کانال کمیل
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهیده_نسرین_افضل ✍به روایت
🌾« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌾
✫⇠ #خاطرات_شهیده_نسرین_افضل
✍به روایت خانواده
✫⇠قسمت :4⃣
او در اتاق تنها نشسته بود و خواهرش به آشپزخانه رفت و مشغول شد، طوری به در و دیوار اتاق نگاه میکرد که انگار برای خداحافظی از آنها آمده است. چشمش روی دیوار اتاقها خیره ماند. از پیشانی عکس استاد مطهری که در قاب روی دیوار، نگاهش میکرد. قطرههای خون میچکید.
خوابی که چند شب پیش دیده بود، یادش آمد. از یک راه مه گرفته که کوه هایش از آسمان هم گذشته بود، رد میشد. ابرها جلوی چشم بودند. خورشید کمی دورتر در حرکت بود. آسمان پایین آمده بود. از راهی رد میشد و کتابی در دستش بود، حالا میبیند که عکس روی دیوار هم کتاب دارد. در خواب، گرگ زوزه میکشید، صدا نزدیکتر شد. گرگ حمله کرد. او فرار کرد، پایش به سنگی خورد، اما روی زمین نیفتاد. روی کوهی بلند که از آسمان هم گذشته بود، افتاد، سرش درد گرفت. از سرش خون آمد.
مادر گفته بود: خون خواب را باطل میکند. خیر است انشاءالله. به عکس روی دیوار خیره شد. یادش نمیآمد. سرش درد گرفته بود، به سنگی خورده بود، یا پنجه گرگی آزرده اش کرده بود؟
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@salambarebrahimm
🔷 بهش می گفتن :
حاج عباس شما دِینِت رو توی جنگ ادا کردی برای چی می خوای بری سوریه؟
💠 می گفت :
👈 وقتی می بینم این وحشی ها دارن با شیعه ها و مسلمونا چه کار میکنن دیگه اصلا خواب ندارم باید برم
✊ #مدافع_حرم
🍃🌹 #شهید_عباس_عبدالهی
@SALAMbarEbrahimm
4_5918085052620604395.mp3
4M
قصه بگم براتون قصه عاشقونه...
ماجرای قصه ما داخل یه کاناله😔
@SALAMbarEbrahimm
#پیشنهاددانلود💔
سلام دوست من🌹
اگر میخوای توی همه کارهات موفق باشی و بهترین نتیجه رو از زحماتت بگیری، یادت باشه هرکاری میکنی فقط برای " #رضای_خدا" انجام بده.
از طرف دوست شهیدت:آقا ابراهیم هادی❤️
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
سلام دوست من🌹 اگر میخوای توی همه کارهات موفق باشی و بهترین نتیجه رو از زحماتت بگیری، یادت باشه هرکار
✨نگاهش به توست..
مبادا غافل شوی و گناه کنی!
🍃مبادا ادعای عاشقی کنی
💔و دلش را به درد آوری!
💞نگاهش به توست..
🌹مراقب کارهایت باش!
#خاطرات_شهدا🌷
🌷اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ، وقتی رفت ٢٨ ساله بود، وقتی برگشت ٤٧ سال از عمرش می گذشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه ها بود.
🌷شیرینی دیدار، چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماهمان حالا ١٨ ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید....
🌷درد روزهای نبودن و ١٨ سال اسارت همسر کم کم داشت به دست فراموشی سپرده می شد که شهادت برای همیشه این دو را از هم جدا کرد و دیدار را به قیامت انداخت....
راوى: حوا لشكرى همسر خلبان شهيد حسين لشكرى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
دفاع مقدس و #تفکر_جهادی
پل شناور خیبر که در دوران دفاع مقدس با کار و تلاش و تفکر #جهادی ساخته شد آن زمان #لیبرالها را انگشت به دهان کرد
و هم اکنون نیز نحوه ساخت این پل در اندیشکده های آمریکایی تدریس می شود
#تفکر_جهادی_توانمند
#تفکر_لیبرال_سرمایه_داری_ناتوان
یک روز صبح در کشور آلمان مردمی که برای خرید شیر آمده بودند ، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 1 یورو فروخته میشد ، امروز 1.5 یورو عرضه میشود . هیچ کس سرو صداو اغتشاشی نکرد اما ، هیچ کس هم شیر نخرید.
بطری های شیر به کارخانه مرجوع شد و همان شب آنگلا مرکل از تلویزیون رسمی آلمان بصورت زنده از مردمان کشورش بابت این گرانی عذر خواهی کرد و از فردا شیر دوباره به قیمت 1 یورو توزیع شد ...!!!!
یک روز در کشور ايران مردمی که برای خرید رُب آمده بودند ، در کمال تعجب دیدند رُب که تا دیروز دونه ای ۵۰۰۰ تومان فروخته میشد ، امروز ۱۲۰۰۰ هزار تومان عرضه میشود . همه سرو صدا و اعتراض كردند که چه خبره این همه گرونی اما ، همه هم رُب خریدند و حتي از نياز روزانه نيز بيشتر خريدند !!!
کارتن های رُب به کارخانه مرجوع نشد و همه به فروش رسيد حتي در بازار ناياب نيز شد! فرداي همان روز مجددا قيمت رُب افزايش پيدا كرد و به ۱۸۰۰۰ هزار تومان رسيد و همچنان مردم خريدند و میخرند و كسي هم عذرخواهي نكرد و نمیکند و رُب نيز توزيع میشود .....!!!!!!!
#از_ماست_که_بر_ماست😒
🌷 #افلاکیان_خاکی 🌷
🌹شهید محمود کاوه🌹
💠 سردار شهید محمود کاوه در اول خرداد ماه ۱۳۴۰ در یکی از محلات شهر مشهد ( خیابان ضد ) در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود .
تحصیلات ابتدایی را که به پایان رساند ، با راهنمایی و هدایت پدر سرگرم فراگیری علوم دینی گردید . در جلسه ای که محمود همراه پدرش ، خدمت مقام معظم رهبری حضرت آیت اله خامنه ای که آن زمان امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی ( ع ) بودند ،می رسند .
ایشان می فرمایند :« اگر محمود دروس کلاسیک را به اتمام برساند و سپس به دروس حوزوی بپردازد بهتر است .»
با این توصیه ، محمود در مدرسه راهنمایی علامه قزوینی ، ثبت نام و به ادامه تحصیل مشغول می شود .
همزمان با شرکت در جلسات مذهبی و روشنگرانه شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب ، تفکر مبارزاتی و ضد حکومتی او تشکیل می گیرد و با تکثیر و پخش نوار و اعلامیه های حضرت امام ، به دیگر انقلابیون می پیوندد . با شروع تظاهرات خیابانی در سال ۱۳۵۷ در راهپیمایی ها فعالانه شرکت کرده و تا مرز شهادت پیش می رود .
📚 برگرفته از کتاب کاوه معجزه انقلاب
@salambarebrahimm
🌷 #سیره_شهدا🌷
#آزاد_کردن_اسیر_عراقی
🌷....همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود. حسین آمد، نشست روبه رویش. گفت: آزادت می کنم بری. به من گفت: بهش بگو. ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده.
🌷حسین گفت: بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیست، تسلیم بشن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم. خودش بلند شد دست های او را باز کرد.
🌷....افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند....
🌹خاطره ای از فرمانده شهید حسین خرازی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#عاشقانه_شهدا❤️
قـهر بودیم، در حال نماز خوندن بود ..
نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ور نشسته بودم...
کتاب شعرش و برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من باز باهاش قهر بودم ...!!!
کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت:
"غزل تـمام ، نـمازش تمام ، دنـیا مات ،
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد"
باز هم بهش نـگاه نکردم...
اینبار پرسید:عاشقمی؟؟ سکوت کردم ...
گفت: "عاشقم گر نیستی
لطفی بکن نفرت بورز ...
بی تـفاوت بـودنت هـر لحـظه آبم میکند"
دوباره با لبخند پرسید:عاشقمی مگه نه؟☺️
گفتم :نـه !
گفت: "لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری "
زدم زیر خنده ...
و رو بروش نشستم...
دیگه نتوستم بهش نگم
وجودش چـــــقدر آرامش بخشه ...
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم :
خدا رو شکر که هستی ...❤️
#شهید_عباس_بابایی
@SALAMbarEbrahimm
🔰سرلشکر سیدعلی اقبالی دوگاهه در یک نگاه
💠نام:سید علی🌷
💠نام خانوادگی:اقبالی دوگاهه🌷
💠محل تولد: رودبار، گیلان🌷
💠تاریخ تولد: ۷ مهر ۱۳۲۸🌷
💠محل شهادت: عراق در فاصله ۳۰ کیلومتری مرز ایران پس از بمباران پادگان العقره
تاریخ مرگ ۱ آبان ۱۳۵۹🌷
💠محل دفن: بهشت زهرا، تهران ق. ۵۰، ر .۲، ش. ۲۶🌷
💠شهید اقبالی دوگاهه توسط عناصر مزدور رژیم بعث عراق با بیرحمانهترین وضعیت به شهادت رسید.
این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری میکرد و در مدت 22 سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود تا اینکه در خرداد سال 1370 طبق گزارشهای موجود عملیاتی و اطلاعاتی و نامه ارسالی کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده و خلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد.🌷🌷
هدایت شده از ﷽
1_27896368.mp3
6.64M
⏯ #واحد
احساسی #شهدا
🌴دلم به تلاطم مثل کارونه
🌴به یاد شلمچه یاد مجنونه
🎤 سید_رضا_نریمانی
@SALAMbarEbrahimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸در روضه عباس به خود میگفتم
🔹ای کاش مدافع_حرم بودم، کاش...
🎥شعرخوانی خانم ريحانه كاردانی در حضور امام خامنه ای
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از ﷽
4_6005659672009245418.mp3
2M
یه شب دلم گرفته بود...از دوری صاحب زمون 😔
گفتم خدا دیگه بسه ، آقای مارو برسون😭
@hamsafar_TA_khoda
#پیشنهاددانلود 💔
🌹سیره شهدا
#شهیده_مهین _دانشیان
با چشمان کاملا باز
🍂هنوز بعضی از همکارانش تو بیمارستان بی حجاب بودن.
همینطور بعضی از زنهای فامیل ، ولی مهین همیشه حجابش رو حفظ می کرد .
واسه همین ، بعضیا بهش توهین می کردن و می گفتن : از توبعیده که اینقدر ساده باشی و تحت تاثیر جو انقلاب قرار بگیری . آخه این چیه سرت کردی؟؟
🌹مهین هم می گفت : من به بقیه کاری ندارم و برای حجابم هدف دارم . چون مسئله حجاب رو از ته دل درک کردم و اصلا از روی سادگی و نادونی با حجاب نشدم .
😔به خونوادش هم که به خاطر این توهین ها ناراحت می شدن
می گفت :مطمئنم یه روز همینایی که به حجاب اهمیت نمی دن بیشتر از من بهش مقید میشن !!
🌷شهادت : 1359
🔷علت شهادت : بمباران آبادان
@SALAMbarEbrahimm
📜 #خاطرات_شهدا
🌺 سید احمد همیشه در همه عملیات ها، یک شال مشکی به سر و گردنش می بست.
هیأت گردان عمار لشکر 27 حضرت رسول (ص)، هیأت متوسلین به حضرت زهرا (س) نام داشت.
📆 هر روز بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد، پلارک یکی از مشتریان پروپاقرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت.
هیچ وقت یادم نمی رود، به محض این که نام خانم فاطمه زهرا (س) می آمد، خیلی شدید گریه می کرد و حال عجیبی می گرفت. ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت.
🍃🌸 #شهید_سید_احمد_پلارک
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
🌾« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌾 ✫⇠ #خاطرات_شهیده_نسرین_افضل ✍به روایت خانو
🌾« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌾
✫⇠ #خاطرات_شهیده_نسرین_افضل
✍به روایت خانواده
✫⇠قسمت :5⃣
خواهر با سینی چای وارد میشود. او همچنان به عکس خیره شده و با اشاره گفت: «من هم همین جای سرم تیر میخورد، انشاءالله». خواهر به چشم های او نگاه میکند، حتی نمیگوید: «این حرف ها چیه؟ خدا نکند، انشاءالله باشی و مثل صاحب عکس خدمت کنی. انشاءالله بمونی و بچههایی مثل او تربیت کنی...» خواهر فقط میگوید: «نسرین جان دیگه چند وقت گذشته. ظاهراً از خر شیطون پایین اومدی و دست به کار شدی ها». نفهمید خواهر چه میگوید. او دست به کار بود. یک عالم کار در مهاباد داشت که روی زمین مانده بود و خودش در شیراز، چرا معطل مانده بود؟! با چه سختی میان آن خانهها بین کوره راه ها و در اطراف شهر گشته بود و توانسته بود هفت نفر را برای شرکت در کلاسهای نهضت سوادآموزی جمع کند.شش یا هفت نفر، نام هایشان را به یاد آورد، «کشور منیره شو، زیبا خانسفیدی، بیگم فتوره بان، رعنا نازجابرفکور، صفربانو مغفرت، گلنار ساره سر». خواهر گفت: میخواهی اسمش را چه بگذاری؟
نسرین دوباره شمرد، شش نفر بودند یا هفت نفر، «کشور منیره شو، زیبا خانسفیدی، بیگم فتوره بان، رعنا نازجابرفکور، صفربانو مغفرت، گلنار ساره سر، ماه منظر خیری» آهان، «ماه منظر خیری» را یادم رفته بود. خواهر گفت: نسرین جان کجایی تو؟ دو سال نیست که رفتی مهاباد، از وقتی هم که آمدی اینجا شیراز، خانه خواهرت، آمدی خداحافظی که دلش را خون کنی و بری، الآن دو سال از انقلاب میگذره، هنوز یک دل سیر ندیدمت، تا بود که دهات اطراف شیراز، پی جهاد و نهضت و بسیج و آموزش اسلحه و کمک های اولیه و... بودی. حالا هم که رفتی اونجا حسابی دستمان ازت کوتاه شده، باز اگر همین جا بودی هفته ای، ده روزی شاید میشد نیم ساعت دیدت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃