Alireza Esfandiari - Dadim Yukhla (320).mp3
3.87M
✔️نماهنگ زیبای آذری برای محرم
#با_نوای_علیرضا_اسفندیاری
التماس دعا
@salam_bar_shahid
🏴قرائت صبحگاهی زیارت آل یاسین هدیه به آقا جان امام عصر ارواحنا فداه🏴
#یا_صاحب_الزمان_عج
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#زیارتآلیاسین
#همیشهسلام
#ســلامصبحگاهی
➬ @salam_bar_shahid
#حدیثروز
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:
يا فاطِمَةُ! كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلاّ عَينٌ بَكَت عَلى مُصابِ الحُسَينِ؛
اى فاطمه! همه چشمها در روز قيامت گريان است جز چشمى كه بر مصيبتهاى حسين بگريد.
📚بحار الأنوار: ج۴۴، ص۲۹۳
➬@salam_bar_shahid
┄┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجری از مهمان برنامه میخواد که برنامه را با امام حسین علیه السلام تمام کند
و پاسخ مهمان برنامه ....
#محرم
#امام_حسین(علیه السلام)
➬@salam_bar_shahid
ســلام بـࢪ شـهــید
#خـاطراتـشُـهَّـداء 🔳 پاسدار خمینی را به پای عروس و داماد ذبح کردند گیج و سرگردان در درون که یعن
#خـاطراتـشُـهَّـداء
🔳 پاسدار خمینی را به پای عروس و داماد ذبح کردند
من دیگر ختم خودم را خواندم. خودم را به دست خدا سپردم و گفتم در این غربت، هر چه خودت میدانی....
با ورود عروس داماد، چشم های ام را باز کردند و کاسه ائی آب آوردند. آب که آوردند یقین پیدا کردم و ناگهان لب هایم خشک شد. ترک برداشت. مانند یک بره با دست های بسته جلوی پای عروس داماد انداختند، فکر کردم حالا دیگر کار جهان من، اینجا با شهادتم پایان خواهد گرفت.
اصلا نترسیدم، اما تیزی کارد که بر حنجره ام نشست، حس غریبی بهم دست داد، اشک از چشم های من قطره قطره پای عروس داماد روی زمین چکید. زمین خیس اشک من شد، نه از ترس و وحشت، یک حس غریبی دلم را گرفت.
صحنه عجیبی نمایان شد، سکوت سنگینی فضا را فرا گرفت. قصاب به موهایم چنگ انداخته، کارد بر گلوی ام، منتظر دستور خان مانده است.
ناگهان عروس فریاد کشید، با همان لحن خاص محلی خودشان گفت: من این پاسدار خمینی را می خرم. داماد نگاهی به عروس انداخت. داماد تسلیم شد. خان تسلیم شد، قصاب کارد را از گلوی من برداشت.
من سرم را پائین انداختم. خان دستور داد چشم های من را بستند و عقب یک تویتا انداختند. خان گفت: یک بار دیگر به چنگ من بیفتی تو را آتش میزنم. از بلوچستان بیرون برو، بعد مرا بردند و در نقطه ائی کور در منطقه خاش رها کردند.
سردار صادق مکتبی، فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء(ع) چند سال بعد از عملیات والفجر هشت در هنگام وضو به شهادت رسید.
*نویسنده: غلامعلی نسائی
➬@salam_bar_shahid
👈به کانال بازار مکاسب در تلگرام بپیوندید
🔹️کانالی برای خرید و فروش بهتر و سریعتر
⬅️کانال در حال عضوگیری میباشد
آیدی کانال در تلگرام
https://t.me/bazare_makaseb
ســلام بـࢪ شـهــید
✔️نماهنگ زیبای آذری برای محرم #با_نوای_علیرضا_اسفندیاری التماس دعا @salam_bar_shahid
#معنیمداحی
شب از نصف گذشت من حسرت میخورم برای تو آب پیدانکردم پسرم ازتو خجالت میکشم
نیمه شب شد
بیا به رباب نازنکن
بیاچرا صدات گرفت پسرم بیدار شو کمی گریه بکن
گفتم بخواب نگفتم بیهوش شوی
گفتم استراحت کن نگفتم مثل گل پرپر شوی
چشمت اگر پر شد بیا پیش رباب
علی بی تو این رباب آواره میشود
اصغریم لا ی لای
دستم به هیچ جایی نمیرسد
اصغریم لای لای 😭😭😭😭😭
حال تو را میبینه خدا برات دردتو درمان میکنه
صبر کن صبح بشه ،عموت بره،آب بیاره
حال تو را خدا میبیند .
ومن هم میبینم وآتش میگیرم ودلم میسوزد،
همه خوابیدند من هنوز دل نگران توام
قهرنکن میبینم حال تو ولی چاره ای ندارم
دلم میسوزد
شیر ندارم این دردم رابه چه کسی بگویم
😭😭😭😭
ای بچه ی من ای کودک من
نمیدونم کدوم قسمت جسمت
را درد،فرا گرفته
هر قسمت ازبدنت که دردبگیره
خداکنه گلوت درد نگیره
ای طفل بی زبونم خدا کنه گلوت درد نگیره