eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
امام‌حسین(ع)‌فرمودند: من‌کشته‌اشکم‌هیچ‌مؤمنی‌مرا‌یاد‌نمیکند مگر‌آنکه‌گریان‌می‌شود.🌿 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
‌ -اُمیدِ‌غَریبان‌ِتنها‌کُجایی ؟! » 🌱'!
آخرین بار که مداحےکرد بیت اول شعرش این بود: «خجالت مےکشم که من سَرَم روے تَنَمه حسین از اون لحظه‌ی آخری به تَنَم کفنه حسین» ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
🤍 رفیقانه‍ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
•♥️🍃• رفیق‌جان!'       ‌ به‌تابوت‌شهدادقت‌ڪرده‌ای‌این‌روزها؟! سن‌شون‌رودیدین؟ نوزده،بیست،بیست‌ُیڪ‌و . . . ؟🥲 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
+مئ‌توانست‌دقایقئ‌طولانئ . .🌱🥲 💛 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
ما‌ دلمون‌ واستون‌ تنگه‌ آقای‌ امام‌ رضا .. شما‌ چطور؟ (:: ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
اینویادتون باشه ؛کسانی که تابع هوای نفس میشن سقوط میکنن ! 💛 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
من دخیل دل خود را به تو طوری بستم که به این راحتی آقا، گره اش وا نشود. 💛 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْکھ‌اِعجٰآزمیکنَد•• یـٰااُمٰـاهْ🌼•• سلام‌روزتون‌معـطربه‌نآم‌‌ امام‌صـٰآحِبَ‌الزمٰان؏💛.•
عیدتون مبارک🤍 طاعات و عباداتتون قبول باشه :))
🤍 رفیقانه‍ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j عیدتون مبارک.❤️🌱🙃
نگران‌نباش🙂❤️ "گاهی‌خدا‌همه‌جارو‌تاریک‌میکنه تا‌نور‌رو‌پیداکنی" ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودم‌قربونت‌برم‌اینجا‌یا‌کربلا:))) ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
یا ࢪضـا گفتم و وا شد بہ نگاهت گࢪه ها… چہ خبࢪ ها ڪہ ࢪسید از دل این پنجࢪه ها✨ 🤍 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
عـٰاشِقَت‌دۅر‌اَز‌ح‌َـرَم‌اِحسـٰاسِ‌غُربَـت‌مۍ‌ڪُنَد بـٰاز‌بـٰا‌عَڪسِ‌حَرَم‌یِہ‌گۅشِہ‌خَلـۅَت‌مۍ‌ڪُنَد...!' 🤍 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
من‌به آمارزمیـن‌‌مشڪوڪم اگراین‌شهرپُراز‌آدم‌هاست‌ پس‌‌چرا‌‌یوسف‌زهـرا"ع"‌تنهاست؟💔 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
+و‌چشمانت‌بامن‌گفتند: که‌فردا‌روز‌دیگریست. .🤍- ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
گیرم دنیا برای تو بماند تو برای ان نمیمانی:) ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
نگاه کردن به آیات قرآن موجب محفوظ ماندن چشم از گناه میشود ...🌱 -آیتﷲجوادی‌آملی- ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب💗 _ما فیلم های دوربین مدار بسته مهد رو دیدیم نور امیدی به چهره ی دختر حاجی برگشت... که مربی درادامه حرفش گفت: _ولی فقط یه خانم چادریه که دست روجا رو میگیره و با هم میرن ما فکر کردیم خودتون هستید نا امید تر از قبل سرشو پایین انداخت گفت: _چه کار کنم خدایا؟ _ خدایا روجامو به تو میسپارم مراقبش باش خودمو جم جور کردم خطاب به مربی گفتم: _میشه فیلم دوربینها رو ببینیم؟ _بله بفرمایید درست بود هیچی از چهره ی اون خانم مشخص نبود فقط بعد از صحبت دست روجا رو میگیره و باخودش میبره یه چیزی نظرمو توفیلم جلب کرد اون خانم چند بار با دست طرف چپ مهد رو نشون میداد پرسیدم _اوجایی که این خانم نشون میده جایخاصیه...؟ اممم.مثلا فروشگاه ؛ مغازه یاهرچیزی که دوربین داشته باشه؟ _ نه دوربین نداره اون طرف ولی یک سوپری اون.طرفاهست شایداون.دوربین داشته باشه باید از خودشون بپرسیم من الان با پلیس تماس میگیرم تا هر چه زودتر بانمک پلیس بتونیم روجا رو پیدا کنیم... اسم پلیس که اومد نامحسوس تنم لرزی گرفت مسبب اصلیش من بودم که حالا اون دختر چشم قشنگ ناپدیده شده بود. همین طور که یکی از مربی ها سعی میکرد آب قندی که آورده رو به دختر حاجی بده. تایکم آروم کنه... و اون یکی مربی هم با پلیس تماس میگرفت صدای پیامک گوشیم خبر از پیامو میداد... پیامک گوشیمو وقتی.چک کردم نازنین بود که فقط یک کلمه نوشته بود _پارک... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 گوشیمو تو جیبم گذاشتمو پرسیدم: _بهتره بریم این اطراف رو بگردیم شاید... لحظه ای.فقط.لحظه.ای. نگاهم به چشمای سرخ شدی دختر حاجی افتاد که با این حرفم نور امید تو چشماش موج میزد با خجالت و شرمندگی نگاهمو ازش گرفتم و سرمو پایین انداختم که خودش گفت: _آره از نشستن بهتره روجا از تنهایی وحشت داره سمت ورودی در رفتم و بعد از چند سوال از مغازه دار ها و پرسیدن آدرس پارک رو به دختر حاجی گفتم: _ بریم این سمت میگن اینجا یه پارک داره! _آره یه وقتایی روجا رو میارم به.این.پارک خودش سریع تر از من سمت پارک رفت. پارک خلوت بود. کمی که این طرف و اون طرف رو گشتیم ؛ سمت وسیله های بازی ؛ استخر توپ و... ولی نبود داشتم نا امید میشدم که روجا رو دیدم. کنار درختی نشسته بود و زانوهاشو تو بغلش گرفته بود و آروم گریه میکرد _روجااااااعموووو تویی؟ آروم که سرشو بالا اورد و نگاهش که بهم افتاد به سمتم دویدو خودش رو انداخت تو بغلمو شروع کرد به گریه کردن گفت: _ عمو عَ...عَ...عمو _عمو من گم شدم... من تنها بودم ؛ من مامانمو میخوام سرشو رو شونم گذاشتمو آروم زیر گوشش عذرخواهی کردم و موهای قشنگش رو بوسه ای زدم وقتی گفتم مامانتم همین جاست سر از شونه ام برداشت و رو بهم گفت: _عمو من مامانمو میخوام _عمو قربونت بره چشم الان میریم پیشش چند قدم برداشتم که دختر حاجی مارو دید و سمتمون دوید روجا رو ازبغلم زمین گذاشتمو دوید سمت مادرشو.خودشو پرت کرد بغل مادرش.مامآن.. جاآن مامان مامان الهی دورت بگرده هردوشون محکم.همهو بغل کرده بودندو گریه میکردن ودختر.حاجی قربون صدقه دخترش میرفت روجا از ترساش... مادرش از دلتنگی و نبودن دخترش در این چند ساعت به هم دیگه میگفتن گریه میکردن... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 اوووف خدا روشکر بخیرگذشت... به مهد برگشتیم و بعد از اطلاع دادن به مربیهای مهد و لغو اطلاع رسانی به پلیس کمی خیالم راحت تر شد و وسایل روجا رو تحویل گرفتیم و راهی خونه ی حاجی شدیم تو ماشین روجا تو بغل مادش خوابش بردو سکوت فضای ماشینو پر کرده بود که... _ممنون آقا محمد... امروز کلی زحمت دادم بهتون برای اولین بار بود دختر حاجی اسممو صدا میکرد ولی نمیدونست این آقامحمد گفتنش چی برسردل من بدبخت میاره نمیدونست که نباید از من تشکر بکنه بلکه باید لعنم بایدبکنه. فقط شرمنده و آروم گفتم: _شما رحمتید _شما با پدر کار داشتید؟ _نه چه طور؟ _پس با دایی کار داشتید؟ ای خدا این.چه سوالیه تو این گیر واگیر داره ازم میپرسه چی بگم؟بگم اومده بودم گندی که خودم زدم رو جمع کنم؟ _نه با حاجی کار دا‌شتم فکر کردم خونه هست بعد کلا یادم رفت حالا یه وقت دیگه خودم میرم پیششون زیاد مهم نبود. مهم روجا بود که خدا.رو.شکر الان کنارتون هست این رو از ته قلبم گفتم واقعا اون لحظه و زمان فقط و فقط روجا برام مهم بود و الان که کنار مادرش هست خیالمو راحت کرده بود. بعد از رسوندنشون رفتم سمت خونه عمو چند مدتی بود که پیش زن عمو نرفته بودم بعد از کلی خرید کردن راهیه.خونه.عمو شدم
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب💗 #پارت۹۳ _ما فیلم های دوربین مدار بسته مهد رو دیدیم نور امیدی به چهره ی دختر ح
مثل همیشه بوی غذاش کل محله ی قدیمی رو برداشته بود.خواستم زنگ بزنم که صدایی از حیاط می اومد در زدم و دختر عموم در رو باز کرد دختر عمویی که مثل خواهر برام عزیز بود بعد از سلام واحوال پرسی که هر کلمه اش رو با خنده جواب.میداد خواست درآوردن. خرید هار کمکم که.نذاشتم و خودم دست.پربا وسیله یاالله مهموننمیخواهی زن.عموداخل خونه شدم. درسته صبح کلی حس عصبانیت و وحشت و شرمندگی داشتم ولی عصرش تمام وجودم پر شده.بود از حس خوب زندگی حسی که یک خانواده داشت حسی که من کم باهاش آشنا بودم و کم قسمتم میشد ولی شکر خدا که امینت چند صباحی مهمون زندگیم بود