eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6005850574715619455.mp3
12.41M
باهم حرف بزنیم!؟ پلی کنید...
کانال کمیل
هر چی میخواید تو این دنیا باشین... فقط دلیل بدتر شدن حال آدم ها نباشین...
وقتی یکی از بچه ها این پیام رو گذاشتن خیلی فکرمو درگیر کرد و چنتا خبر هی پشت هم تو ذهنم مرور میشد...!
سربازی که مشکل خانوادگی داره اعصاب و روانش کلا بهم ریخته..! میاد به فرمانده اش میگه مرخصی میخوام،استحقاق! فرمانده که روز قبل باخانمش دعواش شده و بهم ریخته اس میگه نه تو حق نداری جایی بری و امروز و فردا حضوری! سرباز بیچاره که حال بدش بدتر میشه سلاحشو تحویل میگیره و میره سر پست نگهبانی!
ساعتی نمیگذره که صدای شلیک میاد ! صدا از برجک مربوط به همین سربازه بقیه بچه ها که میرسن بالاسرش با سر متلاشی شده سرباز مواجه میشن خودکشی کرده بود...
شاید اگه فرمانده مشکلات خانوادگیش رو سر کار نمیبرد یا از حال نیروهاش باخبر بود و مرخصی استحقاق که حق این سرباز بود امضا میشد و میرفت بیرون یا بجای روی ترشیده‌ی اطرافیان ، دونفر بهش لبخند میزدن الان اون زنده بود...
گاهی وقتا خودمون نمیدونیم داریم چیکار میکنیم اما با یک اخم اضافی و فشار به زیر دستان امید زندگی رو ازشون میگیریم و یک زندگی رو نابود میکنیم و یک خانواده رو تاابد داغدار حالا این عذاب وجدان برای همیشه برای تموم کسایی که باعث بدی حال اون روزش بودن تاابد باقی میمونه و تو گناه بزرگی چون خودکشی شریکن...
کارمندی صبح میره اداره ، مدیرعامل شرکت که اعصابش از زیان های کلان بهم‌ ریخته بجای جواب سلام میتوپه به کارمند بیچاره!
کانال کمیل
کارمندی صبح میره اداره ، مدیرعامل شرکت که اعصابش از زیان های کلان بهم‌ ریخته بجای جواب سلام میتوپه
کارمند از همه جا بیخبر غرورش له میشه با خودخوری روزش سر میشه و تایم کاری به پایان میرسه! کیفش رو برمیداره و مثل آتیش متحرک از شرکت میزنه بیرون
بخاطر مشغله فکری زیاد تو راه مسیرشو رد میکنه و ناگهانی میزنه رو ترمز که برگرده راننده پشت سری سپر به سپر این ترمز میگیره و شروع میکنه به داد زدن و بوق ممتد!
اینم که اعصابش در حد انفجار بود پیاده میشه و با اون بیچاره درگیری فیزیکی پیدا میکنه با قفل فرمونی که دستش بود ضربه اول رو وسط سر بنده خدا میزنه و از شانس بدش به دقیقه نمیکشه که طرف فوت میکنه! حالا مهر یه قاتل میخوره رو پیشونی کارمندی که تا دیروز حتی به یه مورچه هم زور نگفته بود...
داستان های واقعی زیاده و خلاصه اش میکنم تو جمله اول...