض محال، ملكى را رسول قرار مىداديم، او را به صورت انسان مبعوث مىنموديم تا مردم بتوانند با وى مانوس شوند و از تعاليمش بهرهمند گردند.
رسول اكرم (ص) و تمام پيمبران الهى بشر بودند مانند ساير مردم:
قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى.
پيمبر گرامى! به مردم بگو: من همانند شما بشرم و چون از طرف بارى تعالى براى تبليغ دين حق ماموريت دارم، خداوند تعاليم خود را به من وحى مىفرمايد.
يكى از دلايل آن مردم نادان براى تكذيب نبوت پيمبر اين بود كه مىگفتند چرا غذا مىخورد. قرآن شريف در اين باره فرمود:
و قالوا ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق.
اگر اين مرد به راستى پيمبر الهى است، پس چرا غذا مىخورد و در كوى و برزن راه مىرود.
خداوند در رد سخنان جاهلانه ى مردم فرمود: نه تنها پيشواى اسلام غذا مىخورد، بلكه همه ى پيمبران كه در طول قرون و اعصار مبعوث شده بودند غذا مىخوردند.
و ما ارسلنا قبلك من المرسلين الا انهم لياكلون الطعام و يمشون فى الاسواق.
نبى معظم! هيچ پيمبرى را قبل از تو مبعوث ننموديم مگر آنكه آنان نيز غذا مىخوردند و در كوچه و بازار راه مىرفتند.
جمله ى دعاى امام سجاد (ع) «و حصن رزقى من التلف»
بار الها روزى مرا از تباهى و تلف شدن مصون بدار،
و همچنين احاديث بسيارى كه از اولياى اسلام راجع به غذا خوردن پيامبر (ص) و ائمهى طاهرين عليهمالسلام رسيده، از جهات متعددى آموزنده است، يكى از آن جهات اين است كه هم اكنون بين مسلمين كسى نيست كه گرفتار اين غلو در عقيده باشد و بگويد: «پيامبر و ائمه به غذا احتياج نداشتند.».
دعای کسب روزی حفظ مال از تلف شدن و دفع خطرات مادی
اين روايت نيز به حضرت امام رضا عليه السلام منسوب است :
هر گاه خواستى كالاى خود را در حفظ و حراست بدارى، آية الكرسى بخوان وبنويس و آن را در وسط كالا قرار
بده و نيز بنويس:
وَجَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لايُبْصِرُونَ ، لا ضَيْعَةَ عَلى ما حَفِظَهُ اللَّهُ
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لاإِلهَ إِلّا هُوَ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ، وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ
«ما پيش روى آنان سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده ايم و ديدگانشان را پوشانيده ايم كه نمى بينند آنچه
را خدا حفظ كند تباه نمى گردد» پس اگر روى گرداندند خدا مرا بس است، هيچ معبودى جز او نيست، بر او
توكّل كردم، و او پروردگار عرش باعظمت است».
(پس اگر چنين كنى) آن را در حفظ و حراست قرار داده اى اگر خدا بخواهد و به آن به اذن و فرمان پروردگار بدى نرسد.
استاد قرائتی:
بيمه شدن مال، بيمه شدن مال، خوب است اينها تابلو شود، لااقل كميتهي امداد در سراسر كشور اين درس امروز ما را يك تابلو كند و روي صندوقهاي صدقه بچسباند. بيمه شدن مال، در مسجدها لااقل باشد. چون هيچكدام از اينها از خودم نيست همه يا قرآن است يا حديث است. «حَصِّنُوا أَمْوَالَكُم» (بحارالانوار/ج10/ص98) «َحصِّنُوا» با (ح) جيمي و (صاد) با (ح) جيمي و صاد يعني «حفظ كنيد». «حَصِّنُوا أَمْوَالَكُم» يعني مالتان را با زكات حفظ كنيد. چقدر حديث داريم. «مَا تَلِفَ مَال» (بحارالانوار/ج93/ص20) بگذاريد بنويسم. يك مشت حديث داريم ميگويد: «مَا تَلِفَ مَال» بعضي حديثها داريم «مَا ضَاعَ مَال» (بحارالانوار/ج66/ص393) بعضي حديثها داريم «مَا هَلَكَ مَالٌ» (بحارالانوار/ج93/ص27) فرق نميكند. مالي تلف نشد، مالي ضايع نشد، مالي نابود نشد، «إِلَّا بِتَرْكِ الزَّكَاةِ» (بحارالانوار/ج61/ص35) «إِلَّا بِتَرْكِ الزَّكَاةِ» حوادث غير مترقبّه كه پيش ميآيد، اگر مردم زكات ندهند، آن حوادث برطرف ميشود. من هيئت دولت رفتم، به وزراي محترم عرض كردم كه اين بودجهاي كه براي حوادث غير مترقبّه ميگذاريد، اگر براي زكات و فقرا بگذاريد، خود خدا حوادث غير مترقبه را رد ميكند. ما نميفهميم چيست. وقتي مي گويند: انگشتر عقيق بلا را دور ميكند، آنهايي كه حلقهي طلا دست ميكنند اشتباه ميكنند. الآن روي برجهاي بلند يك مقداري الماس ميگذارند. اين كاميوندارها يك زنجير زير ماشينشان آويزان ميكنند. اين زنجير بلا را از ماشين برطرف ميكند. يك محاسباتي است ما نميفهميم، اين الماس با اين برج چه ميكند. اين عقيق براي من چه ميكند. آيت الكرسي براي حفظ من چه ميكند؟ يك خبرهايي است. گاهي خدا يك چيزهايي نشان ميدهد. مثلاً ميگويد: آقاياني كه محبوبيت ميخواهند اشتباه ميكنند دائم فكر ميكنند از راه مدرك و خانه و ماشين و مبل و تغيير دكور و اينها عزيز ميشوند. قرآن ميگويد: مگر محبوبيت نميخواهي؟ كُُد محبوبيت اين است. اشتباه ميكنيد. قرآن ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (مريم/96) كساني كه اهل ايمان و عمل صالح هستند، «سَيَجْعَلُ» خداوند قرار ميدهد، «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ» خداوند رحمن براي اينها قرار ميدهد «وُدًّا»، «وُدًّ» يعني مّودت، مگر مودّت نميخواهي، موّدت به معني محبت است. «وُدًّ» يعني مودّت و محبّت. اگر محبّت و مودّت ميخواهي، راه پيدا كردن مودّت ايمان و عمل صالح است. قرآن ميگويد: اگر كسي ايمان داشته باشد، كارهايش نيكو باشد، خداوند قول داده مودّت به او بدهد.
تلف، اصطلاحی است فقهی و حقوقی به معنای از بین رفتن عین مال یا منافع عقلایی و قانونی مال، خود به خود یا به موجب حوادث میباشد و از این عنوان در بسیاری از بابها نظیر زکات، حج، تجارت، رهن و نکاح سخن رفته است.
تلف در لغت به معنای هلاک گردیدن و نابود شدن است.
واژه تلف در برخی منابع فقهی و حقوقی در قالب تعابیر و عناوینی مانند تلف مَبیع، تلف مال مرهونه، تلف ودیعه و تلف عین مستأجِره به کار رفته و گاه تا بیست عنوان فرعی برای آن شمرده شده است.
در برخی منابع، این اصطلاح از جهات گوناگون تقسیم و برای هر مورد، حکمِ وضعی خاصی ذکر شده است، مثلاً، از جهت سبب هلاکت، آن را به تلف به موجب حوادث آسمانی و تلف به موجب فعل انسان و قسم اخیر را به تلف حسی (از بین رفتن خود به خود یک چیز) و تلف شرعی (منع شارع یا قانونگذار از بهره مندی عین موجود) تقسیم کردهاند.
همچنین گاه آن را از نظر موضوع تلف به تلف اموال و تلف جان انسان یا عضوی از بدن او تقسیم نموده و درباره قسم اخیر تحت عنوان قصاص یا دیات بحث کردهاند.
در برخی منابع، از بین رفتن چیزی به موجب حوادث آسمانی نیز از باب اتلاف قلمداد شده و تنها از بین رفتن آن به خودی خود و بدون دخالت عامل خارجی را تلف دانسته اند. در برابر، برخی مؤلفان مفهوم تلف را گسترده تر از اتلاف دانسته و علاوه بر آفت آسمانی، آن را شامل از بین رفتن مال به دست انسان نیز میدانند ولی ظاهراً فقهای امامی عملاً این کلمه را در برابر اتلاف به کار میبرند و مواردی چون نابود شدن عین یا منفعت مال به دستِ مشتری یا بایع یا شخص ثالث را مشمول قاعده اتلاف میدانند.
«رزق» در فرمایشات امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه
https://mahdi-gandomkar.blog.ir/post/16
✳️ اللهم وَ حَصِّنْ رِزْقِى مِنَ التَّلَفِ
خدایا روزی مرا از تلف شدن نگه دار.
به عبارت دیگر مدیریت نعمت هایت را به من بیاموز.
مهم ترین نعمتی که تلف می شود«عمرانسان»است و مدیریت عمر به این است که بدانی «کل نفس بما کسبت رهینه»انسان در گرو مکتسبات خویش است.اگر بخواهد رشد کند،قدرتمند شود،باید تابع دستورات دین باشد. در مکتسبات خویش تامل کند کدام خوب است کدام بد؟
والا اتلاف عمر می شود و این بزرگترین خسران است.