🚩 #کلام_شهید
خدايا! اگر ميدانستم با مرگ من یک دختر در دامان حجاب میرود، حاضر بودم هزاران بار بميـرم تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند.
#سردارشهید_عبدالحسين_برونسی
#روز_عفاف_و_حجاب
💠 @sajdeh63
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه نود و هفت قرآن کریم
سوره مبارکه النساء
💠 @sajdeh63
🚩 #کلام_استاد
هر روز صـــــدقه دهید ولو به وجه مخــــتصر برای توفــیق و گشایش در کار، هر صـــبح از تلاوت قـــرآن مجید مخصوصاً یـــس غفلت نکن!
#شیخ_حسنعلی_نخودکی_ره
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
▫️ماجرای با حجاب شدن ۱۵۰۰ پرستار جنگ و دیدارشان با امام
🔹یادم هست یک روز خانم هاشمی رفسنجانی، خانم شهید رجایی و خانم دستغیب (نماینده مجلس) در اهواز مهمان ما بودند. مادرم به آنها گفت برویم از بیمارستان منطقه دیدن کنیم. آن زمان زیرزمین یک ساختمان با بنای محکم را در نزدیکی منزل ما به بیمارستان تبدیل کرده بودند. در بازدیدشان از بیمارستان متوجه شدند که پرستاران آنجا حجاب ندارند. با مانتوی کوتاه، آستین کوتاه، بدون شلوار و با کلاه پرستاری در حال کار کردن بودند.
🔹خانم شهید رجایی به آنها میگوید: «اینها رزمندگانی هستند که جوان بوده و زخمی شدند چرا با این وضعیت در مقابل آنها حاضر میشوید؟» پرستاران در پاسخ به او گفته بودند: «ما آنقدر گرفتاری داریم که وقت رسیدگی به این چیزها نمیرسد اگر گرفتاری ما برایتان مهم بود، میگفتید خود آقای رجایی به اینجا بیاید.» همین موضوع باعث شد مادرم با پروین داییپور (همسر شهید حسن باقری) که البته آن موقع هنوز ازدواج نکرده بود و مسئول بسیج بود در این زمینه صحبت کند و قرار شد هفتهای یکبار به بیمارستانهای شهر سرزده و از مشکلات پرسنل بیمارستان پرس و جو کنند.
🔹 چندین بار سراغ چند بیمارستان مختلف رفتند و با پرسنل صحبت کردند. طی این جلسات رابطه این افراد با خانمهای بیمارستان خوب شده بود که خودجوش در برنامه بازدید شرکت میکردند و طی صحبتها قبول کرده بودند که باحجاب شوند. همان موقع مادرم به تهران زنگ زد و از خانم محمودی که مادر جبههها بود خواست تا ۱۵۰۰ مقنعه سفید تترون و خوشدوخت که لبش توردوزی قشنگی شده باشد، برای پرستاران بفرستد. این سفارش فوری تحویل داده و برای بیمارستانهای شهر ارسال شد. همین باعث شد همه پرستارها محجبه شوند. مادرم گفت حالا که اینها حجاب را پذیرفتند، آنها را یک دیدار خدمت حضرت امام ببریم. تقریبا ۲۰۰ نفر از آنها در یک قطار به دیدار امام رفتند و بعد هم با همسر امام دیدار کردند. ▪️راوی: خواهر شهید علم الهدی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
"حسین فاطمه؛ به یاد لب عطشان تو آب نمی نوشم" این جمله روی قمقمه ی یک شهید نوشته شده بود. وقتی تکانش دادم؛ پر پر بود.
#به_فدای_لب_عطشان_حسین
💠 @sajdeh63
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در من کسی فراق تو را داد میزند
فکری به حال این پاسخ بیجواب کن…
#شب_زیارتی_سیدالشهدا_علیه_السلام
#کربلا #فراق #دلتنگی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
تک تیر اندازمان را صدا کردم، با دست سنگری را نشان دادم و گفتم :" اوناهاش ، اونجاست " اسلحه اش را برداشت، از دوربین اسلحه اش نگاه کرد، نفسش را حبس کرد، انگشت اشاره را گذاشت روی ماشه یک دفعه انگشتش را برداشت و اسلحه را پایین آورد!!! چند لحظه بعد دوباره نشانه رفت و شلیک کرد. گفتم:" چرا دفعه اول نزدی؟" گفت :" داشت آب میخورد..."
#کربلایی_باشید_حتی_اگر_کربلا_نرفته_اید
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
مرحوم سید علی اکبر کوثری تعریف میکرد: روز عاشورا از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان در حد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم. تمام که شد برای پذیرایی چای سردی برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشهای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات که داشتم برسم. شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم. در خواب مادر سادات را دیدم. فرمود: سید علی اکبر، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم.
💠 @sajdeh63