همین کارهای نیک هست که برامون باقی میمونه واز بین نمیره و در روز آخرت اگر خدای نکرده گرفتار شدیم به فریادمون میرسه
تا دیر نشده برای آخرت خودمون باید توشه ای ذخیره کنیم
یا الله
داستان شیخ بهایی و امام زمان چیست؟
محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می فرماید : « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم ، فرمود : « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود : « بخوان!»داستان شیخ بهایی و امام زمان چیست؟
شیخ بهایی و امام زمان
عرض کردم : « یا بن رسول الله ، همیشه دستم به شما نمی رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.»
فرمود : « برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم.
از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج ، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود : « انشاءالله به چیزی که می خواهی می رسی.»
یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود : « بخوان
ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم ، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت : « ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده ام. کتاب را از من می گیرند و پس نمی دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه اش برد ، در اتاقی را باز کرد و گفت : « هر کتابی را که می خواهی بردار!»
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. « صحیفه سجادیه » بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.
گفت : « باز هم بردار!»
گفتم : « همین بس است.»
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب ، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.
مرحوم مجلسی دوم می فرماید : « مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره مند شوند
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکرگزاری چقدرمهمه !!!
🌿🌿🌿