⭕️آقاي رييسي نامزد نشوند
👤عباس سلیمی نمین در گفتگو با برنا:
🔹کاندیداهای اساسی جریان اصولگرا آقای رییسی و آقای قالیباف هستند که هر دو اعلام کرده اند در صورت حضور دیگری در انتخابات شرکت نخواهند کرد.
🔹آقای رییسی تنها کسی است که می تواند اصلاحات در قوه قضاییه را به عنوان امری حیاتی ادامه بدهد. بعد از خروج او از این قوه اصلاحات سخت تر و کندتر خواهد شد.
🔹شخصیتی مثل او قوه قضائیه را به خوبی می شناسد و امروز هم دارای این ایثار و و فداکاری است که با همکاران لغزش کرده خود برخورد کند و این شجاعت را داشت که در مقابل آنها صف آرایی کند این شجاعت در مدیران گذشته کم رنگ تر بود. مصلحت کشور بیشتر در حضور او در قوه قضاییه است./برنا
═══.🍃🇮🇷🕊.════
@salahshouran313
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
یتیمــسفارشاخرپدره😭💔
#حاجمهدےرسولی
#شب_قدر
#امام_علی
#ماه_مبارک_رمضان
═══.🍃🇮🇷🕊.════
@salahshouran313
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۱ 🎬
من:خاله هاجر منم سلما ,چرا میزنی؟
لیلا هم دیگه هق هقش هوا شده بود.
ام عمر:من خاله ی تو نیستم عفریته,من ام عمرهستم,مادر عمر,همونکه توی چشم سفید دست رد به خواسته ی دلش زدی وبرای انتقام از تو به جنگ تمام ایزدیهای مغرور وکافر به روستاهای ایزدی اطراف, حمله برد ویک ایزدی کافر اورا شهید کرد....ودوباره افتادبه جانم وتا زمانی که خسته نشد ,دست اززدن نکشید.
ابوعمر خنده تمسخرامیزی کردوبه زیرزمین خانه اشاره کرد وگفت:آنجا محل اقامت شماست ,البته پراز خرت وپرت واشغال است ,زود بروید وبرای خودتان جایی باز کنید.
لنگ لنگان در حالی که لیلا دستم راگرفته بود وارد زیرزمین شدیم,معماری خانه های این محله شبیهه به هم بود ,یعنی خانه ابوعمر هم دقیقا نقشه خانه ماراداشت وهمین باعث میشد بیشتر وبیشتر احساس تألم وغصه کنیم.
داخل زیرزمین هیچ جای خالی نبود,با کمک هم ,دستهایمان راباز کردیم وشروع کردیم وسایل یک طرف را به ان طرف حمل کردن وروی هم انباشته کردن ,بالاخره یک گوشه, اندازه ی خواب دونفر جابازشد واز داخل وسایل زیرزمین تکه حصیری کهنه پیدا کردیم وبه جای,قالی وتشک و..زیرپایمان انداختیم.
خورشید غروب کرده بودومادرتاریکی محض درسکوتی سنگین نشسته بودیم وهرکدام درافکارخودغرق بودیم,بس که این چندروز گریه کرده بودیم,انگار چشمه ی اشکمان خشکیده بود , باید تغییری دراین وضعیت میدادم بلندشدم وبرق زیرزمین را روشن کردم.
لیلا:سلما خاموشش کن ,یه بارمیبینی اومدن وهمین را بهانه کردن ودوباره اذیتمان میکنند...
من:بزار روشن باشه,انگاری یادشان رفته ماهم هستیم.
نزدیک نیمه شب بود هیچ کس به ما سری نزد وما هم میترسیدیم که حتی به توالت برویم..گرچه احتیاجی هم نبود چون آدمی که هیچ نخورده لاجرم به قضای حاجت هم احتیاج ندارد اما من باید نمازمیخواندم.
چون امکان رفتن به توالت نبود,تیمم کردم .
لیلا این چندروزه متوجه شده بود که شیعه شدم ,پس گفت تا هیچ کس نیامده نمازت رابخوان...
سریع شروع به خواندن کردم.
بعدازنماز ,کنارلیلا دراز کشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.
وای کاش میمردم وصبح فردا رانمیدیدم وشاهد حوادث غمبارش نمیشدم.
#ادامه_دارد ..
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
@salahshouran313
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۲ 🎬
همانند شبهای قبل با تکرار دیدن صحنه ی سربریدن پدرومادرم وهق هق های لیلا ازخواب پریدم...صدای اذان صبح بلند شد....انگار با این اذانها میخواستند بگویند ما مسلمان راستین هستیم.
لیلا رادربغل گرفتم ومحکم به خودم چسپاندم وشروع به نوازش سرش کردم:گریه نکن عزیزکم,گریه نکن خواهرکم ماهنوز همدیگر راداریم بایدعماد راپیداکنیم,طارق هنوز هست علی هنوز هست وبالاتر ازاین ما خدارا داریم.
دلم گرفته بود,خواهر نازپرورده من که ازمورچه هم میترسید ,امشب بین موش وسوسک وپشه و. ..بر کف خاکی زیرزمین همسایه به خواب رفت.عجب دنیایست....خدایا مپسند ازاین خوارتر شویم....خدایا به دادمان برس...
بازهم باتیمم نمازم راخواندم,دمدمه های صبح بود که صدای تلق تلق راه رفتن کسی برپله های زیر زمین باعث شد سریع بلند شویم وچادروروبنده هایمان رابپوشیم.
دربازشد وقامت ابوعمر درچهارچوب درنمایان شد,کلید برق رازد وتاچشمش به ما افتاد,قهقه ای زدوگفت:عجب زنده اید؟فکرکردم تاحالا مرده اید...عجب جان سختید ,مثل گربه هفت جان دارید,اگر جلوی چشمان من, پدرومادرم راکشته بودند تاحالا هفت کفن پوسانده بودم وبه طرف ما امد بایک دستش چادرلیلا وبادست دیگرش چادر من را کشید وگفت:شما کنیز من هستید ,لازم نکرده حجاب داشته باشید ,سریع بیایید بالا,باید کمک ام عمر کنید تا وسایل سفرش رامهیا کند....بعد خنده ای زد وارام ترگفت:بزار ام عمربرود...خانه که خالی شد باشما دوتا کارها دارم.....سریع ....درضمن دیگه به من عمو وابوعمر و...نمیگویید فقط اررررباب....متوجه شدید؟؟
سرمان رابه علامت تصدیق تکان دادیم ورفتیم بالا...
ترس تمام وجودم رافراگرفته بود,یعنی این کفتارپیر چه نقشه ی شومی درسرش داشت.
من مشغول اتوکردن کوله باری ازلباسهای ام عمرودخترانش وبکیر ,پسردیگرش که یک سال ازعمر کوچکتر بود شدم ولیلا هم ظرفهای کثیف رامیشست ,هیچکدام ازدختران ام عمرکه روزگاری باهم همبازی بودیم ,جلویمان ظاهر نشدند ,دلیلش رانمیدانستم اما ازاین موضوع خوشحال بودم...دوست نداشتم انها هم به چشم کنیز به ما نگاه کنند.
درحین کار صدای ابوعمروزنش رامیشنیدم که باهم صحبت میکردند.
ابوعمر:زن,شما باید زودتر میرفتید,مگه نمیبینید که دولت اسلامی حکم کرده اگر زنی بدون مردش ازخانه خارج شود درجا تیرباران میشود,میترسم روزی من یا بکیرنباشیم وشما مجبور به بیرون رفتن شوید وجانتان رااز دست دهید,با بکیر بروید...بکیر شمارا میرساند وفردا برمیگردد,میخواهم سلما را به بکیر هدیه کنم که دلش خوش,شود.
خدای من اینان که خود ازسینه چاکان دولت داعش هستند بازهم برای خانواده شان احساس امنیت نمیکنند,پس بدا به حال ما که ازجنس اینان نیستیم.
درهمین لحظات فکری به خاطرم رسید...درسته...بعدازرفتن ام عمروبچه هایش ما دونفر باابوعمر تنهاییم ,اگر فرصتی پیش بیاید با لیلا تنها شوم,باید نقشه ام رابه لیلا بگویم وخیالش را راحت کنم.
هرچه که بیشتر فکر میکردم,بیشتر ایمان میاوردم که ما میتوانیم کلک ابوعمر رابکنیم ,اری ارزوی کنیزی بکیر رابردلشان میگذارم ....
اگر قرار است که همش کشت وکشتار باشد چرااینبار یک خونخواری مثل ابوعمر نمیرد...
#ادامه_دارد ..
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
@salahshouran313
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
4_5796627749766432822.mp3
7.99M
#دعای_عهد
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذارو هــر روز، بعـد نماز صبح❤️
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
🦋 آیاوقت ظهورنرسیده است؟
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
19.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حجت الاسلام والمسلمین علی صالح غفاری/موضوع{10موردازاعمال مشترک شب های قدر}{جلسه 218}مکان تبلیغ:حسینیه انقلاب
@eslam20
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
خیلی مهم
حتما بدقت و تا انتها بخوانید!!!!
قسمتی از سخنان مهم #حاج_قاسم_سلیمانی در کتاب ذوالفقار:
چرا وارد #سوریه شدیم؟
چرا ما در بعد حکومتی تصمیم گرفتیم در مقابل چنین حوادثی بایستیم؟
چرا در سوریه وارد شدیم؟
چرا در عراق وارد شدیم و کمک کردیم؟
چند مسئله وجود دارد که این ها حلش از راه دیپلماتیک و #دیپلماسی غیرممکن است.
یعنی #میخ_دیپلماسی با هر چکشی به سنگ سخت این موضوع فرو نمی رود.
این را با #دیپلماسی نمیتوان حل کرد. بعضیها نادانسته سخن پراکنی میکنند.
اگر بعضی از کارها با #دیپلماسی قابل حل بود،
هیچ کس #مصلح تر از امیرالمومنین (صلوات الله علیه) نبوده است.
هیچ کس #مصلحتر از امام حسین (صلوات الله علیه) نبوده است.
چرا امام حسین و چرا امیرالمومنین (صلوات الله علیهم) در بعضی جاها دست به #شمشیر بردند؟
و چرا امام حسین (صلوات الله علیه) با خون خودش و فرزندانش و این فقهای حقیقی عالم اسلام آمد #دفاع کرد از اسلام با خون؟
چون آن منطق، منطق #دیپلماسی نبود.
وقتی که منطق طرف مقابل این است که شما از نظر دینی واجب القتل هستی و کشتن تو و هر چه میزان بیشتر کشتن تو بهشت را بر او واجب میکند، برای کسی که تو را واجب القتل میداند، آیا امکانی برای #دیپلماسی وجود دارد؟
این جا #جهاد میخواهد.
چرا ولی فقیه و امام ما، امام امروز جامعه ما اصرار به #ایستادگی و حمایت از این جبهه برای خشکاندن ریشه این خبیثه خطرناک کرد؟ این مسئله ساده نیست.
من نمونههایی دیدم و میشنیدم از شنود که بین چند جوان وهابی دعوا بود. تعدادیشان قهر کرده بودند. فرماندهشان میخواست مشکل اینها را حل کند. میخواستند از این جبهه بروند به جبهههای دیگری، به فرمانده دیگری، حرفشان چه بود؟ حرف بر سر این بود که نوبت من بوده که عمل انتحاری انجام بدهم، اما این نوبت من را به دیگری واگذار کرده!
منطقی که ۱۵۰۰ انتحاری در طول هفت ماه در عملیات موصل عمل بکند، این منطق، منطق #جهاد میخواهد.
این منطق، راهی جز این که شما با #جهاد با آن مواجه بشوید، ندارد. نمی توانید.
او همه هدفش خشکاندن ریشه دینی شما است،
وقتی شما را واجب القتل میداند
و نوامیس شما را غارت خود میداند.
همان کاری که در سنجار شده و همان جنایتی که اسپایشر اتفاق افتاد و در جاهای دیگر و در سوریه اتفاق افتاد.
این جا منطقش این است که باید #ایستادگی کرد.
یک وقت انسان میگوید یک خطر مربوط به جای دیگری است، به ما چه! یک وقت نه، همه تلاش او این است که این را از سر راه بردارد، به ما برسد.
آن خبیثی که اعلام دولت اسلامی عراق و شام را کرد، آن پل اول بود برای رسیدن به ما. آن کسی که همه جمعیت و مردمش واجب القتل بودند، این جا بود. ایران اسلامی بود.
ما میتوانستیم بنشینیم نگاه کنیم ببینیم
سوریه کی سقوط میکند،
عراق کی سقوط میکند.
او تجهیز بشود و با قدرتی ۱۰ برابر و ۱۰۰ برابر بعد بیاید به مرزهای ما، وارد کشور بشود، صف آرایی کند و شروع کند به کشتار.
هیچ انسان هوشمندی، هیچ مدیری مدبری، هیچ انسان مسئولی این را قبول نمیکند و میگوید باید رفت به سمت این شجره خبیثه، آن را در ریشه خشکاند.
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰