eitaa logo
کانال کمیل
6.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
@salambarebrahimm 💠کینه و دشمنی ها را کنار بگذاریم روزی می آید که دلمان برای زمانهای کنار هم بودن تنگ میشود زندگی ناجوانمردانه کوتاه است
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🕊 🌷روز های غم... 🍃یکی از باز ماندگان کانال #قسمت (2) بچه ها باشنیدن صوت زیبای ق
🕊 🌷روزهای غم 🌹قسمت (3) ایجاد شده ٬ راحت تر به کانال نزدیک شوند . این شدت آتش ٬ تیراندازی از لبه کانال را برای بچه ها سخت می کرد .‌ گاهی هم شیر بچه هایی پیدا می شدند که برای مقابله با کماندوها ٬ از شیوه ابتکاری و در عین حال استشهادی استفاده می کردند . آن ها قبل از هجوم بعثی ها و به صورت داوطلبانه ٬ از کانال بیرون می آمدند و حدود ۶۰ متر به سمت دشمن پیش می رفتند ! سپس با مخفی شدن در کنار پیکر مطهر شهدا ٬ منتظر آمدن کماندوها می شدند. پس از آن در فرصتی مناسب به سمت مزدوران شلیک و یا نارنجک پرتاپ می کردند . حتی به این شیوه ٬ دو نفر دیگر را اسیر گرفتند و به داخل کانال آوردند . ✳️✳️✳️ با شیوه ای که نیروهای ما در دفاع از کانال داشتند . پاتک سنگین دشمن دفع شد . بی شک تنها شجاعت ناشی از ایمان رزمندگان اسلام بود که آن ها را قادر می ساخت یک گردان کماندوی ورزیده و مسلح بعثی را ٬ اینگونه وادار به عقب نشینی کنند . با این حال ٬ پاتک بعثی ها به تعداد شهدا و مجروحین افزوده بود . امداد رسانی به دلیل نبود وسایل امدادی ٬ بسیار سخت و در عین حال بی تاثیر بود . بچه ها از چفیه های خود برای بستن زخم ها استفاده می کردند . حتی به دلیل کمبود چفیه ٬ نا گریز به استفاده از چفیه هایی شدند که بر روی شهدا کشیده بودند . در بعضی از مواقع ٬ بستن دستی که فقط با یک تکه پوست به بدن مجروح متصل بود ٬ به دوش نوجوانی کم سن و سال می افتاد ! ... @SALAMbarEbrahimm 📚برگرفته ازکتاب سلام برابراهیم2
یاعلی گفتیم وازنام علی میترسند خیل وهابی وتکفیری وسفیانی ها ذکرسربندمن امروزفقط خامنه ایست نام زیبای توشدزینت پیشانی ها بایدعـمـارشویم حادثه ها درراهند تاکنیم دورازاو،گردپریشانی ها @SALAMbarEbrahimm
وقتی صدای اذان رو می‌شنید، دست از غذا خوردن می‌کشید و می‌رفت نماز بخونه. بهش اصرار می‌کردیم و می‌گفتیم: غذات سرد میشه، تمومش کن، بعد برو نمازت رو بخون. اما محمود می‌گفت: اگه نروم نماز بخونم، غذای روحم سرد میشه... 🌷 📚منبع: کتاب محراب عشق @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
وقتی صدای اذان رو می‌شنید، دست از غذا خوردن می‌کشید و می‌رفت نماز بخونه. بهش اصرار می‌کردیم و می‌گف
•| 👌 امـام خـامنه ای فـرمـودنـد: جوانان مکـرر برای تعـالی روحی نصیحت میخـواهند چیزی که بنـده از بـزرگـان شـنیـده‌ام یـک کـلمـه اسـت: پرهیز از گناه!☝️ توصیه دیگر انجام فرائـض است؛ اصلی‌ترین فریضه هم نمــاز است؛ اول وقت و با حضور قلب و حتّی‌المقدور با جماعت. در این ‌صورت فرشته خواهید شد؛ ازفرشته‌ هم ‌بالاتر! @SALAMbarEbrahimm -------------------------------------------
...❤ @Salambarebrahimm لباساشو با نظر من میخرید...❤ میگفت: "باید واسه تو زیبا باشه...❤ " وقتی واسه خرید لباس جشن عقد رفتیم...💕 با حساسیت زیادی انتخاب میکرد و😊... نسبت به دوخت لباس دقیق بود... حتی به خانوم مزون‌دار گفت: "چین‌های لباس عروس باید رو هم قرار بگیره و...😌 اصلاً‌ خوب دوخته نشده..." فروشنده عذرخواهی کرد... وقت تحویل لباس... خانومه گفت: "ببخشید لباس آماده نیست...! ‌،گل هارو نچسبوندم🌸...!" با تعجب علتشو پرسیدیم... گفت: "راستشو بخواید... همسرتون اونقد حساسه که گفتم... خودشون بیان و جلوشون گلا رو بچسبونم...‼️ امین گفت: "اگه اجازه بدید،چسب و وسایلو بدید خودم میچسبونمشون...‼️ ‌‌‌‌‌ حدود ۸ ساعت اونجا بودیم... تموم گلای لباس و دامنو... حتی نگینای وسط گلا رو... خودش با حوصله و سلیقه تموم چسبوند...‼️ تموم روز جشن عقد...💕 حواسش به لباس من بود و... از ورودی تالار،چینای دامن منو مرتب میکرد...❤ اونقد منو وابسته خودش کرده بود...❤ اونقد واسش احترام قائل بودم...❤ که حتی وقتی واسه مهمونی میرفتیم خونه مامانم اینا... عادت کرده بودم کنار مبل بشینم پایین پاش...💕 هر چی میگفت: "بیا بالا کنارم بنشین…💕 من اینجوری راحت نیستم..." میگفتم: "من اینطوری راحت‌ترم...💕 دستمو رو زانوهات میذارم و میشینم...❤" امین میگفت: "یادت باشه... ... … راستش... همیشه دلم میخواست... همسرم...💕 جایگاهش بالاتر از من باشه... امین همه جوره هوامو داشت...💕 واسه همین عجیب نبود... که تموم هستیمو... بپاش بذارم...💕 (همسر شهید،امین کریمی)
🔶 گنجشک به خدا گفت، لانه ی کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سرپناه بی کسیم، طوفان تو آن را ازمن گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟ خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود تـو خـواب بـودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی حکمتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی @SALAMbarEbrahimm
📚 #معلم_ڪوچڪ_جبهہ_ها نخبه علمے بود به قدرے باهوش بود ڪه در۱۳سالگے به راحتےانگلیسےحرف میزد در جبهه آموزش زبان میداد. 🌷 والفجر۸ شیمیایےشد و در۱۷سالگےبه شهادت رسید 🌹 #شهید_محمود_تاج‌الدین 🌷 @SALAMbarEbrahimm
@salambarebrahimm 🔴 ناگفته های دفاع مقدس 1 🚀 جنگ جهانی سوم 🌷استاد رائفی پور🌷 ادامه دارد...
هر هفته... #پنج_شنبه_ها بر سر #مزارش میروم و هنگامی ڪه #قبرش را می شویم، #ناگهان از دل قبر،سید مهدی مرا صدا می زند و چندبار می گوید #مامان! سه بار این ڪار را انجام می دهد #سرم را روی قبر می گذارم و با سید مهدی #دردِ_دل می ڪنم. #شهید_سیدمهدی_غزالی🌷 #م_مثل_مادر_شهید💔 #پنج_شنبه_های_دلتنگی🍂 @SALAMbarEbrahimm
یک سلام از دور دادم زود حل شد مشکلم هر زمانیکه برایم زندگی دشوار بود ❤السلام علیک یا اباعبدلله