eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5933960484402233771.mp3
12.86M
🌺 🌺 🌺 توسط استاد 📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
4_5859393250778939620.mp3
6.9M
🌺 🌺 🌺 ترجمه 📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
AUD-20220423-WA0086.
818K
⬆️⬆️⬆️ صوت ذکر ❇️❇️❇️ 💥سوال ‏: آیات سجده واجب قرآن کدام اند و در سجده چه ذکری بگوییم ؟ ✅ جواب : 🍁 🌹سوره های سجده دار قرآن🌹 سوره جزء صفحه آیه سجده ۲۱ ۴۱۶ ۱۵ فصِّلت ۲۴ ۴۸۰ ۳۷ نجم ۲۷ ۵۲۸ ۶۲ علق ۳۰ ۵۹۷ ۱۹ 🌹🌹 🌹 لاٰاِلٰهَ اِلاّاللّهُ حَقّاًحَقّاٰ، لاإلهَ الّّااللّهُ ایٖماناًوتَصْدیٖقاٰ، لاٰإلهَ إلاّالّلّهُ عُبُودٖیّهً ورِقّاٰ، سَجَدْتُ لَکَ یاٰ رَبِّ تَعبُّداً وَ رِقّاٰ،لاٰ مُسْتَکْبِراً ولاٰمُستَنْکِفاٰ، بَلْ أنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ خاٰئفٌ مُستکینٌ مُسْتَجیٖرٌ *بهتر است که ذکر سجده واجب این باشد*👆 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
✨نَسْتَغْفِرُکَ ٱللَّهُمَّ مِنْهَا وَنَتُوبُ إِلَیْکَ 🍃خدایا❗از گناهانمان از تو آمرزش می‌خواهیم و به‌سوی تو باز می‌گردیم ✨تَتَحَبَّبُ إِلَیْنَا بِٱلنِّعَمِ وَنُعَارِضُکَ بِٱلذُّنُوبِ 🍃تو با نعمت‌ها به ما مهر می‌ورزی و ما با گناهان با تو مقابله می‌کنیم ✨ خَیْرُکَ إِلَیْنَا نَازِلٌ 🍃خیرت به‌سوی ما سرازیر است  ✨وَشَرُّنَا إِلَیْکَ صَاعِدٌ 🍃و بدی ما به‌سوی تو بالا می‌آید... 📚سیری‌دردعای‌ابوحمزه‌ثمالی ✨🍃✨🍃✨🍃✨ سلام علیکم✋🏻 ⛅صُبح زیباتــون متعالی و به‌لطافت گلهای بهـارے🌸 روزت بخیــــــــــر☀️ رفیقـــم؛ دیگه روزهای آخــــــر ماه مبارکه⏰ ان شاء الله از لحظات وی آی پی خدا نهایت استفاده رو ببرید 🌱 التماس دعا 💚اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج💚
🌷بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 🌷 الهی به امید رحمت تو🤲🤲 سلام عرض ادب و احترام‌ ❤️امروز سه شنبه متعلق است به امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام 🌷روزمان را با ۵ شاخه گل به محضر مبارکشان معطر می کنیم .🌷 ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكَمِ الْوَصِيِّينَ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که سینه مبارکت گنجینه علم اولین و آخرین است. سلام بر تو و بر روزی که به تمام جهانیان جرعه های حکمت را خواهی نوشاند. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص97.
AUD-20220429-WA0020.
3.02M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز بیست‌وهفتم ✨اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ اموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین خدایا روزى كن مرا در آن فضیلت شب قدر را و بگردان در آن كارهاى مرا از سختى به آسانى و بپذیر عذرهایم و بریز از من گناه و بار گران را اى مهربان به بندگان شایسته خویش.✨ 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
🌺نگاهی به دعای روز بیست و هفتم ماه رمضان :🌺 🍂 اَللَّـهُمَّ ارْزُقْني فيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَصَيِّرْ اُمُوري فيهِ مِنَ الْعُسْرِ اِلَي الْيُسْرِ، وَاقْبَلْ مَعاذيري، وَحُطَّ عَنّيِ الذَّنْبَ وَالْوِزْرَ، يا رَؤُفاً بِعِبادِهِ الصّالِحينَ. 1⃣خدایا خودت فرمودی که شب قدر از هزارماه بهتراست، پس این فضیلت عظیم را روزیم فرما تا به اندازه هزارماه به تو نزدیک شوم. 2⃣خدایا هرکس به تو نزدیک شود، از حمایتها و عنایتهای خاص تو بهره مند شده و کارهایش آسان می گردد. پس امور زندگی مرا نیز از سختی و بن بست خارج فرموده و آسان ساز. 3⃣خدایا اگر گناهانم مانع قربم به تو شده، به درگاهت عذرخواهم. عذرم را بپذیر. 4⃣و گناهانم را که بار سنگینی به دوشم شده و مرا از حرکت بسوی تو بازداشته، فروریز. 🍃ای مهربان به بندگان صالح، با اجابت این دعاها مرا از صالحین فرما و رأفتت را شامل حالم نما.🍃
🌺نکته ای از آیات جزء بیست و هفت :🌺 🔸قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ (طور/٢۶و٢٧) ⚡️ ترجمه : بهشتيان گويند: ما پيش از اين (در دنيا) نسبت به خانواده خويش خيرخواه بوديم (وآنان را از عذاب الهى هشدار مى داديم). پس خداوند بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب سوزان حفظ كرد. 🍁 انسان بايد نسبت به خانواده خود، توجّه و تعهّد و دغدغه و سوز داشته باشد. 🔴 دلسوزى و شفقت و تلاش برای هدایت و اصلاح خانواده، كليد بهشت است و انسان را بهشتی می کند. ٢٧
خدایا توفیق عبادت خالصانه در مابقی این ماه مبارک را به همه ی ما عنایت فرما 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج) 🔵 جزء بیست و هفتم 🌕 ارزش كار در مسیر حضرت مهدی ارواحنافداه
58 👤 یه شخصی خیلی بیمار بود. از دستش چرک و خون می اومد. 🌱رسید خدمت امام صادق علیه السلام و عرض کرد آقا جان خیلی مریض هستم یه دعایی بکنید تا شفا پیدا کنم....😞😢 🌹حضرت فرمود: باشه من دعا میکنم اما شاید این بیماری رو خدا برات خواسته و میخواد تو رو اینجوری ببینه...👌 امام دلش رو شفا داد....✨❤️ 🔸اون مرد گفت: باشه اگه اینجوره من همینو میخوام.. دیگه نمیخوام شفا پیدا کنم....😊 👈 هر جا میرفت با بدن زخمیش عشق می کرد... با لبخند میگفت می بینی بیماریم رو؟ اینو مولای من برام خواسته....😌💞 ❣یه عمر با عشق زندگی کرد و جون داد.... ✅امام رنج ها رو آسون میکنه... 🌷 دیدید آدم توی مراسم سینه زنی خسته نمیشه؟ چرا؟ ✔️ چون امام آسون میکنه... نمیذاره سختی بکشی...💖 🎁
حجت الاسلام رفیعی 26-1-1402.mp3
5.6M
❇️ایستگاه سخنرانی با موضوع:تفسیر سوره روم(جلسه یازدهم) سخنران:حجت الاسلام دکتر رفیعی ❇️این سخنرانی سه روز پیش بعد از نماز عصر در حرم مطهر و منور حضرت معصومه سلام الله علیها ایراد شده ✅ سعی کنیم در وقت مناسبی این سخنرانی ها را گوش کنیم تا شناخت و معرفت ما نسبت به قرآن و تفسیر آن بیشتر شود(ایشان هم بسیار زیبا و دلنشین سخنرانی میکند)
صدا ۰۳۱.m4a
4.59M
⬆️⬆️⬆️ فایل صوتی استاد احکام و اصول عقاید▪️▪️▪️ سرکارخانم 💠 🔻🔻 🔹احکام ویژه رمضان ۲۶ شکیات نماز ❌استاد راضی نیستن آقایون صوتشون رو گوش کنند.❌
4_5902129055842439130.mp3
3.1M
🔸افتتاح عاشقی برداشتی ادبی از فرازهای پایانی دعای شریف افتتاح قسمت بیست و هفتم
Part37_علی از زبان علی.mp3
15.99M
کتاب صوتی ۳۷ 🍂دوران شهادت 🍃وعده شهادت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به امیرالمومنین (علیه‌السلام) 🍂 خبر از شهادت 🍃ملاقات با پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در رویا 🍂شرح واقعه ضربت خوردن 🍃فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة 🍂وصایای امیرالمومنین (علیه‌السلام) 🍃لحظه شهادت.. ......پایان...... عجل‌الله‌فرجه ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌸𖣔༅═┅
شروع کتاب صوتی جلسه اول
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ❇️خواص آب نیسان آیت الله مکارم:«نیسان» ماه هشتم رومى است که از بیست و سوم فروردین شروع و تا سى روز ادامه دارد (بنابراین قسمت عمده ماه نیسان، مقارن اردیبهشت ماه است و کمى از آن در آخر ماه فروردین قرار دارد) ❇️از بعضى از روایات استفاده مى شود، بارانى که در این ماه از آسمان نازل مى گردد، خواص و آثار فراوانى دارد و اگر کسى مقدارى از آن را در ظرف پاکى جمع کند و سوره ها و دعاهاى زیر را بر آن بخواند، هر کس از آن آب بخورد، از بیمارى هاى گوناگون جسمانى و اخلاقى رهایى مى یابد و به قدرى در این روایت آثار و برکات،براى آن ذکر شده است که انسان در شگفتى فرو مى رود سوره ها و دعاها از این قرار است: سوره حمد،آیه الکرسی،کافرون، اعلی، فلق، ناس، توحید، هر کدام را هفتاد مرتبه مى خوانى. همچنین ذکرهاى: ۱-لا اله الاّ اللّه۲-اللّه اکبر۳-اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد۴-سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر هر کدام را هفتاد مرتبه ❇️مرحوم «علاّمه مجلسى» مى گوید: آب باران به طور کلّى مبارک و نافع است، همان گونه که در حدیث معتبرى از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: آبى را که از آسمان فرود مى آید بیاشامید که بدنها را پاک مى سازد و دردها را دفع مى کند، قرآن مجید مى فرماید: «(وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الاْقْدامَ); و آبى از آسمان برایتان فرستاد، تا شما را با آن پاک کند و پلیدى شیطان را از شما دور سازد و دلهایتان را محکم، و گامها را با آن استوار دارد» ❇️«علاّمه مجلسى» در ادامه مى گوید: در عمل مربوط به آب نیسان بهتر آن است که اگر به صورت دسته جمعى مى خوانند، هر یک از افراد، مجموع آن سوره ها و اذکار را هفتاد مرتبه بخوانند (یعنى مى توانند آن را میان خود تقسیم نمایند و هر کدام سوره اى را هفتاد بار بخواند ولى بهتر است هر یک از آنها، مجموع آن سوره ها و اذکار را هفتاد مرتبه بخواند) منبع:مفاتیح نوین
💠نماز شب بیست و هشتم ماه مبارک رمضان 💠 🔹هر کس در شب بیست و هشتم ماه مبارک رمضان ▫️شش رکعت نماز بجا بیاور {دو تا دو رکعتی } 🔹⇦در هر رکعت یکبار «سوره‌ى حمد» 🔹⇦ده مرتبه آیة الکرسی و ده مرتبه سوره کوثر و ده مرتبه سوره توحید را بخواند وبعد از نمازصلوات بفرستد و در قولی صد مرتبه صلوات بفرستد. 💢ثـواب وفضیـلت نمــاز: خدا گناه او را می آمرزد. وقت خواندن این نماز در کل شب است(از بعد از خواندن نماز مغرب تا قبل از اذان صبح) به نیت تعجیل در فرج صلواتی هدیه کنید بنده های خوب خدا ╲\╭┓ ╭ 🌺 ┗╯\
پیش نمایش تم🌱
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش نمایش تم🌱
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞قسمت با اخم.. مستقیم به چشم ایمان.. نگاه کرد و گفت _از لحظه ای که محرمت میشه.. تا وقت مرگت..😠نبینم اشکش دربیاری..😠نبینم دست روش بلند کنی..😠 تهشو میگم نبینم اذیتش کنی..😠 حله یا واست حلش کنم..؟؟ با جملات عباس.. استرس ایمان کمتر شد..😇 حالا می‌فهمید ک فقط اوست.. نگرانی از جنس ..☺️ نهایت عشقش را.. با نگاه.. به صورت عباس پاشید.. با لبخندی عمیق گفت _میدونی چندسال صبر کردم که به امشب برسم؟😇 ایمان.. از سکوت عباس استفاده کرد.. و ادامه داد _خودمو به اب و اتیش میزنم تا خوشبختش کنم..اینایی که گفتی.. امکان نداره.. برام اتفاق بیافته!😊 عباس با همان اخم گفت _و اگه اتفاق بیافته...؟!؟!😠 ایمان آرام.. روی شانه عباس زد.. و گفت _عاشق نشدی داداش.. که بفهمی چی میگم☺️ عباس کم کم اخم صورتش.. باز شده بود.. و آرام‌تر گفت _اگه اتفاق بیافته.. که خودم گردنتو خورد میکنم...!! ایمان نگاه بامحبتی کرد.. میدانست جنس... نگرانی های برادرانه عباس را.. گرچه خودش خواهر نداشت.. _عباس داداش.. همه چیمو گذاشتم کنار که بهش برسم..اقا اصلا گردن من.. از مو باریکتر.. بزن خلاص کن😉 عباس لبخند دلنشینی زد..😊و چیزی نگفت.. ایمان خواست حرفی بزند.. جرات نمیکرد.. نام عاطفه را.. روی زبانش جاری کند.. ان هم در مقابل عباااس..😑عباس آخر غیرت بود...ناموس پرست بود.. عباس فهمید.. ایمان می‌خواهد حرفی بزند.. _چی میخوای بگی.. بگو! ایمان دستپاچه گفت.. _نه.. نه.. چیزی نیست.!🤦‍♂ _پس.. مبارکه داداش😊 ایمان، عباس را سخت در اغوش فشرد.. _دمت گرم عباس.. دمت گرم😍🤗 امشب بخیر و خوشی گذشت.. و قرار شد هفته بعد که میلاد🎊 بود، در محضر داشته باشند.. و بعدا مراسم عروسی بگیرند.. بسرعت برق و باد یک هفته گذشت.. همه در تکاپوی خرید.. ایمان شاد و سرحال😍😃..عاطفه هم شاد هم پر استرس☺️😥..همه به نوعی کمک می‌کردند.. نظر میدادند.. 😊😁 همه شاد بودند.. و طبق معمول.. مادرها.. نگران بودند.. که همه چیز.. به خوبی برگذار شود.. 😊😇 پنجشنبه ساعت ۵عصر🕔 بود.. عاطفه و ایمان کنار هم نشسته بودند.. ادامه دارد... 🎩 اثــرے از؛✍ بانو خادم کوی یار
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞 قسمت عاطفه و ایمان کنار هم نشسته بودند.. عاقد_ دوشیزه محترمه مکرمه.. خانم عاطفه صادقی.. فرزند حسین.. آیا وکالت دارم.. شما را به عقد دائم.. شاداماد ایمان شریفانی.. فرزند رضا.. به صداق یک جلد کلام الله مجید.. آینه و شمعدان.. و ١١٠ سکه تمام بهار ازادی.. دربیاورم..؟ آيا وکیلم..؟!😊 سمیه_ عروس خانم.. گلش رو که چیده😁 عاقد بار دوم خواند.. نرجس_عروس خانم.. میخواد قرآن بخونه😍 ایمان.. آرام قرآن را برداشت.. و به عاطفه داد.. 😇 عاطفه چشمانش را بست.. و پر استرس.. انگشتش را.. روی ورقه های قران گذراند.. و آرام.. لای قران را باز کرد.. عاقد برای بار سوم.. خطبه را خواند✨💞 چشمان عاطفه پر اشک شده بود.. و آرام.. کلمات قرآن✨ را.. زمزمه میکرد.. _ با توکل به خدا و اهلبیتش☺️ با اجازه پدر و مادرم و داداش عباسم😍 بله💞☺️🙈 نگاهش از آینه.. به چشم همسرش..افتاد.. چشم ایمان می‌درخشید..😍ایمان هم بله را داد..☺️ همه تبریک گفتند.. صلوات فرستادند.. دست زدند..😍😍😁😄😃😊😊😁😁👏👏👏👏 ایمان.. با ذوق.. جواب تبریک های.. همه را می‌داد😊☺️😇😎 سرور خانم جلو امد.. و با دادن هدیه به عروسش.. که دستبند طلایی بود.. او را در آغوش گرفت.. و گفت _آرزوم بود.. عروسم بشی😊 و آرام او را بوسید.. عاطفه گونه سیب کرد☺️ و سرپایین انداخت زهراخانم هم جلو آمد.. و با دادن هدیه.. به دامادش.. که ساعت مچی مردانه بود.. گفت _خوشبخت بشین مادر😊مراقب همدیگه باشین ایمان خیلی سرحال و شاد.. جواب تشکر را داد.. 😍😃 همه کم کم جلو امدند.. هدیه ها را دادند.. عروس و داماد.. تشکری کردند و روی صندلی هاشان مینشستند.. مدام نگاههای عاشقانه شان.. در گردش هم بود.. ایمان.. آرام کنار گوش خانمش گفت _چطوری خانمم😍 عاطفه با شرم.. نگاه ب پایین افکند _بخوبی آقامون.. خوبم☺️🙈 ابراهیم و امین که بیرون از اتاق عقد بودند.. اما نفر اخر.. عباس بود.. نزدیک به ایمان رسید.. محکم و برادرانه.. دست ایمان را فشرد.. اخمش کمرنگ تر بود..😊🤝 ادامه دارد... 🎩 اثــرے از؛✍ بانو خادم کوی یار
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞 قسمت اخمش کمرنگ تر بود.. و آرام گفت _خوشبخت بشین😊🤝 و رو به عاطفه کرد.. جعبه ای🎁 را از جیب کتش دراورد.. پلاک و زنجیر طلا بود.. گفت _قابلت نداره آبجی کوچیکه😊 عاطفه با ذوق زیاد گفت _واای مرسی عبااااس😍😍خیلی قشنگه و به ایمان گفت _میبندیش برام؟☺️🙈 ایمان_ ای به چشم😍😁 از ذوق ایمان.. و عشقی که میانشان بود.. لبخندی بر لب عباس نشاند..😊 قفل زنجیر که بسته شد.. عاطفه.. دستی روی پلاک کشید.. نگاهی کرد.. دید.. حرف «i».. به انگلیسی برجسته هست.. باشیطنت گفت _عه داداش...!!! 😍از این چیزا هم بلد بودی.. نمیدونستیم!؟ 😅😜 قبل از اینکه عباس جوابی دهد.. ایمان گفت.. _یکی یکی رو میکنه.. که غافلگیر بشیم😁😉 عباس.. تک خنده ای مردانه کرد🤠.. و چیزی نگفت.. مراسم بخوبی و خوشی تمام شد.. بعد از مراسم.. همه به خانه اقا رضا رفتند.. تا کنار هم شاد باشند.. اما عباس.. از همه خداحافظی کرد.. و مسیر خانه را گرفت و رفت..😊👋 عباس.. بعد از آن اتفاق..که میان کوچه افتاده بود.. به متفاوتی رفت.. و .. حسابی مشق عشق✨💚 میکرد.. قد 190 و چهارشانه بود.. ابهتی داشت.. که خودش.. نمیفهمید از کجا.. سرچشمه گرفته.. آرام و سر به زیر.. قدم بر میداشت.. مسیر محضر تا خانه را.. پیاده طی کرد.. عادت داشت.. به رسم لوطی های قدیم.. کتش را.. روی شانه بندازد.. پاهایش را.. روی زمین بکشد.. و صدای.. لخ لخ کفشش بلند شود.. میانه راه.. یادش افتاد.. امروز پنجشنبه هست.. به پیشنهاد سید ایوب..که گفته بود به بیاید..مسیرش را کج کرد و به سمت زورخانه رفت.. روبروی زورخانه ایستاده بود.. از دور.. همانجا ایستاد.. به سر در زورخانه نگاهی انداخت..😢 🌀«زورخانه امیرالمومنین. علیه السلام.»🌀 *مردی نبود فتاده را پای زدن.. گر دست فتاده ای بگیری مردی..* شعر را میخواند.. و زیرلب.. تکرار میکرد..😔حس می‌کرد.. عجب کاری بود..پر از خطا.. پر از اشتباه.. 😔حس عذاب وجدان.. لحظه ای او را رها نکرد.. یادش.. به سربندش افتاده بود.. به قولی.. که به ارباب ابالفضل العباس.ع... داده بود..شرمنده..😓و غمگین.. به تابلو زل زد.. 👀گر دست فتاده ای بگیری مردی..👀 در دل مدام میخواند.. و به فکر فرو رفته بود.. ادامه دارد... 🎩 اثــرے از؛✍ بانو خادم کوی یار
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞 قسمت.. و به فکر فرو رفته بود..😞 با گذاشتن دستی روی شانه اش.. به خود آمد..نگاهی کرد.. سید ایوب با لبخند نگاهش کرد.. _کجایی باباجان.. خیلی وقته دارم صدات میکنم😊 عباس_😞😓 _چرا نرفتی خونه اقا رضا..؟! _حوصله نداشتم😞 _بیا بریم ک خوب موقعی اومدی😊 _نه.. نه سید الان نه..! _خوبه که سخت میگیری به .. ولی بده.. _نه سید..!! اول باس.. تمام که.. به گردنم هس رو.. صاف کنم.. بعد بیام زورخونه..😓 _زان یار دلنوازم شکریست با شکایت.. گرنکته دان عشقی بشنو تو این حکایت..😊 عباس معنی شعر را.. خوب متوجه شد.. اما هنوز دلش راضی به رفتن نبود.. غمگین و شرمنده.. سرش را به زیر انداخت..😓😞 سیدایوب... میشناخت عباس را.. خوشحال بود.. از تغییرات اساسی.. که حال روحی اش را.. زیر و رو کرده بود.. دست عباس را گرفت.. لبخندی زد.. و او را.. به سمت زورخانه میبرد.. چند قدمی راه رفتند.. که عباس معترضانه گفت.. _من هنوزم حرفم همونه.. نباس بیام.. جای من اونجا نی...! سید_ تو عباسی.. ..😊 ماه منیر بنی هاشم.ع... جای تو همین جاست عباس..بیا که خوب جایی اومدی..😊 به درب ورودی زورخانه رسیدند.. تعارفی به عباس کرد.. تا اول وارد شود..اما عباس، به رسم ، دستش را روی سینه گذاشت و گفت _اول سادات☺️☝️ سید ایوب با لبخند وارد شد.. مرشد به محض وارد شدن سید ایوب.. زنگ بالای سرش را.. یکبار ضرب زد🔔 _سلامتی پیر دیر.. سید ایوب خان سلطانی.. صلوات محمدی پسند بفرستید..😊🔔 همه صلوات فرستادند.. با صدای صلوات.. وارد شدند.. سیدایوب.. آرام و متین.. جواب سلام و ارادات همه را میداد.. هنوز دستش را.. از دست عباس جدا نکرده بود.. عباس کنار سید نشست.. چشم چرخاند.. و با اهالی محل سلامی میکرد.. شرمنده بود.. دست از روی سینه برنمیداشت..در دل با خود نجوا کرد.. _خدایا من کجا اینجا کجا...!! اقا با من میخای چکار کنی..!!! در باورش نمیگنجید.. که زمانی.. پا به اینجا بگذارد.. حس میکرد.. لایق اینجا و این مکان مقدس نبود..😔 آنهم با آن خراب کاری.. عجب خرابکاری کرده بود..😞 عجب گندی زده بود.. 😞 مرشد و همه ورزشکاران.. به کار خود مشغول بودند..با صدای نجوای سید، عباس به خودش آمد.. _روی کار میوندار دقت کن..😊 گرچه بار اولش بود.. ادامه دارد... 🎩 اثــرے از؛✍ بانو خادم کوی یار