eitaa logo
معراج‌عاشقانه🇵🇸
151 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
40 فایل
«بسم ربی» نفسم میگیرد... در هوایی که نفس های تو نیست! #یافارس‌الحجاز_ادرکنی🥀 ___________ کپی بجز مطالبی با عنوان #کپی‌آزاد؛ ممنوع می‌باشد!
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 هیــهات؛ بدون او کامل نمیشود صفوف نمازگزاران فتح قدس...✨ ❤️✌️ @sajadeh
معراج‌عاشقانه🇵🇸
#قسمت_شصت_و_هشت ریحانه مشغول قرص ها بود . در جواب بابای ریحانه با تعجب گفتم _پس چیکار میکنین؟ اشاره
راستی😱 انشاءالله شب یه عیدی هم از طرف ادمین هم به مناسبت عید فطر داریم😍✨🌈 البته شگفتانه های دیگه هم داریم😁
سلام عزیزان :) یھ چند دقیقھ حرف بزنیم با هم ؟!
خب بسم الله … متاسفانه چند وقتی هست یه کار رواج پیدا کرده بین ادمین‌های کانال‌ها به اسم ! از کجا شروع شد و چه کسی اون رو رواج داد اطلاعی ندارم … اما خب مهم اینه کمی اطلاعاتمون رو درباره این کار ببریم بالا ... اصلا تبادل ادمینی چی هست ؟! تبادل به معنای افزایش ممبرهای کانال هست! و اما این کار عجیب غریب(تبادل ادمینی) اینجوری هست که ادمین‌ها یکدیگر رو تو کانال خودشون ادمین میکنند و میرن پیوی اعضای اون کانال بهشون درخواست میدن که عضو کانال ما بشید و این حرفا !
و اما ادمین محترم کانال : وقتی یه‌ نفر عضو کانال شما میشه بهتون اعتماد کرده … اما شما خیلی راحت پیوی اون فرد رو در اختیار دیگران قرار میدید ! شاید من که ادمین کانال هستم مشکلی نداشته باشم کسی بیاد پیویم برای تبادل یا نظر ... اما بقیه اعضاتون چی ؟! از بحث دینیش بگذریم واقعا کار درستی نیست؛ باعث مزاحمت دیگران میشه ! یه نفر بود بهم میگفت دیگه تحمل ندارم دلم میخواد فوش بدم بهشون از بس هر روز میان میگن عضو کانال ما بشید ! خب حق هم داشت بیچاره … + پس تبادل شبانه، ویو، ساعتی رو برای چی گذاشتن !
و این رو هم بدونید که تو تبادل ادمینی کسی نمیفهمه از چه کانالی دارن بهش درخواست میدن یا اینکه چطور پیویش دسته بقیه افتاده …! و اما این کار از نظر دین : ما بعد از اینکه دیدیم انگار خیلی داره این قضیه رواج پیدا میکنه رفتیم سوال کردیم که ببینیم قضیه چیه ! نظر حاج‌ اقا گل محمدی : سلام رفتن به پی وی افراد اگر مزاحمت ایجاد کند و یا طرف مقابل ناراضی باشد شامل میشود. اما اگر قصد شما خیر باشد و یا در راه ترویج دین باشد و آن شخص هم ناراحت نشود اشکالی ندارد..حسنه هم محسوب میشود. ایشون گفتن در صورتی که اون فرد ناراحت نشود اما متاسفانه میزان رضایت از این کار به‌شدت پایین هست و سودش رو فقط ادمین‌ها میبرن که اونم گناه هست ! و نظر یک حاج آقای دیگه : سلام چون اعضای کانال به اون ادمین اطمینان کردند و عضو اون کانال شدند و ادمین نباید از دسترسی به پی وی اون افراد، در امانتداری خیانت کنه. نتیجه: حق الناس است به خاطر عدم امانتداری!
بزرگوار همین که شما تبادل کنید و محتواتون رو قوی کنید کافیه ... متاسفانه بعضی ادمین‌ها اصلا براشون مهم نیست و حتی بعد از اینکه براشون توضیح دادیم هم توجهی نکردن ! و همچنین تعداد بسیاری‌شون پذیرفتن و تو کانالشون هم از اعضاشون عذر خواهی کردن☺️ واقعا احسنت بهشون🌱🌸 از همه‌ی ادمین‌های محترم خواهش‌میکنم این کار رو دیگه انجام ندید و اگر هنوز هم قانع نشدید خودتون از کسی که اطلاعاتش بالا هست بپرسید ... وظیفه شما : اگر دیدید کسی براتون درخواست داد که عضو کانال ما بشید؛ شما همین حرف ها رو براشون بفرستید تا بدونن دارن چیکار میکنند اخه خیلیاشون اطلاع ندارن و اما بعضی‌ها هم اطلاع دارن اما دست برنمیدارن ! ادمین محترم : شما هم تو کانالتون اطلاع رسانی کنید. حتی با اسم خودتون ما راضی هستیم :)♡ یاعلی ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @sajadeh
معراج‌عاشقانه🇵🇸
#قسمت_شصت_و_هشت ریحانه مشغول قرص ها بود . در جواب بابای ریحانه با تعجب گفتم _پس چیکار میکنین؟ اشاره
مثل یه تولد دوباره بودبرام. حالا وقتش رسیده بود به قول هام عمل کنم و واسه همیشه چادری شم و سر بقیه قرارام بمونم! محمد: تو رخت خوابم دراز کشیده بودم. ریحانه هم کنارم نشسته بود و حرف میزدیم. داشت راجع به پرنیان میگفت که بی اراده گفتم: _عه راستی جریان این دوستت چیه ریحانه؟ +فاطمه رو میگی؟ _اها! چجوری چادری شد؟ +نمیدونم. نمیتونم بپرسم ازش‌ شاید دلیل شخصی داشته باشه‌ . _ازدواج کرده؟ +نه بابا. ازدواج چیه‌ ؟ اتفاقا از مخالفای سرسخت ازدواجه. _عه؟پس چیشده یهو؟ +نمیدونم والا‌ ! _آخه رفتارشم تغییر کرده. این جای تعجب داره. با تعجب گفت: +چطور؟تو از کجا میدونی رفتارش تغییر کرده؟ _اخه چ میدونم. مثلا دفعه های قبل زل میزد صاف تو صورتم. واسه یه سلام کردن یک دقیقه مکث میکرد خیلی عجیبه ! حس میکنم خبراییه! +چه خبرایی؟ _نمیدونم. آرایش نمیکرد قبلا؟ +چرا اتفاقا آرایش میکرد ولی الان حتی دریغ از یه کرم پودر. _من از همون اول هم بهت گفتم عجیبه‌. تو نشنیده گرفتی‌ +اره عجیبه. خودم هم نمیدونم چیشد که اینجوری شد‌ ولی حالا واسه هر چی ک هست امیدوارم پایدار بمونه و همیشه چادر رو سرش کنه. _کاش بهش میگفتی چادر حرمت داره یاکاش حداقل میگفتی تا مطمئن نشده از خودش چادر نزاره با تشر گفت: +وا داداش!حرفا میزنیا. من ازش خجالت میکشم بعد تازه این چیزا رو هم بگم بهش؟عمرا! راستی!!! _جانم +امروز که رفته بودم ساق و گیره بخرم واسه خودم فاطمه هم میخواست بخره _خب؟ +من بش گفتم چون اولین ساق دست و گیره ایه ک میخواد بخره من بهش هدیه میدم‌ _آفرین کار خوبی کردی اجی. ولی من بازم میگم دوستت خیلی عجیبه‌ . اصلا اون پسره کی بود اون روز تو بیمارستان انقدر نزدیک بهش؟ +وا من چ میدونم. _دفعه ی قبلم با دوستت دیده بودمش! +کجا؟ _دم هیئت. +اها. _حالا بیخیالش. ریحانه جان من گرسنمه. میخوای بری چیزی درست کنی بریزیم تو این شکم وامونده؟ +عه.باشه باشه. صبر کن الان برات یه چیزی درست میکنم. از اتاق رفتم بیرون پیش بابا نشستم و گفتم: _حاج آقا خوبن؟ بابا سخت برگشت سمت من با یه صدای خیلی ضعیف گفت +نه محمدجان! قلبم درد میکنه بابا‌ ! رو پیشونیشو بوسیدم و _بازم درد دارین؟ +اره بابا جان. _شما ک سه ماهه عمل کردین که! +نمیدونم. دو سه روزی هست که حالم بده‌. با نگرانی گفتم: _پس چرا ب من نگفتین آقاجون‌؟ +الکی بگم نگرانت کنم که چی؟ _خب میبردمت تهران دوباره +نمیخاد پسر. از جام پاشدم و رفتم آشپزخونه. رو ب ریحانه ک مشغول آشپزی بود گفتم _قرصای بابا رو دادی؟ +اره چطور؟ _میگه چند روزه حالم بده. تو خبر داشتی ؟ +نه.چیزی به من نگفته. _امروز تنهاش گذاشتی رفتی بیرون؟ +خب تو که پیشش بودی . فکر کنم فقط یک ربع تنها موند. قرصای قلب بابا رو گرفتم و از توش آرام بخشش رو در اوردم و بردم براش. صداش زدم: _اقاجون!بفرما قرصاتو بخور . فردا نیستما. دارم میرم تهران‌ +بری تهران؟ _اره قرصشو گذاشت دهنش. کمک کردم از جاش پاشه‌ . بردمش حموم. سعی کردم یه جوری آب و تنظیم کنم که بخار تو حموم نپیچه که حال بابا بدتر بشه. در و پنجره ی حموم رو هم باز گذاشتم. کارم که تموم شد کمک کردم موهاشو خشک کنه و لباساشو بپوشه. مثل ی بچه مظلوم شده بود. حس میکردم این بابا دیگه بابای قبلی نیس. از حموم بردمش بیرون و موهاشو با سشوار خشک و بعدشم شونه کردم . که ریحانه داد زد +بیاین غذا حاضره‌ . دست بابا رو گرفتمو آروم نشوندمش تو رخت خوابش. _اقاجون حالتون بهتره؟ با بی حالی گفت: +نه پسر . نمیدونم چرا ولی دلم شور میزد. غذاشو بهش دادمو بدون اینکه خودم چیزی بخورم با ریحانه بردیمش بیمارستان. بابا کل راه گردنش کج بود سمت پنجره. هر چی میگفتم مث همیشه صاف بشین میگفت نمیتونم. خودمم از استرس دیگه قلبم درد گرفته بود. با کمک ریحانه بابا رو بردیم اورژانس. زنگ زدم به علی و گفتم خودشو برسونه‌. خودمم رفتم و کارای پذیرشش رو انجام بدم تا بستریش کنن. :فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور @sajadeh 📚
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خنده های حضرت آقا در شب عید فطر تقدیم شما👆🌸🌺
معراج‌عاشقانه🇵🇸
#قسمت_شصت_و_نه مثل یه تولد دوباره بودبرام. حالا وقتش رسیده بود به قول هام عمل کنم و واسه همیشه چادری
❌با عرض معذرت و عذرخواهی فراوان فردا در کانال قرار داده نمی شود❌ چون این چند قسمتش غمگینه😢😔 ان شاءالله بعد از عید، تا سه شب، 4 قسمت رمان ارسال میشه(جبرانی)✨🌈
استاد فاطمی‌نیا : سعي كنيد تا مي‌توانيد نورهاي كسب شده در اين ماه را با گناه نكردن حفظ كنيد. اولياء الله كه به آن مقامات عاليه رسيدند در اثر حفظ همين انوار بوده است! اگر كسي بتواند يك نور كه در اين ماه كسب كرده است، حفظ كند و با معاصي از بين نبرد و به ماه رمضان سال آينده برساند، آثار معنوي خاصي خواهد ديد و اميد است عاقبت بخير شود! 😔💔 @sajadeh