💠💠💠💠💠💠💠💠
🌺یاران قرآنی ام🌺
✅به فضل الهی و با توسل به ساحت نورانی بانوی کوثر حضرت فاطمه سلام الله علیها
امروز نیز به محضر #حضرت_قرآن مشرف میشویم
قرائت صفحه ۳۶۹و ۳۷۰مصحف شریف
💠💠💠💠💠💠
369.mp3
1.44M
صفحه ۳۶۹
استاد پرهیزگار
🔹️لطفا برنامه روز را با قرائت صحیح و ترجمه بخوانید .⚘
@salahshouran313
370.mp3
1.25M
صفحه ۳۷۰
استاد پرهیزگار
🔹️لطفا برنامه روز را با قرائت صحیح و ترجمه بخوانید .
@salahshouran313
🟠⚜🟠⚜🟠⚜
#نکات_تدبری_ص۳۶۹
🪴مردم عافیت طلبند و می خواهند طرفدار گروه پیروز باشند /۴۰
🪴قبل از انجام کار اجرت را مطالبه کنید /۴۱
🪴ساحران به پیروزی خود کاملا مطمئن بودند /۴۴
🪴ترفندهای دروغین از بین رفتنی است /۴۵
🪴ساحران که اهل فن بودند فهمیدند کا کار حضرت موسی سحر نیست /۴۶
🪴وقتی به حقیقت پی بردید از هیبت باطل نترسید /۴۸
🪴طاغوتها با خشونت کامل با مومنین ب خورد میکند /۴۹
🪴پای ایمان باید جان داد ، ساحران که مومن شدند به شهادت رسیدند /۴۹
🪴فرمان حرکت باید از جانب خدا صادر شود /۵۲
🪴طاغوتها همواره از سلاح تبلیغات علیه مومنین استفاده میکنند /۵۴و ۵۵
#انس_با_قرآن
@salahshouran313
🟠⚜🟠⚜🟠⚜
🟠⚜🟠⚜🟠⚜
#نکات_تدبری_ص۳۷۰
🪴امتها در بحرانها تنها به ولی خدا پناه می اوردند /۶۱
🪴اولیای خدا در بحرانها اعتماد به نفس و خونسردی خود را حفظ کرده و و منتظر فرا رسیدن فرمان الهی هستند /۶۲
🪴اولیای خدا بی اذن و اراده خدا کاری انجام نمیدهند /۶۳
🪴نهی از منکر را ابتدا از بیت خود آغاز کنیم /۷۰
🪴برای نهی از منکر ابتدا منکر را خوب و منطقی معرفی کنیم/۷۴
🪴سنت پیشینیان دلیل درستی کار نیست /۷۴
🪴همه عیب و ایراد ها از خود ماست و تمام خوبی ها و خیرات عالم از جانب خداست /۷۸تا ۸۱
#انس_با_قرآن
@salahshouran313
🟠⚜🟠⚜🟠⚜
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام.MP3
49.82M
حجتالاسلام والمسلمین علی صالح غفاری
موضوع حضرت اباالفضل العباس
علیه السلام
جلسه 658
https://eitaa.com/eslam20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺در آستانهی #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع) کتیبه جدید بر بلندای ایوان طلای صحن انقلاب حرم مطهر امام رضا علیه السلام نصب شد
⭕️دشمنان جمهوری اسلامی بدجور بغض و کینه این جشن و این تصاویر رو به دل دارند.
#مسمومیت_دانش_آموزان
#مسافر_بهشت ❤️
.
آشنايي با دستمال سرخها
دستمال سرخها كساني هستند كه كمحرف ميزنند. وقتي به آنها ميگويي: خبرنگارم، بيا مصاحبه كن، ميگويند خبرنگارها بروند همان دروغهاي خودشان را بنويسند و ميگويند خبرنگاران بعد از واقعه ميآيند و فقط آنچه را كه ميخواهند ببينند، مينويسند.
دستمال سرخها كساني هستند كه اغلب از خانواده خود خبر ندارند و خانواده نيز از آنها بيخبر است. وقتي به آنها ميگويي خانوادهات نگران توست، پيغامي براي آنها نداري؟ به روستاييان بينوا و فلكزده اطراف خود عاشقانه نگاه ميكنند و ميگويند خانواده من همينها هستند.
دستمال سرخها كساني هستند كه در ابتداي درگيريهاي كردستان در گروه خود 40 نفر بودند و فقط پس از چند روز 8نفر از آنها باقي مانده بود...
دستمال سرخها كساني هستند كه هر شب بعد از نماز مغرب در دعاهاي خود ميگويند: خدايا شهادت را هر چه زودتر نصيب ما كن و در جيب خود، روي قلبشان، آنجا كه اين همه عشق و محبت به خدا را در خون غرقه ميسازد، اين وصيتنامه را نگاه ميدارند؛ «سلام، سلام بر پدر و مادر عزيزم كه پسري به دنيا و ملت ايران تحويل دادهاند كه تا آخرين قطره خون خود در راه دين، در راه وطن جنگيد و اين مردن افتخاري است براي شما. خالقا شكرت كه مرا شهيد حساب نمودي! اين وصيت من... گريه مكن مادرم، گريه مكن خواهرم، گريه مكن پدر عزيز و بزرگوارم. الله اكبر، الله اكبر، اللهاكبر...»
اين خلاصه مطلبي بود كه بعد از آشنايي با دستمال سرخها، مريم كاظمزاده براي روزنامهاش مينويسد؛ «در ماموريتي كه به پيشنهاد دكتر چمران، همراه اصغر و گروهش رفتم، هم شهيد وصالي و هم همراهانش را بهتر و بهتر شناختم و بعد از بازگشتم به تهران، اين مقاله را نوشتم و مردادماه در روزنامه منتشر كردم...»
اين بانوي خبرنگار ميگويد از اخلاص دستمال سرخها همين بس كه از گروه 30، 20نفره اكثرشان بلافاصله بعد از فرماندهشان طي يك سال شهيد شدند و آنها هم كه باقي ماندند، نشان جانبازي با خود دارند...
داستان پرواز
روز تاسوعا، در منطقه گيلانغرب، مقرر شد تا اصغر براي عمليات شناسايي شخصا به ماموريتي برود. مريم كاظمزاده، ساعتهاي آخر ديدارشان را اينطور توصيف ميكند: «اصغر گفت: ما داريم ميريم. بعد نگاهي به من انداخت. جلو آمد و صورتم را بوسيد. يك آن دلتنگي عالم به سراغم آمد. تا جلو در با او رفتم. اما اصغر دوباره برگشت. باز هم رفت و براي بار سوم آمد...
گفتم: آرزو داشتم سيمرغ بودم و اصلا احتياج نداشتم شما منو ببريد؛ دوست داشتم ميتونستم بالاي سر ماشين شما ميآمدم. اصغر گفت: خيالت تخت باشه. سيمرغ هم كه بودي، امشب نميتونستي با ما بيايي!
بار آخر كه اصغر وارد اتاق شد تا تفنگش را بردارد، اين بار من بودم كه صورتش را ميان دستهايم گرفتم و او را بوسيدم. او كه رفت حالم منقلب شد. دلم حسابي گرفت. از اينكه شب است. از اينكه در آن چارديواري محبوسم، از اينكه نميتوانستم با اصغر بروم... داشتم ديوانه ميشدم. پناه بردم به قرآن. چند آيه خواندم. دلم كمي آرام گرفت. كوله پشتيام را باز كردم. خسته بودم و خيلي زود خوابم برد.
در خواب ديدم كه سيدي كه عمامه سبزي داشت آمد بالاي سرم. پشت هم ميگفت: امانتي را كه در دستت بود بده!
#ادامه_دارد
᯽────❁────᯽
@salahshouran313📚🖌
᯽────❁────᯽
#مسافر_بهشت ❤️
گفتم کدام امانت ؟ گفت: همان امانتي كه دست شماست. ميدانستم از چه حرف ميزند. گفتم: امانت مال خودم است. از او اصرار و از من انكار! خيلي جر و بحث كرديم تا اينكه عصباني شدم و گفتم: اصلا مال خودتان! برداريد و برويد!...»
در همان عمليات، تير مستقيم دشمن به سر اصغر اصابت ميكند و مجروح ميشود. يكي از همرزمانش به نام آزاد او را ميآورد اسلامآباد و همانجا تحت عمل جراحي قرار ميگيرد. خانم كاظمزاده، ديدارشان در بيمارستان را اينطور توصيف ميكند: نيمه شب احساس كردم فضاي اتاق را نميتوانم تحمل كنم. ديگر تاب و تحمل نداشتم. نفسم بالا نميآمد. چشمم به اصغر افتاد. لحظهاي از او غافل شده بودم. شايد خوابم برده بود. نگاه كردم ديدم اصغر نفس نميكشد. دويدم بيرون و پرستار و دكتر را صدا زدم. اصغر دچار ايست قلبي شده بود...
چشمها و دستهاي اصغر را بستم. با باند سفيد. نگذاشتم پرستارها يا بچهها به او دست بزنند. موقع شستن اصغر، بهصورتش بوسه زدم. پيشاني و سر و صورتش را خودم شستم. وقتي او را در كفن پوشاندند، روي كفن آياتي از قرآن را نوشتم.
تا غروب بالاي سر اصغر ماندم. گريه كردم و قرآن خواندم. وقتي چشمم به خورشيد افتاد، داشت از نظر محو ميشد. ياد خوابي افتادم كه مدتي قبل ديده بودم. در آن خواب امامخميني(ره) را ديدم، داخل يك مسجد در شيراز. مرا به اسم صدا زد و گفت: مريم برو خودتو واسه جمعه آماده كن. نپرسيدم كدام جمعه. وقتي امام داشت عبور ميكرد، ديدم غروب است؛ مثل همان غروبي كه بر بالاي قبر اصغر نشسته بودم... .
نمايش مظلوميت پس از 32سال
چند سال قبل از اينكه فيلم«چ» ساخته شود، با آقاي حاتمي كيا حدود 4ديدار داشتم و ساعتها در مورد اتفاقاتي كه به چشم ديده بودم با هم حرف زديم ولي نميدانستم قرار است در فيلمي كه ايشان ميخواهد بسازد، اصغر وصالي به تصوير كشيده شود و او را در كنار و گاهي در مقابل دكتر چمران به تصوير بكشد.
وقتي كه فيلم اكران شد، آن را در جشنواره نديدم. بعدتر كه فيلم را ديدم، تناقضاتي با واقعيت مشاهده كردم اما به اين نتيجه رسيدم كه فيلم، برداشت آزاد آقاي حاتمي كيا از 48ساعت اتفاقاتي بوده كه در پاوه افتاده است. بهخودم قبولاندم كه اين فيلم، يك فيلم سينمايي است و مستند نيست كه اگر مستند بود و به اسم مستند ساخته ميشد، معترض ميشدم كه اين، روايت صحيح و دقيقي از وقايع اتفاق افتاده نيست.
فيلم «چ»، برداشتي حقيقتا خوب و براساس تحقيقات آقاي حاتمي كيا بود. ايشان براساس همان تحقيقات، ميخواست حرف خودشان را در فيلم بزند و با هنر خودشان، نسبتي كه يك فرد در لباس سپاه، يكي در لباس ارتش و ديگري در لباس معاون نخستوزير با يكديگر داشتند را به تصوير بكشد و به نسل امروز، حرف خودش را بزند كه از نظر من، اين كار بزرگ را به خوبي انجام داد. بعضي از كساني كه اصغر را ميشناختند، از نقشي كه بابك حميديان ايفا كرده بود ناراضي بودند. ميگفتند چيزي كه در فيلم نشان داده شد، فقط عصبيت و تندخويي بود و فرياد! درحاليكه اصغر اينطور نبود و كساني كه او را ميشناختند معتقد بودند بايد مهرباني و ديگرخواهيهاي اصغر نيز به تصوير كشيده ميشد. اما من فكر ميكنم در آن شرايط، شرايطي كه فرمانده از 40نيرو، سي و خردهاي را ظرف 48ساعت از دست داده و در ساعات پاياني فقط با 8نفر دارد ميجنگد، واكنشي جز آن نميتواند داشته باشد و انصافا اين حال را آقاي حميديان بهخوبي به تصوير درآورد.
يكي از نكات مثبت اين فيلم اين بود كه بعد از 32سال، مظلوميت اين بچهها به همگان نشان داده شد و همه فهميدند كه اين گروه، چه كساني بودند؛ گروهي كه 30سال كسي از آنها ياد نكرده بود و همچنان مظلوم باقي مانده بودند. اينكه آقاي حاتميكيا به اين شكل ارزشمند و قابل تقدير بيايد و اين كار را بسازد و كمي از مظلوميت دستمالسرخها را به تصوير بكشد را فقط و فقط كار خدا ميدانم.
#پایان
᯽────❁────᯽
@salahshouran313📚🖌
᯽────❁────᯽