ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم ، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت : « ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده ام. کتاب را از من می گیرند و پس نمی دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه اش برد ، در اتاقی را باز کرد و گفت : « هر کتابی را که می خواهی بردار!»
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. « صحیفه سجادیه » بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.
گفت : « باز هم بردار!»
گفتم : « همین بس است.»
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب ، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.
مرحوم مجلسی دوم می فرماید : « مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره مند شوند
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکرگزاری چقدرمهمه !!!
🌿🌿🌿