˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_شانزدهمـ #حسابرسے بعد بدون اینڪه حرفے بزند
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_هفدهمـ
#حسابرسے
خودمـ مشاهده ڪردمـ ڪه آخر شب با رفقا جمع شده بودیمـ و مشغول اذیت ڪردن یڪی از دوستان بودیمـ ، یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادمـ ڪه مےفرمود: " برخے اعمال باعث حبط (نابودی) اعمال (خوب انسان) مےشود. 😔
به دو نفری ڪه ڪنارمـ بودند ڱفتمـ: شما یڪ کاری بڪنید؟؟!! همین طور اعمال خوب من نابود مےشود...🔥
سری به نشانه ناامیدی و این که کاری نمےتوانند برایمـ انجامـ دهند تڪان دادند . همین طور ورق مےزدم و اعمال خوبی را مےدیدم ڪه خیلی برایش زحمت ڪشیده بودم و یڪی یڪی محو مےشدند.⬜️
فشار روحے شدیدی داشتمـ ڪم مانده بود دق ڪنم. نابودی همه ثروت معنوی ام را به چشمـ میدیدم. نمیدانستمـ چه ڪنم؟؟😞😟
هر چه شوخے ڪرده بودمــ اینجا جدی جدی ثبت شده بود. اعمال خوب من از پروندهام خارج و به پرونده دیگران منتقل مےشد.📤📥
نڪته دیگری که شاهد بودمـ این که هر چه به سنین بالاتر میرسیدمــ ، ثواب ڪمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عملم میدیدمـ. 📉
به جوانے ڪه پشت میز نشسته بود گفتم در این روزها من تمام نمازهایمـ را به جماعت خواندم . من در این شبها به هیئت رفته ام . چرا اینها در اینجا نیست؟؟🤔🤨
رو به من ڪرد و ڱفتــ : خوبــ نگاه ڪن، هر چه سن و سالتــ بیشتر میشد ، ریا و خودنمایی در اعمالت زیاد ميشد. اوایل خالصانه به مسجد و هیئت مےرفتے ، اما بعدها به مسجد مےرفتی تا تو را ببینند ،
هیئت مےرفتے تا رفقایتــ نگویند چرا نیامدی!؟؟😒😏
اگر براے خدا بود چرا به فلان مسجد و هیئت ڪه رفقایت نبودند نمےرفتی؟؟
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_هجدهمــ
#نیّتـ
🍃و کتاب اعمال آنان آنجا گذاشته میشود پس گنهکاران را مےبینی در حالی ڪه از آنچه در آن استــ ترسان و هراسان هستند و مےگویند وای برما! این چه ڪتاب استــ که هیچ عمل ڪوچڪ و بزرگ را کنار نگذاشته استــ. مگر این که ثبت ڪرده استــ.
اعمال خود را حاضر مےبینند و پروردگارتــ به هیچ ڪس ستمـ نمےکند. 🍃
در یڪی از صفحات به صورت بسیار بزرگ نوشته بود:
🍃ڪمڪ بہ یڪ خانـــواده فقیـــر🍃
شرح جزئیات و فیلمـ موجود بود ولے راستش را بخواهید من هر چه فڪر ڪردمـ به یاد نیاوردمـ ڪه به این خانواده ڪمڪ ڪرده باشم. 🤔😖
یعنے دوستــ داشتمـ ، امــا توان مالے نداشتمـ که به آن خانواده ڪمک ڪنمـ .
آن خانواده را مےشناختمـ . آنها در همسایگے ما بودند و اوضاع مالے خوبے نداشتند.😔
خیلے دلمـ مےخواستــ به آنها ڪمڪ ڪنم. برای همین یڪ روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتمـ.🚶♂🚶♂🚶♂
به دو نفر از اعضای فامیل ڪه وضع مالے خوبے داشتند مراجعه ڪردمـ. من شرح حال آن خانواده را گفتمـ و اینڪه چه قدر در مشڪلات هستند ولی آنها اعتنایی نڪردند.😥😰
یڪی از آنها به من گفت: بچه این ڪارها به تو نیامده، این ڪار بزرگتر هاست.
آن زمان ۱۵ سال بیشتر نداشتمـ . وقتے این برخورد را با من داشتند من هم دیگر پیگیرے نڪردمـ. اما عجیب بود ڪه در نامه عمل من ڪمک به آن خانواده فقیر ثبت شده بود. 🖌🤩
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_نوزدهمـ
#نیّتـ
به جوان پشتـ میز گفتمـ : من ڪاری برای آنہا نڪردمـ؟!!😔
او گفتـ: تو نیّت این ڪار را داشتے و برای آن تلاشـ ڪردی، اما به نتیجه نرسیدی. برای همین، نیّت و حرڪتے ڪردی در نامه عملتــ ثبتــ شده.
البته فڪر و نیت ڪار خوب در بیشتر صفحات ثبتــ شده بود. هر جایی ڪه دوستــ داشتمــ کار خوب انجامـ دهمـ ولی امڪانش را نداشتمـ اما برای اجرای آن قدمـ برداشته بودمـ در نامه عمل من ثبت شده بود . ولے خدا را شکر نیت های نادرست و گناه ثبت نشده بود.
در صفحات بعد و جای جای این ڪتاب مشاهده مےڪردمـ که این اتفاق افتاده یعنے نیت های خوب من ثبت شده بود.📝
البته باز همـ مشاهده ڪردمـ ڪه اعمال خوبمــ با اشتباهات و گناهانے ڪه هیچ نفعے برای من نداشت، از بین رفته. 🔥
به قول معروف آش نخورده و دهان سوخته😖😫
هر چه جلوتر مےرفتمـ نامه عملمـ بیشتر خالی مےشد. خیلی از این بابت ناراحت بودمـ. از طرفی نمیدانستم چه ڪنم؟😫😢🧐
ای ڪاش ڪسی بود ڪه مےتوانستمـ گناهانم را به گردن آن بیاندازمـ و کارهای خوبش را بگیرمــ. اما هر چه مےگذشتـ بدتر مےشد.😞😭
جوان پشتـ میز ادامه داد: وقتے اعمال شما بوی ریا بگیرد پیش خدا هیچ ارزشی ندارد. 😷
ڪارے ڪه غیر خدا در آن شریڪ باشد
بدرد همان شریڪ مےخورد. اعمال خالصت را نشان بده تا ڪار شما سریع حل شود.
مگر نشنیدهای:✨ الاعمالُ بالنیِّاتِ✨
🍃اعمال به نیتها بستگے دارد🍃
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_بیستمــ
#نجاتــ_یڪ_انسان
همین طور ڪه با ناراحتے ڪتاب اعمالم را ورق مےزدمـ و با اعمال نابود شده مواجه میشدمـ، یڪباره دیدمـ بالای صفحه ، با خط درشت نوشته بود:
🖌...(نجاتــ یڪــ انســان)
خوب به یاد داشتمـ ڪه ماجرا چیست. اینڪار خالصانه برای خدا بود. به هودم افتخار ڪردمـ .و گفتم خدا رو شڪر .
این ڪار را واقعا خالصانه برای خدا انجام داده بودمـ .😇
ماجرا از این قرار بود ڪه یڪ روز در دوران جوانے، با دوستانمـ برای تفریح و شنا ڪردن به اطراف سد زایندهرود رفتیم.
رودخانه در آن دوران پر آب بود و ما هم مشغول تفریح.😁😃
یڪباره صدای جیغ یڪ زن و فریادهای یڪ مرد همه را میخڪوب ڪرد. 😱😳
یڪ پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا مےزد. هیچ ڪس هم جرأت نمےڪرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد.
من شنا و نجات غریق بلد بودمـ . آماده شدم ڪه به داخل آب برومـ. اما رفقایمـ مانع شدند. آنها مےگفتند: اینجا نزدیڪ سد است و ممڪن استــ آب تو را به زیر بڪشد و ببرد . خطرناڪ است.⛔️❌
یڪ لحظه با خودمــ گفتمـ: برای رضاے خدا و پریدمـ داخل آب. خدا را شڪر ڪه توانستمـ این بچه را نجات بدهمـ. هر طور بود او را به ساحل آوردمـ و با ڪمڪ رفقا بیرون آمدیمــ. پدر و مادرش حسابی از من تشڪر ڪردند.
خودمـ را خشڪ ڪردم و لباسم را عوض ڪردمـ. آماده رفتن شدیمـ خانواده این بچه شماره، آدرس من را گرفتند.
این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود . من هم خوشحال بودم. لااقل یڪ ڪار خوب با نیت الهی پیدا ڪردم. 😊
میدانستمـ ڪه گاهی وقتها ، یڪ عمل خوب با نیت خالص انسان را در آن اوضاع نجات میدهد. از این ڪه این عمل خیلی بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فہمیدمـ ڪار مهمی کردهام اما یڪباره مشاهده ڪه این عمل خالصانه هم در حال محو شدن است.😭😱
با ناراحتے ڱفتم: ڪه مگر نگفتید: فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشد حفظ میشود؟؟🙁🤔
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_بیستویڪمــ
#نجاتــ_یڪ_انسان
با ناراحتے گفتمـ: مگر نگفتید فقط ڪارهایی ڪه خالصانه برای خدا باشد حفظ میشود؟ خب من این کار را فقط برای خدا انجام دادم.😔😢
جوان پشت میز لبخندی زد و گفتــ: درستــ استــ ، اما در مسیر برگشتــ به خانه با خودت چه گفتی؟؟🤔
یڪباره فیلم آن لحظات را دیدم. انگار نیتـ درونے من مشغول صحبت بود.
من با خودم گفتمـ من ڪار خیلے مہمی کردم. اگر جای پدر و مادر این بچه بودم همه را خبر مےدادم ڪه یڪ جوان خودش را به خاطر بچه ما به خطر انداخت. اگر من جای مسؤلین استان بودم یڪ هدیه حسابے و مراسم ویژه می گرفتم. اصلا باید روزنامه ها و خبرگزاری ها با من مصاحبه کنند.🎤
من ڪار خیلی مهمی ڪردم.😎
فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد. خبرگزاریها و روزنامهها با من مصاحبه کردند.🖊🗓
استاندار همراه خانواده آن بچه به دیدنمـ آمدند و یڪ هدیه حسابے آوردند. و.....🎁🛍
جوان پشت میز گفتـ : تو ابتدا برای رضا خدا این کار را ڪردی اما بعد خرابش ڪردی.
آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی. درسته؟؟
گفتمــ: همه اینها درسته. بعد با حسرت گفتمـ: چه ڪنمــ؟؟😔
دستمـ خالیست. جوان پشت میز گفتــ :
خیلی ها کارهایشان را برای رضای خدا انجام مےدهند اما باید تلاش کنند تا آخر این اخلاص را حفظ کنند. بعضی ها کارهای خالصانه را در دنیا نابود مےڪنند.
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
#شاید_تلنگر[⛓]
دیدید وقتی تازه غذا میخورید و سیر میشید،
حتی اگه خوشمزه ترین غذاهای دنیا رو بعدش بذارن جلوتون
حالتون بد میشه و رغبتی بهش ندارید؟
خواستم بگم خودتونو با چیزای دم دستی و الکی سیر نکنید
که بعدش چیزای با ارزشِ جلوتون به چشمتون نیاد!
#دلصدا♡ |🖤🌗
♥️¦⇠ 🍃اَللّٰھُم؏َـجَلَلَوِلیِّڪَالفَࢪَجِ🍃
برین مآهو ببینین ..
دستتونو بزارید رو سینه ؛ مؤدب...
سلام بدین:
#اسلامُعَلیکَیآکفیلُزینبوَیاحاملَلِواءِالحُسین🌔✨
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
چ خوبه وایییی ینی همه الان رفتن نماز بخونن؟؟ک انقد کم ان هستین...😍
دم همتون حیدری واقعااا🙃✋