eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
آقای امام رضا .. شما تنها کسی بودید که ؛ بدونِ ریختنِ طرح رفاقت شدید شفیق ترین ، بهترین با معرفت ترین و مهربون ترین رفیقِ ما❤️‍🩹:))))) ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
-
عالم بہ عشق روے تو بیدار مےشود هر روز عاشقان تو بسیار مےشود وقٺے سلام مےدهمٺ در نگاه من تصویر ڪربلاے تو تڪرار مےشود. ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
هدایت شده از مادحیـن | 🇮🇷
من کارد به استخوان دلم که می‌رسد. تمام وجودم ناخودآگاه شما را صدا میزند.. حسین جان.. شما آقایِ قلب شکسته منی! صلی‌الله‌علیك‌‌یا‌اباعبدالله🤍
🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 به محض اینکه نازنین تو ماشین نشست شروع کرد. _اوه اوه آقا محمد چه خبررررره؟ همیشه با کلی روغن و گریس میدیدیم تووو رو الان چی.شده.که خوب به خود رسیدی! نکنه جدی جدی میخای دل ببری؟ بیچاره سوجان اگر بخواد رو دیوار تو یادگاری بنویسه؟ نگاه چپی بهش کردمو بدجوری.از.حرفش دلخور شدم که گفتم: _مگه من چه طوریم؟ _هیچی دختر بیچاره داره عاشق قاتل دایش میشه خوشبختی از این بالاتر هم مگه داریم مگه میشه؟ سکوت کردمو ولی تو ذهنم مدام تکرار میکردم _قاتل... قاتل واقعا باید چه کار میکردم؟ بعد از جا دادن وسایل ها داخل صندوق عقب مکنار ماشین ایستاده ام و منتظر بودم که صدای دختر شیرین زبون خوشکل این روزهام اومد... _سلام عمو محمد _سلام روجا خانم گل خوبی عمو؟ _اره عمو دستاش رو با ذوق به هم زد و گفت: امروز خیلی خوبه عمو خیلی.خوشحالم.عمو کلی از.بچه.ها میاد مهدو اونجا بازی میکنیم نمایش داریم. همین طور که داشتم حرفای این.شیرین زبونوگوش میکردم بغلش کردمو گذاشتم رو در صندوق عقب... _عمو؟ _جون عمو یه چیز بهتون بگم ؛ مامان بهم گفته نباید به کسی بگم ولی من میخوام به شما بگم بگم عمو؟ خندیدم وگفتم _اگر مامان گفته نگی خب نگو _ولی دلم میخواد به شما بگم انگاری دلخور شد که آروم بهش گفتم بگو عمو جون... منم به هیچ کس نمیگم این میشه یه راز بین.منو.روجا.خانم.خوشگل خوبه عمو؟ _آره عمو ؛ مهمونای امروز مهدمون.همشون.مثل.من.هستن.عمو یا بابا ندارن یا مامان! مثل من که بابا ندااارم! _عمو جون من خیلی خوبه تو مامان داریا من نه مامان دارم نه بابا! _عمو من فکر میکردم فقط خدا بابای من رو برده پیش خودش بابا و مامان تو رو باهم برده؟ بوسه ای رو سرش زدمو آروم گفتم: _اره عمو 🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 _سلام ببخشید امروز مزاحمتون شدیم. سرمو که چرخوندم دختر حاجیو باهمون حجب و حیایی که یه خانم باید داشته باشه رو در چهار چوب در دیدم _سلام مراحمید خانم... و نازنینی که با خنده فقط نگام میکرد راه زیادی تا مهد نداشتیم که نازنین یهویی در.بین.راه تغییر جهت داد و گفت: داداش شرمنده من رو همین کنار پیاده ام کن از آینه یه نگاهی بهش کردم که یعنی چی؟ _داداش کنار این.تاکسیا نگه دار تا راحت باشم تا خود مطب با تاکسی میرم.تا اذیت نشم آخه این چند روز سردرد هام خیلی بیشتر شده و هر چی تلاش.کردم خواستم امروزو پیشتون باشم ولی.حیف. نشد. ده دقیقه پیش منشی تماس گرفت گفت : تا یک ساعت دیگه مطب باشم. ببخشید سوجان خانم بدقول شدم پیشت... ولی داداشم تا آخر امروز درخدمتتون هست خیالت راحت باشه. _کاش میذاشتی باتاکسی میرفتیم مزاحمشون نمیشدیم. خیلی هم بهتر که نازنین نباشه تودلم خوشحال شدم وکلی ذوق زده ولی به ظاهر یه اخم به نازنین کردم و اروم گفتم: _مراحمید امروز.وقتم.آزاده نازنین رو که.پیاده کردیم چند مغازه جلوتر که یک اسباب بازی فروشی بود نگه داشتم. نگاهم به روجا بود که صندلی جلو نشسته بود ولی مخاطبم دختر حاجی بود _ببخشید خانم میشه پیاده بشید و چند تا اسباب بازی انتخاب کنید من زیاد از این جور موارد سردر نمیارم.با تردیدو دودلی که از صداش مشخص بود گفت: _باشه... 🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 وارد فروشگاه که شدیم روجا با ذوقی به وسایل نگاه میکرد که کل حواسش رفته.بود پی اسباب بازی ها... کمی فقط کمی نزدیک تر شدم و آروم پرسیدم: _ببخشید خانم بچهء یتیمی.هایی که امروز مهمون مهد روجا خانم هستند چند نفرند؟ نگاه کوتاهی بهم.کردو.یک نگاه کشیده وغضب.آلودبه سمت روجا انگاری دلخور بود که گفت: _این بچه نمیتونه یه حرفدودقیقه تو دلش نگه داره! _یه راز بود که به عموش گفت الان اشکالی داره؟ منم یتیم بزرگ شدم اگر تو بچگی یکی یک اسباب بازی کوچیک بهم هدیه میداد خیلی خوشحال میشدم انگاری دنیارو بهم دادن الانم دلم خواست منم.یک.کاری.کنم.اون بچه ها هم از همون لبخندهای.خوشکل بشینه گوشه ی لبشون فقط همین... سکوت کردمو سکوت کرد ولی زیاد طول نکشید که گفت: دوازده دختر و ده تا پسرند بهتره برای دخترا عروسک بگیرید واسه پسرا هم ماشین خوبه تمام اون اسباب بازی هایی که دختر حاجی انتخاب کرد رو کادو پیچ کردیم تو دوتا کیسه جدا گذاشتیم روجا رو دیدم که.به.یک عروسک خیلی قشنگ داره نگاه میکنه کنارش وایستادمو.خم.شدم گفتم: _چقدر جالبه روجا خانم ببین چه قدر.شبیه.توعه مگه نه عمو؟ خندید و گفت نه عمو موهاش خیلی بلند تر از موهای منه _اره ولی میشه خریدش و گذاشتش تو اتاق تا تو هم موهات همین اندازه بشه اون موقع دیگه دقیقا شبیه تو میشه.
🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 یه ذوق شوق خاصی تو چشماش بود ولی زیاد طول نکشید که گفت: به مامان گفتم ولی گفت: برات از همون عروسکا برداشتم. فکر کنم دیگه اینو واسم نمیخره! اینو گفت: رفت سمت مادرش عروسک رو برداشتم و به فروشنده گفتم: _کادوکنید لطفا بعد از حساب کردن و بردن وسایلها داخل ماشین نگاهم به روجا بود که نگاهش به همون عروسک کادو پیچ میخ شده بود. دلم طاقت نیاورد منتظر نگهش دارم رو زانو روبه روش نشستم عروسک رو به طرفش گرفتم و گفتم: _تاحالا کسی منو به زیبایی تو عمو صدا نکرده وقتی میگی عمو من خیلی خوشحال میشم. کمی سرمو چرخوندم رو به دختر حاجی گفتم: با اجازه ی شما خانم من برای روجا خانم کادو خریدم تا ازش تشکر کنم اشکالی که نداره؟ روجا یه نگاه به کادوی توی دستم میکرد یه نگاهی به مادرش منتظر اجازه ی مادرش بود _اشکالی نداره؟ _نه ولی... همین که گفت: نه کادو رو سمت روجا گرفتم و گفتم: _بفرما عموجون روجا با خوشحالی کادو رو گرفتو بوسه ای به.گونه.ام زد _ممنون عمو تو خیلی خیلی خوبی دستی به روی گونه ام کشیدم با لبخندی از ته دلم روجا رو به بغل گرفتمو. فشردم و سمت ماشین‌رفتیم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 باصدای مشتهایی.که.به.در.کوبیده.میشداز خواب پریدم ساعتو که نگاه کردم هنوزهفت هم.نشده.بود یعنی این وقت صبح کی میتونه باشه؟ از آیفون چهره ی برزخی نازنین رو که دیدم دوهزاریم.افتاد که انگشتشو گذاشته بود روی زنگ وبا یک دستش هم میکوبید به در... در رو زدم باز.شد خودم برای پوشیدن لباس مناسب به اتاقم برگشتم. _کجایی؟ _ سر.صبحی چه خبرته.مگه.سر.آوردی؟ نازنین به محض دیدنم مثل بمب منفجر شد _اول زود بگو ببینم دیروز کجا بودی؟ _خونه! _آهان ؛ که.خونه.بودی.هان؟ _ اونوقت چرا گوشیتو جواب نمیدادی؟ _شارژ نداشت خاموش شده بود دیر متوجه شدم حالا چی.شده.مثلا.چرا.توپت.اینقدر.پره؟ چون گوشی رو جواب ندادم باید اول صبح تو ملکه عذابم بشی؟ _نه ؛ واسه جواب ندادن گوشی نیست واسه پیچوندن ماست! _متوجه نمیشم چه پیچوندنی؟ شما که هر کار میگید من انجام میدم ! _هر کاری که ما گفتیم؟ بعد دقیقا ما کی گفتیم با روجا و دختر حاجی برید دور دور؟ دستی رو صورتم کشیدم تا کمی بتونم تمرکز داشته.باشم که ادامه داد: _ گوشیتو که بی جواب گذاشتی! چقدر هم عروسک خریده بودید چه قدرخوشکل براخودت.در دل روجا جاباز کردی.چه.ماچه.بوسه.هم.میکرد ؛الهی فداش بشم چه چه.قدر.بامزه.اس دست دل باز شدی برا روجا عروسک هم.میخری فقط مونده.بود.یه رستوران که اونم.به برنامه ات اضافه میکردی عالی میشد! نازنین سکوت منو که دید به حال خرابم پی.بردو. پوزخندی زد و جدی و سرد گفت: _احمق فکر کردی به این راحتی تو رو به حال خودت ول.میکنند تا هر غلطی خواستی بکنی؟؟ یک درصد فقط.یک.درصد احتمال بده اگر دست از پا خطا کنی چه اتفاقی می افته ! حالا باید تاوان این حماقتو.هم بدی! دیگه.پاهام.تحمل.وزنمو.نداشتن.وایستادن.برام سخت بود... روی اولین مبل نشستم و فکرم.پر.کشید سمت دختر عمو و زن عمویی که طول این سالها خواهر و مادرم بودن. به سختی و باحال.خرابم گفتم؛ _ مَ... مَ... من فقط کاریو که شما گفتیدو انجام دادم! _کاری که ماگفتیم... _ توباید هماهنگ میکردی.میرفتی جلو وقتی پنهون کاری.میکنی یعنی کار ما نبوده کار خودت بوده.من با تمام رفاقتی که با تو دارم مجبورم گزارش کنم . 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 نازنین حال خرابم رو که دید دیگه هیچی نگفت با صدایی که به.سختی.ازته.گلوم.خارج.میشد روبه.نازنین گفتم: _حالا چی میشه؟ _نمیدونم فقط میدونم تا ظهر خبرش بهت میرسه منم الان فقط خبرت کنم و بهت بگم اون گوشیتو روشن کن تا اگر خبری گرفتم بهت بگم تا بتونی این گندی.رو.که.زدی جمع کنی. فعلاااا... با.کوبیده.شدن.صدای در به.خودم.اومدم اولین کاری که کردم گوشیمو.برداشتمو روشنش کردم . بعد سریع شماره ی دختر عموم رو گرفتم و بعد از احوال پرسی برنامش رو تا ظهر پرسیدم که خدارو شکر تو خونه بود کمی خیالم راحت شد ولی باز هم توصیه کردم در رو برای غریبه ها باز نکنه و تا میشه از خونه بیرون نره دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. لباس بیرون پوشیدم و گوشی به دست بی هدف در خونه راه.میرفتم و مدام خودمو لعنت میکردم که چرا دیروز اینقدر بی فکر عمل کردم و اونا رو این همه دست کم گرفته بودم. ساعت رو نگاه کردم ساعت ده بود. برای چهارمین به دختر عموم زنگ زدم برای اینکه.بوی.نبره.وسوال.پیچم.نکنه.بهش گفتم خواب بدی دیدم دلم آشوبه... چه طور میتونستم بگم با بی فکری من قراره تو دردسر بی افتید !
زن عمو ازم خواست نهاربرم پیششون منم.از.خدا.خواسته قبول کردم اگر خودم کنارشون باشم خیالم راحت تره سوار ماشین که شدم تازه.به.راه.افتاده.بودم.کهگوشیم زنگ خورد باز نازنین بود. سریع ماشینو کنار کشیدمونگه داشتم به.تماسش.حواب.دادم... _الو الو نازنین ... _سلام _سلام چی شده؟ خبری گرفتی؟ _آره ؛ کجایی تو؟ _دارم میرم سمت خونه ی عموم چی شده ؟ _برو پیش روجاااااا دستی به صورتم کشیدم گوشهام.از.شنیدن.اسم.روجا سوت کشید باورم.نمیشه روجا؟ آخه اون بچه؟ خدای من چه بلایی میخواد سرش بیاد تمام استرس و فشاری که روم بود رو کنار گذاشتم و گفتم: _مطمئنی؟ میخوان چیکار کنن ؟ آخه اون فقط یه بچه است!
یه معذرت خواهی به همه ممبر های عزیز کانال بنده بده کارم . پست ها خیلی کم شده . درخواستی ها دور اجرا میشه . ولی خب من چند وقتیه خودم دست تنهام . و وقت نمیکنم تا از مدرسه بیام بعد برم بقیه کلاس ها و درس هامو بخونم واقعا وقتم کمه و از همگی به خاطر این اتفاقات معذرت می‌خوام
سلام وقتتون بخیر نماز و روز هاتون به درگاه خدا انشاءالله قبول باشه کانال ساجده به چند تا ادمین با حال و با حوصله ،خلاق احتیاج داره خوش حال میشیم جهت همکاری با ما به آیدی زیر پیام بدید👇 @gomnam19 تک میذاریم
4_5913768434394467191.mp3
5.56M
رهام‌نکن؛توخونواده‌ی‌منی‌حسین!(: 🤍 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
1_10653085244.mp3
3.24M
هر چقدر حال دلم بد باشه تا میاد اسمت دلم آرومه🙂💚 🎙 🤍 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• بـه نـام خـداونـد بـخـشـنـده بـخـشـایـشـگـر خدایا مرا در این ماه با رحمتت فرو گیر، و نصیبم کن توفیق و خود نگهداری، و از تیرگی های تهمت دلم را پاک گردان، ای مهربان به بندگان با ایمان❣ 🌱 به مهرت ای مهربان ترین مهربانان🌱 • (ع) 🌐@Lasarat_Alhossinir
بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْکھ‌اِعجٰآزمیکنَد•• یـٰااُمٰـاهْ🌼•• سلام‌روزتون‌معـطربه‌نآم‌‌ امام‌صـٰآحِبَ‌الزمٰان؏💛.•
امام‌حسین(ع)‌فرمودند: من‌کشته‌اشکم‌هیچ‌مؤمنی‌مرا‌یاد‌نمیکند مگر‌آنکه‌گریان‌می‌شود.🌿 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
‌ -اُمیدِ‌غَریبان‌ِتنها‌کُجایی ؟! » 🌱'!
آخرین بار که مداحےکرد بیت اول شعرش این بود: «خجالت مےکشم که من سَرَم روے تَنَمه حسین از اون لحظه‌ی آخری به تَنَم کفنه حسین» ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
🤍 رفیقانه‍ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
•♥️🍃• رفیق‌جان!'       ‌ به‌تابوت‌شهدادقت‌ڪرده‌ای‌این‌روزها؟! سن‌شون‌رودیدین؟ نوزده،بیست،بیست‌ُیڪ‌و . . . ؟🥲 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
+مئ‌توانست‌دقایقئ‌طولانئ . .🌱🥲 💛 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
ما‌ دلمون‌ واستون‌ تنگه‌ آقای‌ امام‌ رضا .. شما‌ چطور؟ (:: ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
اینویادتون باشه ؛کسانی که تابع هوای نفس میشن سقوط میکنن ! 💛 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
من دخیل دل خود را به تو طوری بستم که به این راحتی آقا، گره اش وا نشود. 💛 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْکھ‌اِعجٰآزمیکنَد•• یـٰااُمٰـاهْ🌼•• سلام‌روزتون‌معـطربه‌نآم‌‌ امام‌صـٰآحِبَ‌الزمٰان؏💛.•
عیدتون مبارک🤍 طاعات و عباداتتون قبول باشه :))
🤍 رفیقانه‍ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j عیدتون مبارک.❤️🌱🙃
نگران‌نباش🙂❤️ "گاهی‌خدا‌همه‌جارو‌تاریک‌میکنه تا‌نور‌رو‌پیداکنی" ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودم‌قربونت‌برم‌اینجا‌یا‌کربلا:))) ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
یا ࢪضـا گفتم و وا شد بہ نگاهت گࢪه ها… چہ خبࢪ ها ڪہ ࢪسید از دل این پنجࢪه ها✨ 🤍 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j