eitaa logo
ســلام بـࢪ شـهــید
317 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
423 ویدیو
6 فایل
#نشر_معارف_شهدا #تصاویر #کلیپ #خاطرات_دلنشین_شهدا #مطالب_آموزنده_ارزشی 👈 کپی برداری حلال به شرط صلوات برای سلامتی و تعجیل ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ادمین: @Yek_jamande 🌸کانال وقف #امام_زمان عج الله
مشاهده در ایتا
دانلود
2محرم سالروز ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا 🏴
بگویید به عشاق الـحُـسـیـن قرارست که ارباب در سرزمین تنها بماند
°•🍃 ࢪهبر معظم انقلاب: روزبہ‌روز باید یاد شھدا و تڪرار نام شھدا و نڪته‌یابۍ و نڪته‌سنجے زندگۍ شھدا در جامعہ‌ۍ ما رواج پیدا ڪند.  @salam_bar_shahid
•• درسته‌که‌ظاهربراخیلیامهمه؛ اماشماکیو دیدی‌موقع‌طلاق‌بیاد بگه‌چون‌زشته‌میخوام‌‌ازش‌جداشم ؟! همه‌گیراخلاقن . .. ┄┄┅═✧❁✧═┅┄
🔳پاسدار خمینی را به پای عروس و داماد ذبح کردند شهید صادق مکتبی فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء یکی از شب ها که در سنگر نشسته بودیم، این خاطره فراموش نشدنی را در حضور «شعبان صالحی» و چند نفر دیگر از بچه ها از جمله بردار اکبر خنکدار تعریف کرد. شهید مکتبی گفت: هنوز جنگ شروع نشده بود که به منطقه سیستان و بلوچستان اعزام شدیم. عضو رسمی سپاه بودم و سعی می کردم بخاطرموارد امنیتی کمتر از لباس سپاه با آرم استفاده کنم. در منطقه خاش مستقر بودیم، در یکی از شب ها، در یک نقطه کمین، درگیری شدیدی اتفاق افتاد. آنجا به همراه دو نفر از همرزمانم بدست اشرار اسیر شدیم، آنها از لحاظ تیپ شخصی از من قدری بزرگ تر بودند، اما من یک جوان نورسته محسوب می شدم. چشم های ما را بستند و ما را به نقطه ائی نامعلوم بردند. وقتی چشم باز کردم دیدم در یک دخمه ائی مانند بازداشتگاه محلی اشرار تنها اسیرم، دخمه ائی که بی شباهت به یک آشیانه روباه نبود. بوی نامطبوع نگذاشت شب تا صبح چشم روی هم بگذارم. صبح آمدند و چشم های من را بستند، گفتند می بریم تو را نزد جناب خان، تا تکلیفت را روشن کند. @salam_bar_shahid
💥فَإِنْ أَتَاکُمُ اللهُ بِعَافِيَة فَاقْبَلُوا، وَ إِنْ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإِنَّ «الْعَاقَبَةَ لِلْمُتَّقِينَ 🌗پس اگر خداوند عافیت و سلامتى بخشید، قدر شناس باشید و اگر به بلا و گرفتارى مبتلا گشتید شکیبا باشید که سر انجام، پیروزى با پرهیزکاران است. 📘@salam_bar_shahid
دخترا خیلی بابایین آخ نگم از دختر سه ساله که چقدر باباشو دوست داشت...
وقتی میگم رقیه یاد مادر میفتم آتیش،گوشواره آخخخ نگم از تن کبود...
حضرت زهرا سلام الله علیها هم بدون رسول الله نمیتونستن زودی رفت پیش باباشون رقیه هم زود رفت پیش باباش
بِـسـْمِ رَبِّ الـحُـسـیـن و الـشُهَـداء
‌‌‌‌ ✨امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «گريستن چشم‏ها و ترسيدن قلب‏ها، رحمتى از جانب خداست».✨ 📚 مستدرک‌الوسائل‌ج۱۱ص۲۴۵ح۳۵ 🔳 @daneshgahevelyat
راهکار شهادت .... با هم قرار گذاشته بودیم، هر کس شهید شد، از آن طرف خبر بیاورد. خوابش را دیدم با التماس و قسم حضرت‌زهرا(سلام الله علیها) نگهش داشتم .... گفتم: جعفر! مگر قرار مان یادت رفته؟ گفت: مهدی اینجا قیامتی است. خبرهایی است که شما ظرفیتش را ندارید. گفتم: به اندازه ظرفیت پائینم بگو. گفت: امام حسین (علیه السلام) وسط می نشیند و ما دورش حلقه زده و خاطره تعریف می کنیم. گفتم: چه کار کنیم که حضرت ما را هم در جمع شهدا راه دهد؟ گفت:همه چیز دست امام‌حسین(علیه السلام) است. بروید دامن او را بچسبید وقتی پرونده‌ای می آید، اگر امام حسین (علیه السلام) آن را بپسندد، امضایی سبز پای آن زده ، آنگاه او شهید می شود .... راوی: مهدی سلحشور کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی انتشارات حماسه یاران، ص ۱۱۷ ┄┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️چطور ممکن است که یک قطره اشک بر سید الشهداء علیه السلام آتش جهنم را خاموش کند ؟ حجت الاسلام طباطبایی «»@salam_bar_shahid
🔳پاسدار خمینی را به پای عروس و داماد ذبح کردند یکی های اقامتگاه خان که به نوعی مقر شان هم محسوب می شد، صدای ساز و دهل و عروسی می آمد. عروسی آنها یک جوری خاص بود. وارد محفل عروسی خان شدیم. دست های من را از پشت بستند، چشم های من را باز کردند. دو شرور گردن کلفت، سبیل گنده، شبیه به یک یک گاومیش، چاق و بد هیبت در جایگاه مخصوص نشسته بودند. قلیان خان، در قیل و قال عروسی و صدای دهل در هم پیچیده بود، خان بد هیبت، چشم های گنده خاصی داشت، شکل یک گراز وحشی را می ماند. مرا مثل یک بره انداختند جلوی پای خان، خان نگاهی به من انداخت، گفت: تو پاسدار خمینی هستی! بعد ناگهان نیم خیز و با فریادی چون ناله یک گاو میشی که در باتلاقی گیر افتاده باشد از ته دل فریاد کشید: پاسدار خمینی، پاسدار خمینی. هر بار که این کلمه پاسدار خمینی را تکرار می کرد، با شلاق چنان می کوبید روی سرو شانه ام. که انگار یک فیل لعنتی پشتک زده روی هیکلم، بعد در لابلای غیظ و فریاد و کتک کاری اش با صدای بلند«چیزی گفت» که دل من هوری فرو ریخت، فریاد کشید من امروز میخواهم «یک پاسدار خمینی را جلوی پای عروس و داماد قربانی» کنم. @salam_bar_shahid
🔴وَمَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ 💎كسى كه تقوا و ورع او كم شود قلبش مى ميرد» 🖌 زيرا حيات قلب به احساس مسئوليت در پيشگاه خدا و در برابر مردم ووجدان خويش است. قلبى كه احساس مسئوليت نكند و عكس العمل مناسب در مقابل خطا نشان ندهد مرده است و به يقين بى تقوايى سبب مرگ قلب است. 📘@salam_bar_shahid
بِـسـْمِ رَبِّ الـحُـسـیـن و الـشُهَـداء
قالَ السَّجادُ عليه السلام: لايَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوى وَكَيْفَ يَقـِلُّ مايُتقَبَّلُ. كارى كه با تقوا همراه باشد اندك نيست، چگونه آنچه مقبول خـدا قرار گرفته، انـدك محسـوب شـود. 📚. [تحف العقول، ص 318.] ➬@salam_bar_shahid ┄┄┅═✧❁✧═┅┄
گاهی‌یک‌نه‌گفتن‌به‌نفس‌خودت‌خیلی جرئت‌میخوادتانه‌گفتن‌به‌بقیه...
*-بعضےمذھبےهاهستن‌ڪہ سعےدارن‌خودشونو‌توجیہ‌ڪنن ڪہ‌تو‌مجازےحرف‌زدن‌با‌نامحرم مشڪلی‌ندارھ :( ببیڹ‌نامحرم‌نامحرمہ لطفااز‌خودٺ‌رساݪہ‌رد‌نکن‌حله؟:/ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃
🔳 پاسدار خمینی را به پای عروس و داماد ذبح کردند گیج و سرگردان در درون که یعنی چی؟ با خودم در همان لحظه فکر کردم که من برای همیشه در تاریخ ماندگار خواهم شد. وقتی این حرف را زد گوش هایم سرخ شد. خان گفت: ترسیدی؟ سکوت کردم. یک شرور با یک کلاشینکف روی سرم ایستاده بود با کوچکترین حرکت من با نوک کلاش می کوبید توی سرم. من توی دلم یک آخ می گفتم و بعد لعنت بر خان و دارو دسته اش. آن روز تازه جنگ شروع شده بود و خان مسرور از تجاوز صدام به کشورمان بلند بلند می خندید و به خودش وعده می داد که چند روز دیگر صدام مهمانش خواهد شد. من ناخواسته خنده ام گرفت. خان عصبانی شد. جلاد هایش را صدا زد که چشم های من را ببندند تا عروس داماد از راه برسند. مدتی گذشت و عرو.س داماد هم از راه رسیدند، جمعیت زیادی آمده بودند، بیشترشان هم مسلح به اسلحه کلاشیکف بودند. @salam_bar_shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا